به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ نکته مهم در شناخت علوم انسانی این است که بر خلاف پندار برخی از افراد، علوم انسانی صرفا توصیفی و گزارشی نیستند بلکه بُعد توصیه ای و هنجاری و تجویزی نیز دارند. به عنوان مثال روانشناسی، فقط به توصیف پدیده های روانی و تجزیه و تحلیل آنها، کشف روابط میان رفتارها و حالات روانی انسن و بیان علل و عوامل شکل گیری یا تغییر یک رفتار یا پدیده نمی پردازد. بلکه توصیه و ارائه هنجارهای لازم برای تغییر رفتار یا بهبود یک وضعیت روانی را نیز وظیفه خود می داند. و این بُعد نیز دقیقا جزء دانش روانشناسی و وظیفه عالم روانشناس است. یک عالم روانشناس نمی تواند با این توجیه که روانشناسی صرفا به توصیف پدیده های روانی و گزارش وضعیت روانی افراد می پردازد، از ارائه راهکار برای بهبود یک رفتار خودداری کند و آن را کاری غیر علمی تلقی نماید.
وجه آشکار بسیاری از گرایش های روانشناسی، وجه دستوری و تجویزی است. بخش اعظم مباحث های گرایش هایی مثل روانشناسی تبلیغات، روانشناسی بالینی، روانشناسی کودک، روانشناسی مشاوره، روانشناسی مشاوره، روانشناسی خانواده و امثال آن مباحث دستوری و تجویزی است. و یا یک عالم علم اقتصاد صرفا به توصیف و کشف روابط میان پدیده های اقتصادی از قبیل تولید، توزیع، مصرف و تحلیل علل و عوامل رونق یا رکود اقتصادی نمی پردازد. کار او فقط این نیست که روابط منطقی میان این پدیده ها را توصیف کند. بلکه یک عالم اقتصاد زمانی عالم اقتصاد است که بتواند راه درمان بیماری ها و معضلات و مسائل اقتصادی و دستورالعمل نجات از گرفتاری های اقتصادی را نیز تجویز کند و بتواند با ارائه دستورالعمل هایی رکود را به رونق تبدیل کند.
شناخت روابط حاکم بر پدیده های اقتصادی به یک معنا مقدمه درمان گری و بهبود وضعیت اقتصادی است. هدف اصلی علم اقتصاد باید توسعه رفاه و تکثیر سود باشد و این کار مستلزم توصیه و بیان دستورالعمل هایی است.
به راستی اگر بخواهیم اقتصاد را به مصداق تعریف کنیم، باز هم توصیه و تجویز را خارج از علم اقتصاد می دانیم؟ مگر نه اینکه کارکرد اصلی گرایش هایی همچون اقتصاد خانواده، اقتصاد بازرگانی، اقتصاد کشاورزی، اقتصاد سیاسی، اقتصاد رفاه، اقتصاد انرژی و امثال آن توصیه و ارایه دستورالعمل است، به هر حال نمی توان با این که علم باید عینیت داشته باشد و از ارزش دوری خودداری نماید، روانشناسی، اقتصاد و سایر علوم انسانی را از کارایی انداخت. چنین نیست که دو نوع علم اقتصاد، ر وانشناسی، جامعه شناسی و سیاست و امثال آن داشته باشیم؟ یکی توصیفی و دیگری هنجاری یا توصیه ای. بلکه هر یک از توصیف و توصیه در چنین علومی در حقیقت جزیی از حقیقت این علوم هستند.
فهم، کشف، توصیف و تبیین همگی مقدمه ای برای توصیه و تجویز و بیان هنجارند. حتی علم اخلاق علیرغم آنکه عموما از ادبیات توصیه ای استفاده می کند اما صرفا توصیه ای و دستوری نیست. بلکه هم به توصیف رابطه میان فعل و هدف می پردازد و هم دستورالعمل های خاص را تجویز می کند بنابراین علم اخلاق را صرفا از علوم دستوری قلمداد کردن، درست نیست.
نباید اختلاف نسخه های روانشناختی، اجتماعی، اقتصادی و امثال آن را دلیلی بر غیرعلمی بودن آنها دانست. اگر چنین باشد در راس همه اینها و مقدم بر همه آنها باید پزشکی و همه زیرشاخه های آن را غیر علمی اعلام کرد! اختلاف در طبابت هرگز به معنای سلیقه ای بودن و ارزشی بودن علم پزشکی نیست.
نادیده گرفتن بُعد توصیه ای علوم انسانی معلول یک نگاه غلط درباره رابطه دانش و ارزش است، اینان گمان کرده اند علمیت یک علم صرفا به توصیف روابط میان پدیده ها است و ارزش داوری و ارزش گذاری ها همگی وابسته به نظام های ارزشی پذیرفته شده از سوی افراد است و نظام های ارزشی را نیز وابسته به سلایق و امیال فردی یا جمعی می داند! و حال آنکه چنین پنداری از اساس نادرست است چنین شکافی میان دانش و ارزش از رسوبات ارزش های پوزیتیویسمی است که دیرزمانی است کوس رسوایی آنها به آسمان رسیده است. ما در جای خود نشان خواهیم داد که ارزش ها ریشه در واقعیت دارند و بیانگر روابط واقعی میان فعل و هدف مطلوب اند.
برگرفته از کتاب مبانی علوم انسانی اسلامی نوشته احمد حسین شریفی