فرهنگ امروز: مردم بسیار چیزها را از حافظ یاد گرفتهاند و از حافظ میخواهند. از حافظ صفات اخلاقی نیکو، تساهل و مدارا، قناعت و شکرگزاری، فروتنی و خاکساری، عرفان و عشق، مبارزه با ریا و سالوس، صبر و بردباری، احترام به کرامت انسانی، مهربانی و ملاطفت را یاد گرفتهاند. اما حافظ کیست؟ هرمند است، فیلسوف است، مورخ است، شاعر است، جامعهشناس است، مصلح است؟ در کدام یک از این شخصیتها بیشتر تجلی یافته و بیشتر با کدام شخصیت حافظ مأنوسیم؟ بیشتر شاعر هنرمند در شخصیت حافظ تجلی یافته است. آنچه در بالا آمد، سرآغاز سخنان همایش یادروز حافظ بود که علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی و امور بینالملل شهر کتاب بیان کرد.
کوروش کمالیسروستانی از کارنامهی حافظپژوهی در یک سال گذشته گفت
«در بررسی آماری کتابهای چاپ شده پیرامون حافظ، چاپ و انتشار دیوان حافظ، فالنامههای حافظ و کتابهای دربارهی حافظ را مد نظر داریم.» کمالی سروستانی با بیان نکتهی فوق یادآور شد: آماری که داریم به دو سطح مربوط است: یکی مربوط است به روز حافظ سال گذشته تا روز حافظ امسال، که در واقع دو سال را در برمیگیرد یعنی سال ۹۳ و ۹۴. در یکی از آمارها هم فقط کتابهای سال گذشته را بررسی کردهایم. در سال ۹۳ مجموعاً ۸۷ عنوان دیوان حافظ، ۲۱ عنوان فالنامه و ۲۵ عنوان دربارهی حافظ در تیراژ صد هزار جلد کتاب منتشر شده است. نکتهی جالب این است که بالاخره شمار کتابهای دربارهی حافظ از فالنامهها بیشتر شد و این نشاندهندهی آن است که کمی مطالعات حافظشناسی قدر بیشتری یافته و جدیتری گرفته شده است. اما از روز حافظ تا روز حافظ، طبق آمار، نزدیک به سیهزار جلد کتاب بیشتر از سال ۹۳ منتشر شده است.
رضا داوری اردکانی: شعر فلسفه نیست، اما بخشی است از عرصهی تفکر
فلسفه و شعر دو راه و دو امرند. هر دو تفکرند و هر دو به هم بستهاند. شاعران کمتر به فلسفه رغبت داشتهاند اما من فیلسوفی را نمیبینم که به شعر رغبت نداشته باشد. شاعران میتوانند به فلسفه توجه نداشته باشند، چنانچه حافظ که شاگرد صاحب دیوان بوده، شرح مواقف میخوانده، شاید چنانکه میگویند مذاق اشعری در مدرسهای که درس میخوانده، رواج داشته، اما کمتر به فلسفه علاقهمند بوده است، البته اطلاعات فلسفی داشت. در واقع حافظ متفکر بوده، اما فیلسوف نبوده است. ما از زندگی سعدی و حافظ موارد زیادی نمیدانیم، اما آنچه محرز است این است که حافظ دانشمند هم بوده است. من کم شاعری را میشناسم که در شعرش فلسفه باشد. شاید عرفان غیر از این باشد. ما شاعرانِ عارف داریم که شعر عرفانی میگویند، اما شعرشان عرفان نظری را مطرح نمیکند؛ بلکه شعرشان تجلیگان حالات عارفانهشان است. فیلسوف بحث مفهومی میکند و اهل بحث است. چند شاعر ما این هنر را داشتند که به فلسفه رغبت نشان دهند و آن را در آثارشان بیاورند؟ ناصرخسرو، خاقانی و اقبال لاهوری از آن جملهی شاعرانیاند که گرایش به فلسفه دارند. شعر ما را دگرگون میکند، ولی چیزی به ما اضافه نمیکند. شعر معجزهی بازی زبان و وجود است. وقتی میپرسیم آیا حافظ اهل فلسفه است یا نیست؟ نظر فلسفی دارد یا ندارد؟ دانشجوی فلسفهای مثل من، باید شعرهایی را در نظر بیاورد که بوی فلسفه بدهد.
مریم حسینی: داستان آدم، بزرگترین خاطرهی ازلی حافظ است
دستهي بزرگی از اشعار حافظ را میتوانیم در زمرهی سرودههایی قرار دهیم که در فضای اسطورهای سیر ميکند و خود حافظ را انسانی اسطورهای میتوان پنداشت که توان سیر در عالم مثال و اقالیم دیگر را برای خودش و ما فراهم میکند. نگاه سریع به دیوان حافظ نسبت به اشعار دیگر شاعران به ما نشان میدهد که تا چه حد حافظ از سرنمونها، کهننمونهها و داستانهای اساطیری استفاده کرده و تا چه حد نمادهای آرکیتایپی را به کار گرفته و چقدر دلبستهی زمان اساطیری است و چه خوش میدارد که مخاطب خودش را به آن زمان اساطیری ببرد و دیگران را با تجاریش شریک کند. از دلایل ماندگاری شعر حافظ یکی جانب اسطورهای و سرنمونی شعر حافظ است. متون باز و چندلایه، متونی هستند که میتوانند به تعداد مخاطبان خودشان فهم و ادراک ایجاد کنند. شعر حافظ از آن دسته است.
در دستهای از شعرهای عرشی حافظ، حافظ در اکنون و در تاریخ قرار ندارد. حافظ انسان تاریخی نیست؛ بلکه در آن اشعار، انسان اسطورهای است. سهم خاطرات ازلی در شعر حافظ بسیار است. علاقهی حافظ به روز نخست آفرینش و آفرینش انسان، یکی از نشانههای اسطورهای بودن فهم و اندیشه اوست.
انسان اسطورهای مرتب با تکرار خاطرهی ازلی و تکرار آیینی آن ماجرا، آن را همیشه زنده نگه میدارد و برای حافظ داستان آدم، بزرگترین خاطرهی ازلی است و سراسطورهی ذهنی اوست که مرتب آن را تکرار میکند. با تکرار اسطورهای آن در غزلهای متعدد، این خاطره جاودان میماند. یکی از ویژگیهای فضاهای اسطورهای در آثار ادبی، حضور روح جمعی و روح جهانی در اجزای هستی است.
بهاالدین خرمشاهی: شعر حافظ پاشان نوشته شده است
حافظ در شعرهایش تعدد مضمون و معنا دارد و حافظ انقلابی که در غزل کرده همین بوده که تعدد معنا را زیاد کرده است. ما هیچ شاعری را پیش از حافظ نداریم که مسائل غیرغزلی را وارد غزل کرده باشد، چه برسد به مدح که فقط در قصیده وجود دارد، ولی حافظ آن را در غزل آورده است. پاکستانیها اسم این کار حافظ را پاشانی گذاشتهاند که از پاشیدن میآیند. آربری هم در مقدمه کتاب 50 غزل این نکته را آورده که در غزلهای حافظ انسجام وجود ندارد. اما به نظر من حافظ عمدی در این کار نداشته است، بلکه ذهن او به صورت طبیعی پاشان مینوشت.