به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ بدون شک، یکی از مشهورترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان "هملت" نوشته ویلیام شکسپیر است که بارها و بارها در سراسر جهان با دیدگاهها و برداشتهای مختلف هنرمندان به صحنه رفته است و بیانگر تفکرات خالقان آن بوده است.
در نوشتههای شکسپیر طبیعت انسان همچون طبیعت سرکش سرشار از چیستانها و شگفتیهاست. خون خواهی پدر یکی از طبیعیترین خصایص انسانی است که خط اصلی این نمایشنامه را ترسیم میکند. بخش بزرگی از نمایشنامه شرح تردید اجتنابناپذیر "هملت" به انتقام است. انتقام تم اصلی نمایشنامه است. اما طبع بشری اصولاً چندگانه و پیچیدهتر از آن است که به سادگی به ماشین قتل تبدیل شود.
"هملت" در پی رام ساختن طبع وحشی انسان است؛ اما در عملی ساختن این هدف دچار تردید و وسوسه میگردد. از تردید و دودلی دچار افسردگی مالیخولیا میشود. "بودن یا نبودن" پرسش بزرگ هملت است. احتجاج "هملت" شکسپیر بر سر دوراهی انتخاب؛ یا مبارزه علیه امواج دریای فتنه و ریا و ایستادگی در برابر شرارت و پلیدی است و سزاوار صفت انسان بودن یا تسلیم خواری بخت شدن و بزرگوارانه تقدیر محتوم را پذیرفتن و آنگاه در حضیض روزمرگی، عمر دوروزه را با ذلت گذراندن را شکسپیر در نمایشنامه اینگونه بیان میکند.
این روزها، این اثر ماندگار، با نگاهی تازه و بهره بردن از تکنیکها و شیوههای نمایش ایرانی به صحنه رفته است و نمایانگر تفکر و دیدگاه کارگردان خود است که تاکنون سه اثر این نویسنده بزرگ را با نگاهی پژوهشی به صحنه برده است. به این بهانه گفت و گویی با کارگردان و دو تن از بازیگران این نمایش داشته ایم که میخوانید:
نمایش "مجلس انتقامجویی هملت" بر اساس یک فعالیت پژوهشی در گروه تئاتر "نیست" شکل گرفته و زمان زیادی را به خود اختصاص داده است، چرا اجرا و حرکت خود را بر اساس پژوهش قرار دادید؟
حسین جمالی نویسنده و کارگردان نمایش "مجلس انتقامجویی هملت": انجام کار پژوهشی اشتباهی است که خیلیها مرتکب میشوند. در واقع، تنها علاقه گروه اجرایی، باعث ادامه دادن آن میشود وگرنه نسبت به کلمه پژوهش گارد بزرگی وجود دارد. وقتی میگوییم کار ما پژوهشی است، بسیاری فکر میکنند کار حرفهایی نیست یا قصد داریم تفاخر به علم کنیم. نکته اینجاست که اگر طی یازده سالی که کارمان را آغاز کردهایم، حمایت میشدیم و کمی به حرفها و فعالیتهایمان اعتماد میشد، کمتر عمرمان را هدر میدادیم.
شاید در صورتی که سرمایه و نظر مساعد نسبت به کارهای پژوهشی وجود داشت، دو یا سه سال کافی بود و چنین زمانی طی نمیشد. این زمان سپری شد، زیرا جامعه هنری ما در چند سال گذشته، به سمت تجاری شدن رفته و اتفاقات بر اساس آن طبقهبندی شده است. اصولا کاری که بتواند با بلیت گران تماشاچیان بیشتری به سالنها بیاورد، به دید منتقدین و مخاطبان کار بهتری محسوب میشود. عموما کاری نداریم مجسمهسازی در میدان شهری، مجسمهای خلق کرده که برای آن سالها وقت گذاشته، شاید تنها از میان صدها هزار نفری که از مقابل آن میگذرند، تنها صد نفر آن را ببینند و تاثیر بگیرند.
کار پژوهشی نیازمند چیست؟
حسین جمالی: به طور کلی کار پژوهشی یعنی آزمون و خطا، بررسی موفقیتها و شکستهای یک شیوه اجرایی. سالهاست روی این مقوله کار کردهایم، تا تکتک تکنیکهای قابل لمس در نمایشهای ایرانی و قابل استخراج در شرق را بررسی و یک پازل مرتب برای آن ایجاد کنیم. نتیجه این روند نمایشهای "مجلس نقالی رومئو و ژولیت"، "مجلس لیر بیچاره" و "دلقک دو ملیتی" بود که پس از آن سعی شد چکیده این مطالب، در پازل مرتبی به اسم "مجلس انتقام جویی هملت" کامل و با رویکردی تازه با مخاطب در میان گذاشته شود. البته بعد از اتمام اجرای عمومی این نمایش، میتوانیم با بررسی نظرهای مطرح شده، بفهمیم چقدر موفق بودهایم و کار از چه جهاتی باید تقویت و تعدیل شود.
شما در این رابطه، موضوع آزمون و خطا را مطرح کردید، چرا باید تن به چنین مسئلهای بدهید و تمام مخاطرات آن را قبول کنید؟
حسین جمالی: بخش مهمی، به علاقه شخصی برمیگردد. وقتی وارد جریان پژوهش میشوید، دریافتهایی خواهید داشت. این دریافتها، انگیزه ادامه در این مسیر نامشخص را میدهد. در این بین مدیران و مسئولان نیز متوجه نمیشوند تو چی میگویی، تصور میکنند فرد روانپریشی هستی که در یک نقطه گیر کردهای. این روند پول و امکانی ندارد و خود جریان آدم را جذب میکند. هرکس وارد آن میشود، خیلی سخت میتواند دل بکند و رهاش کند، چراکه خلاء آن را احساس میکند. با خود میگویم، زمانی که یک کتاب درمورد شیوه اجرایی وجود ندارد، شاید بتوانی کاری انجام دهید. روی آنچه در سرزمین خودمان وجود دارد و از آن بهره ببری.
کاش جریان مطالعاتی وجود داشت، برای انجام چنین پروژههایی نیاز به ارتباط با دانشگاههای معتبر است. این وظیفه مراکز آموزش علمی است نه مرکز هنرهای نمایشی. توجه به پژوهش را به جز جشنوارهها در جای دیگری نمیبینیم. اتفاقی که بنیادین نیست. البته مجموعه تئاترشهر با وجود شورای سیاستگذاری به این امر توجه نشان داده و ما موفق شدیم چند دوره نشست تخصصی را در این مکان برگزار کنیم که ماحصل آن یک کتاب خواهد بود. ما برای آنکه کارمان دیده شود، تلاش و حتی هزینه میکنیم.
آقای رحمتی شما به عنوان مشاوره نمایشهای ایرانی این اثر، در تمام این سالها همراه آقای جمالی بودید. لطفا در مورد تجربههایتان در این زمینه بگویید؟
مجید رحمتی: از روزی که کارم را شروع کردم، برایم مهم بود که حسین جمالی قصد انجام چه کاری را دارد. فعالیتهای او با پژوهش و مطالعه پیش میرود. تنها قصد نداشت چیزهایی را با هم تلفیق کند. روزی یکی از دوستانمان به من گفت: "فکر نکن اگر پیانو را کنار دف بزاری کار خاصی کردی!" اما نکتهای که در نظر داشتیم نقطه تلاقی آن بود وگرنه این خلاقیت را هر کسی میتواند انجام بدهد. شیوهای را با شیوه اجرایی دیگری تلفیق کند و بگوید من طراحم. در گروه ما اساس همه چیز بر اساس شیوه نمایشهای ایرانی بود، بخصوص نقالی، بعدها شبیهخوانی و حتی تختهحوضی. بحث آزمون و خطا بود. این شیوههای اجرایی در متن، کارگردانی، بازیگری، موسیقی و لباس استخراج و بررسی شد و روی تک تک آنها تمرین کردیم. خوشبختانه وقتی کارهایمان مقابل تماشاگر قرار میگرفت، بازخورد خوبی میگرفتیم.
یکی از دوستانم که تحصیل کرده تئاتر است بعد از دیدن یکی از نمایشها گفت: تازه فهمیدم "رومئو و ژولیت" چی شد. راز جذابیت این مسئله، پرداخت درست به قصه است. همچنین اجرا تک نفره بود و تو میدانی با هیچ بازیگر دیگری سرو کار نداری و تمرکز خاصی بر داستان خواهی داشت. این مسئله بر خلاف نظر خیلی از افراد است که میگویند نمایش ایرانی تمرکز ندارد. اتفاقا بخشی از نظم آن در بینظمی است. به عنوان مخاطب تو ناراحت نمیشوی وقتی در میانه اجرای تعزیه یا شبیهخوانی دکور توسط بازیگر تغییر میکند. الان گروه به جایی رسیده است که اگر بخواهد کار کند، میتواند همراه با بازیگران متخصص طی سه ماه اثری را تولید و به صحنه ببرد.
از میان آثار کلاسیک ادبیات نمایشی، نمایشنامههای شکسپیر چه امکانی را در اختیار شما قرار میداد؟ ارتباط آن با نمایشهای ایرانی چگونه است؟
حسین جمالی: جمله معروفی است که میگوید "خوشبختترین آدمها کسی است که داستانی برای تعریف کردن ندارد." ما دلمان میخواست داستانی را تعریف کنیم و خلایی که در ذهن و زندگی ما وجود داشت را از بین ببریم. ادبیات نئوکلاسیک، دوران تکامل یافته از تاریخ ادبیات دراماتیک را طی کرده تا به شکسپیر رسیده است. آن ساختار داستانگویی و نحوه پرداخت شخصیتها ویژه است و جنون عاشقانه نویسنده را به جریان داستانگویی را میتوان در آن حس کرد. ساختار محکم روایی، ترتیب و همپوشانی موقعیتها، کاراکترهای قوی و پیش برنده و پازلهایی که محکم و دقیق در کنار هم قرار گرفتهاند، عناصریاند که شما را وسوسه میکند، شکسپیر کار کنید.
از بین آثار او سه نمایشنامه زیبا وجود دارد. "رومئو و ژولیت" که متن کینهورزانه و عاشقانه دارد، "لیر شاه" که به لحاظ نگارش بینظیر است و مثل تار و پود قالی ایرانی، با تکنیک همانندی دو داستان را با یک ایده جذاب پیش میبرد و من نمونهای مانند آن سراغ ندارم و "هملت" که تاریخی نزدیک به ۵۰۰ سال پشت آن وجود دارد. آقای بیضایی جملهای در مورد شاهنامه دارد که آن را که به این اثر تعمیم میدهم. او در دانشگاه استنفورد میگوید: دو نظر در مورد شاهنامه وجود دارد، عدهای آن را کتاب مقدس میدانند و غیرت عجیبی نسبت به آن دارند و عدهای دیگر آن را کذب و کلک تاریخی میدانند. به نطر استاد بیضایی هیچ کدام از این دو گروه شاهنامه را نخواندهاند. کسانی که میگویند چرا هملت؟ اگر یک بار دقیق آن را بخوانند، میبینند دستاوردش برای بشریت چیست؟
آقای رحمتی، نقطه تلاقی که شما به دنبال آن بودید، چگونه بدست آمد؟
مجید رحمتی: یکی از بحثهای نقطه تلاقی به روایت برمیگردد. ما این مسئله را در نقالی داریم، وقتی در رزم رستم و اسفندیار میگوید به پاییز پرگل بنالد همی/گل از ناله او بنالد بسی/ زبلبل شنیدم داستان یکی/ که برخواند از گفته باستان / همی نالد از مرگ اسفندیار / ندارد جز ناله زاو یادگار. این فکتها داده میشود و اتفاقات را میبینید. این یکی از آن تقاط تلاقی است.
حسین جمالی: در هر اجرایی یک فرم و محتوا داریم. تمام هنرمندان سعی میکنند آن را پیدا کنند. نقطه تلاقی آنها خلاقیت است، همان چیزی که تماشاگر را به هیجان میآورد. شیوه اجرا، زبان خودش را دارد. زبان من، فرهنگی است که در آن رشد کردم. محتوا مقوله انسانی است. فرم و تلاقی آنها در کاری که میبینید شیوه اجرایی است.
اجرای شما به نسبت جشنواره با تغییراتی روبهرو بوده است، چه ضرورتی سبب این تغییرات شد؟
حسین جمالی: وقتی زمان و مکان اجرا تغییر میکند، عناصر تاثیرگذار وارد میشوند و تصمیم میگیرند. گروه اجرایی به فراخور شرایط برای جذابتر شدن انرژی می گذارد. سعی کردیم در بنیان کار تغییری نداشته باشیم، اما در پرداخت و فرصت چرا.
این تغییرات کاملا در جهت اجرا بود؟ بهره بردن از اجرا برای مطرح کردن مسائل روز مانند تورم، تحریم و ... به نظر شما وفاداربودن به اصل داستان بهتر نبود؟
حسین جمالی: اجازه بدهید، از حرف شما ناراحت بشم و پای آقای مهندس معمار را وسط بکشم. همه بچههای گروه از عمر و هنرشان برای این کار مایه گذاشتند. اما جریان هر آسیبی میتوانست به ما زد. ما پیشرفت کردیم، اما برنامهریزی و وعدههایی که عملی نشد، جریان سختی را به وجود آورد. شما با گروهتان تنها هشت جلسه وقت دارید تا کاری را به صحنه ببرید. اگر گروهی ۳۰ نفره داشته باشید، ۳۰ نفر استرس میگیرند. مسئول این موارد کیست؟ من دوره مدیریتی برای رفع بحرانها نگذراندهام. چطور میشود یک گروه نمایش را پنج ماه نگه داشت، در حالی که مدام فکر میکنید ۱۵ روز دیگر اجرا دارید؟ اکنون بعد از چند اجرا تنشها کمتر شده است.
البته منظورم من کیفیت نمایش شما نبود.
حسین جمالی: یکی از اعضا گروه ما، خیلی مشخص به من گفت بعضی صحنهها خوب شده و بعضی دیگر نه. اما این را باید بگویم، کار ما سلامت است. یک خط یا یک موقعیت اضافه ندارد. من با تعصب نسبت به آن برخورد میکنم، چون این کار محصول تلاش آدمهایی است که وقت گذاشتند. اما عناصر غیر هنری در کار ما بسیار تاثیرگذار بود. تئاتر هنری زنده است، با یکبار دیدن نمیتوان قضاوت کرد. عناصری که به کار اضافه شده، عناصریاند که در جریان افکار مردم وجود دارد. بنابراین در کار ما هم وارد میشود، چون ارتباط با مخاطب مهم است. به قول مرشد ترابی نقال باید دانستنیها را بداند، اخبار را پیگیری کند. متن تغییری نکرده، تنها سه نقش به عنوان عناصر ارتباط دهنده پررنگتر شده است. به نظرم در این اجرا، وفادارتر شدیم. ما تلاشمان را کردیم و این مسئله صد در صد نیست.
طراحی بازیها چگونه صورت گرفت؟ آقای محرابی تا قبل از حضور در این نمایش با اجرای نمایشهای ایرانی آشنایی داشتید؟
فریدون محرابی: بله، با نقالی و تعزیه آشنایی داشتم. اتفاقی که در این اثر افتاد تطبیق، تنظیم و تزریق روایت به نمایشنامه شکسپیر است. یعنی آقای جمالی نقش راوی را به کاراکترها اضافه و تمام صحنهها را بررسی و مفهوم کلی آن را درک کرده است. این مسئله با توجه به زبان، مفاهیم و اندیشههای روز شکل گرفته است. او سعی کرده نگاه شکسپیر را با اندیشههای امروز تطابق بدهد و داستان "هملت" را بگونهایکه دوست داشته تعریف کند. غایت بازیگری فرق نمیکند، آنچه به آن اضافه شده نقش راوی است، که باید به شخصیتپردازی خودم اضافه کنم، یعنی باید نقش "هملت" را بفهمم و با توجه به اثر خود شکسپیر و بعد نمایشنامه حسین جمالی آن را ایفا و نقش راوی را به آن تزریق کنم. جایی "هملت" باشم و جایی فریدون محرابی. این چیزی است که کارگردان از من خواسته و از این جهت کار جذابیتهایی پیدا کرده و این کار سخت میکند، چراکه باید فضا را در اوج احساسات از بین ببریم و لحظه ای که در درام اتفاق میافتد را تعریف کنم. این کار جذابی است.
از شیوه نمایشهای ایرانی در تکتک بازیها استفاده شده، در گروه تعزیه خوان و نقال حرفهای داریم، اما قرار نیست آنها را اجرا کنیم. بلکه از آن تکنیکها و شیوهها وام میگیریم و به کار تزریق میکنیم. این اتفاقی است که در این اجرا افتاده است. این ایده در میزانسنها و بازی بازیگران مشهود است و طبیعتا بازیگران باید خود را با آن تطبیق دهند. هماهنگی بازیگران با توجه به ژانر و شناخت این هنرمندان از بازیگری شکل میگیرد.
حسین جمالی: جنس بازی هر بازیگری حفظ شده، چون آن آدم حفظ شده است.
فریدون محرابی: چند نگاه نسبت به این موضوع وجود دارد. بر اساس یکی از آنها، آثار کلاسیک به همان شکل باید اجرا شوند. اما آیا ما شرایط اجرا را به همان شکل داریم؟ اگر کسی نوآوری میکند و کار او بر اساس شناخت و مطالعه است اشکالی دارد؟ این بحث معمول ازدواج و ماه عسل است! ما در مورد تئاتر حرف میزنیم. تئاتر قرار است چه کار کند؟ قرار است آموزش بدهد و مفاهیم انسانی را تکرار کنیم. آیا در جریانهای مختلف تئاتری این کار وجود دارد؟ اگر حسین جمالی توانسته هنرمندانه حرفها و دیدگاههای اجتماعیاش را مطرح کند، کار هنرمندانهای کرده است. اگر نتوانسته و دچار شعارزدگی شده، این اشکال است و باید برطرف بشود.
حسین جمالی: ما دو کار انجام دادیم. نخست آنکه، نوع جدیدی از روایتگری شرقی که به جنس بازی بازیگران و نحوه کار آنها ارتباط پیدا میکند را اتود زدیم و دوم کار ترکیبی بین ادبیات و شیوه روایی صورت دادیم. ادبیات عناصری را مطرح می کند که کار بازیگر را سخت میکند. به همین دلیل میگویم، تمام افرادی که مدعی بازیگری هستند پا به عرصه بگذارند. ما یک تکنیک بسیار ساده داریم که تا آن را اجرا نکنید، متوجه سختی آن نمیشوید و آن بازی "چشم در چشم" است. من نوع روایتگری تازهای به وجود میآورم. این مسائل مدیریت می خواهد. هر بازیگری یک کارگردان است که در کنار هم اثرگذارند.
فریدون محرابی: اگر "هملت" را بازی میکردم، شاید به مراتب کار راحتتری بود تا "هملتی" که با روایت ترکیب شده را ایفا کنم. در خط داستانی و جنس بازی قرار نیست حقیقی باشم. کیفیت رفتاری من بر اساس نقش رقم میخورد و حفظ میشود و بایستی توانمندیهایم را نشان بدهم. در این کار تنها روایت یا تنها بازی نمیکنم. باید "هملت" را قابل باور کنم. لحظاتی که متناسب با شخصیت، هم شکستن فضای درام و داخل شدن در روایت را که خیلی نامحسوس و نرم لطیف باشد. اصلی در قدیم بود به نام فاصلهگذاری، که قدیمی شده است. اما در اجرا کار بازیگر را سخت می کند و خطرناک است. بازیگری که در این مجموعه کار میکند، همین که بد نباشد و کارش تو ذوق نزند، کار خیلی بزرگی انجام داده است. میدانم مسعود حجازی، فرزین محدث، مجید رحمتی چه تواناییهایی دارند و با چه سختگیریهایی در کارگردانی روبه رو بوده اند. منظورم سختگیری رفتاری نیست. کار کردن در این ژانر یعنی در اختیار کارگردان بودن. انتطار کار رویایی و محسورکننده نمیتوان داشت، چون کار اجازه آن را نمیدهد. نباید از خطوطی تجاوز کنی. این کار تیمی است مثل دو استقامت. اگر یک بازیگر کم رنگ باشد، کل کار لطمه میخورد، همچنین اگر کسی بیش از دیگران بخواهد خودنمایی کند باز هم کار آسیب میبیند. از این جهت جذاب است. از این منظر جذاب و شیرین است.
آقای رحمتی، با توجه به تجربیات شما در نمایشهای قبلی گروه "نیست"، حضور در این نمایش نباید زیاد سخت باشد؟
مجید رحمتی: در نمایشی مثل "رومئو و ژولیت" تکلیفم روشن بود. من به شیوه نمایشهای ایرانی مسلطم. مهارت در این حیطه بسیار کمککننده بوده است. در این نمایشنامه، حسین جمالی نقشی را خلق کرده که در نمایشنامه "هملت" شکسپیر وجود ندارد و این مسئله کار من را سخت میکرد. روز اول که متن را دیدم، نمیدانستم ارتباط آن چگونه خواهد بود. راوی، نماد مرگ است. در این متن تمام آدمها غیر از "هوراشیو" میمیرند. او وظیفهای به عهده دارد و کار ما را سختتر میکرد. هنوز هم در اجرا چالش دارم.
نقشآفرینی در نمایش ایرانی، عجیب و غریب است. جایی آقای اصغر دشتی در مورد بیپناهی بازیگر ایرانی صحبت میکند. بازیگر روی سکو، بدون هیچ چیزی است و باید بگوید "اینجا سرزمینی در اروپای شمالی است" و تماشاگر باور کند اینجا اروپا و جایی در شمال این قاره است. پناه این بازیگر تسلطی است که در مورد روایت و قصه دارد. معتقدم، دانشگاههای ما باید در این رابطه نگاه جدی تری داشته باشند و تنها به چند واحد درسی محدود نشوند.
فریدون محرابی: ما در دانشگاه واحد درسی داریم، اما شرح درس مشخص و صحیحی نداریم.
مجید رحمتی: نقش را بازیگر میسازد. به عنوان مثال مسعود حجازی مهر یک تاثیر دارد و بازیگری که قبلا آن را ایفا میکرده، تاثیر دیگری دارد.
حسین جمالی: نقش "هملت" که آقای محرابی آن را ایفا میکند، با حضور فرد دیگری تغییر میکند. بر این اساس تمام عناصر باید تغییر کند، به همین دلیل این اجرا شبیه اجرای قبل نیست.
مجید رحمتی: بازیگر در نمایشی که پیش از این به صحنه بردیم، با سکوی گرد نمایش ایرانی روبهرو بود، اکنون با سالن سه سویه روبهرو است. تمام پازل در ذهن تماشاگر میچرخد و کار سختتر خواهد بود.
حسین جمالی: من نماینده رنجهایی هستم که گروه تئاتر و اعضا آن تحمل کرد. اگر برای اجرای هر نمایشی باید آنقدر مصائب متحمل شویم، امکان ندارد بار دیگر دست به چنین کاری بزنم، آنهم تنها برای آنکه نمایشی به صحنه برده باشم. من از تمام بازیگران و عواملی که به این ایده احترام گذاشتند و اکنون در اجرای عمومی با ما نیستند احترام میگذارم و قدر حضور تک تک آنها را میدانم. ما به یک فرمول دست یافتیم. طی چند دهه، نویسندگان بزرگی استاد رادی، بیضایی، ساعدی و... در حوزه نمایشهای ایرانی فعالیت کردهاند، ما اینها را فهمیدیم و به یک سیستم دست یافتیم. این سیستم شامل تمرین طراحی متن، بازی، موسیقی، لباس و صحنه است. همه آنها با رویکرد دراماتیک و در خدمت انتقال مفاهیم بودند.
یکی از ضعفها آنست که اگر در غرب سی سال "هملت" کار کرده، بازیگر "هملت" خوبی خواهد بود. اما اینجا بازیگر باید به الگویی دست یابد که شمایلی از آن نقش شود و به مخاطب ارائه دهد. تلاش ما آن بوده، نمایشی با زبان ایرانی بسازیم که مفاهیم را به راحتی منتقل کند. تمام طراحیها، بر مبنای نوعی بازیگری است. ماحصل این یافتهها، گردآوری کتابی است. در این زمینه هیچ کانون و ارگانی با ما همکاری نداشت و تمام هزینهها توسط من و آقای رحمتی تامین شد. البته مهر اساتیدی در سلسله جلساتی که برگزار کردیم، همراه ما بود.
بداهه یکی از مباحثی است که همیشه در نمایشهای ایرانی مطرح میشود. در این اجرا بداهه تا چه اندازه مطرح بوده است؟
رحمتی: بحث بداهه در شبیهخوانی جایی ندارد، مگر آنکه دو کاراکتر بخواهند کل کل کنند. در نقالی و تخته حوضی وجود دارد که آنهم به چیره دستی بازیگر باز می گردد. اما این مسئله در اجرای "مجلس انتقام جویی هملت" جایی نداشت. اگر قرار باشد چنین کاری را در این نمایش انجام دهیم باید هماهنگ باشیم، چون بازیگر مقابل نمی داند باید چکار کند.
سخن آخر؟
فریدون محرابی: تئاتر جزء ملزومات ضروری است که از طریق آن میتوانیم تاثیرگذار باشیم. در این میان بخش آکادمیک بسیار مهم است، زیرا باعث میشود آنچه اتفاق افتاده را بهتر بشناسیم و راههای جدیدی برای ارائه به مردم پیدا کنیم. این کار مرز دارد و انجام آن کار سختی است. کارگردانی اما نمیتوانی کارگردانی کنید. ما برداشت و افکاری داریم که کارگردان آن را با داشتههای خودش تطبیق میدهد. هایدگر میگوید: "غایت هر هنری رسیدن، به یک همدلی اشتراکآمیز است." این غایت هنری در این کار وجود دارد، چون همدلی ایجاد شده است. من شرایط بحرانی که به واسطه درگذشت پدرم داشتم و گروه با من همراه شد. از این جهت برای من سخت بود، نمی دانستم کجا باید خودم باشم و کجا "هملت". این نمایش قابلیت تغییر و تکامل دارد، اگر ۵۰ اجرای دیگر بریم، کار دیگری انجام میدهیم و میتوانیم اثر متفاوتی خلق کنیم.
حسین جمالی: نقش "هملت" کوه استرس است، چون همه آن را قضاوت میکنند. در اوج مسائلی که برای آقای محرابی پیش آمد، او در کنار ما حضور داشت و به صحنه آمد. شاید تقدیر نمایش ما اینگونه بود. خوشحالم گروه تئاتر "نیست" این جسارت را داشت تا نمایش را به صحنه ببرد و پای آن بایستاد.
مهرانگیز قهرمانی