به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ قیصر امینپور دوم اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهرستان شوشتر بخش گتوند (شهرستان امروزی) در استان خوزستان به دنیا آمد. دوره راهنمایی و متوسطه خود را دزفول گذراند و در سال ۱۳۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد، ولی پس از مدتی از تحصیل این رشته انصراف داد.
امینپور، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۱۳۷۶ از پایاننامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایاننامه در سال ۱۳۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد. دکتر امینپور در سال ۱۳۸۲ بهعنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد. وی در سال ۱۳۸۶ بر اثر بیماری کلیه و قلب دار فانی را وداع گفت.
جواد محقق، شاعر و نویسنده در آیین بزرگداشت «قیصر امینپور» که در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، در اثنای سخنرانی خود به خاطرهای درباره همکاری با قیصر در داوری آثار جشنواره مطبوعات اشاره کرد. وی با بیان این مطلب که این خاطره مربوط است به سال 1377 و داوری جشنواره مطبوعات، گفت: مسئول برگزاری جشنواره عموزاده خلیلی بود و برای اولین بار این تصمیم گرفته شد تا نویسندگان مطبوعات خودشان داوران را معرفی کنند.این موضوع باعث میشد تا کمترین انتقاد به دخالت نگاه سیاسی در انتخاب داوران وجود نداشته باشد و شاهد حضور فعالتر اهالی رسانه باشیم. پس از رای گیری اهالی رسانه، قیصر امین پور، فریبا کلهر، شهرام شفیعی و بنده به عنوان چهار داور اصلی انتخاب شدیم.
محقق ادامه داد: با توجه به تخصص بنده و آقای امین پور در حوزه شعر، قرار شعر ما داوری آثار رسیده در بخش شعر را برعهده بگیریم و خانم کلهر و آقای شفیعی هم بخش مربوط به داستان، اما این مساله با مخالفت جدی عموزاده خلیلی رو به رو شد، چرا که وی معتقد بود این موضوع در اساسنامه نیامده است. با این حال وی قول داد که این مساله را رسیدگی کند، اما پیگیریهای او به نتیجه نرسید و قرار شد امضای هر چهار نفر ما پای همه آثار باشد. یعنی تمام آثار توسط هر چهار داور خوانده شود که این با توجه به زمان محدودی که داشتیم تا حدودی سخت بود و حتی میتوانست کیفیت کار را نیز تحت شعاع خود قرار دهد.
وی افزود: پس از این تصمیم گرفتیم با یک توافق نانوشته این تفکیک را لحاظ کنیم، قیصر گفت این تفکیک باشد، ولی مبنا را بر اعتماد بگذاریم. به این معنا که ما به اعتماد تخصص شفیعی و خانم کلهر در زیر برگه انتخاب افراد از سوی آنها امضا میزنیم و بالعکس آنها هم همینطور. این گونه شد که آثار شعر به ما رسید و آثار داستانی به دو داور دیگر که تخصص اصلیشان در این حوزه بود.
محقق ادامه داد: پس از این توافق قرار شد از هم جدا شویم و در تعطیلات این آثار داوری شود. این نشست مربوط به اواخر اسفند بود و ما باید در تعطیلات نوروز تمام آثار را داوری میکردیم. قیصر به شوخی گفت که تو تعطیلات متمرکزی خواهی داشت. از آنجا که هم تو و هم همسرت همدانی هستید، کل تعطیلات را به همدان میروید، اما من که خودم جنوبی هستم و همسرم شمالی است مجبوریم تعطیلات را به دو قسمت تقسیم کنیم تا به هر دو خانواده سر بزنیم.
وی افزود: در نهایت تصمیم بر این شد که قیصر به شمال برود و روز ششم یا هفتم هر دو تهران باشیم و آثاری را که داوری کردیم جابهجا کنیم. با این تصمیم و قطعی کردن زمان آن از هم جدا شدیم و هر کدام به سمت منزل خود رفتیم. در حالی که آثار را نصف کرده بودیم و نصف آنها با من بود و نصف دیگرش با قیصر امینپور. آن سال عید، سر من به دلیل مطالعه مستمر آثار بسیار شلوغ بود و هیچ خبری از جایی نداشتم. در شش روز اول، نصف آثار را خواندم و داوری کردم و پس از این روز با منزل قیصر تماس گرفتم، اما کسی پاسخگو نبود. تا آخر شب و فردا نیز چند بار دیگر تماس گرفتم و قیصر به تلفن پاسخ نمیداد و این موجب تعجب من شده بود، زیرا قیصر آدمی نبود که به حرفش عمل نکند.
محقق گفت: در این تعجب بودم که یکی از دوستان مشترک من و قیصر با من تماس گرفت و حال قیصر را از من پرسید. من هم تعجب خود را به او منتقل کردم و گفتم با قیصر قرار داشتم، اما او تلفن خود را جواب نمیدهد. وقتی صحبت به این بخش رسید، دوست مشترک به من گفت که قیصر نمیتوانسته پاسخگوی تلفن باشد، چون در حال حاضر در وضعیت وخیم در بیمارستان است، او تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
این شاعر ادامه داد: وقتی این صحبت را شنیدم، بسیار شوکه شدم و نمیدانستم چه باید بگویم. قیصر به خیلیها نزدیک بود و این مساله میتوانست باعث شوک خیلیها شود. بلافاصله با پرسیدن نشانی بیمارستان برای ملاقات با قیصر راهی بیمارستان شدم. آن جا به من اطلاع دادند که در مسیر شمال و در حالی که هوا به شدت بارانی بود، تصادف کرد. البته او راننده نبود، بلکه در یک خودرو کرایه نشسته بود و به سمت شمال میرفت.
محقق توضیح داد: قیصر در بیمارستانی بسیار شلوغ بستری بود و دوستانش دورش جمع شده بودند( صحنهای همین الان برایم زنده است و البته بسیار تلخ) در این شرایط به او نزدیک شدم و آن چه بیش از هر چیز دیگر برای من جلب توجه میکرد، نگرانی دوستان قیصر از یکسو و چشمان قیصر از سوی دیگر بود. چشمان قیصر که بسیار درشت و پرفروغ بود و با وجود درد بسیار که حاصل آن تصادف وحشتناک بود حیات در آنها جریان داشت و مثل همیشه پرفروغ میدرخشید.
وی افزود: پس از این تصادف بود که قیصر همیشه با دردها و رنجهای بسیاری همراه شد و مخصوصا دیالیزی شدن او ضربه بسیار زیاد جسمی و روحی به او وارد کرد. یکی از دلایل محبوبیت قیصر همین استمرار بر کارش و همچنین آثار همیشه درخشان او بود که حتی این دردهای شدید جسمی و روحی نیز نتوانست جلو او را بگیرد و مانع کارش شود.
محقق ادامه داد: بهت دیگری که بسیار سنگین بود، خبر پرواز قیصر امینپور بود. او با وجود دردهای خود آنقدر به ما لبخند میزد و آنقدر حیات داشت که هیچ گاه فکر نمیکردیم او به این زودی از بین ما برود. قیصر زنده است و راه و نشان او را در آثار شاعران و نویسندگان این نسل به خوبی میبینیم. او به دلیل حضور پررنگی که در عرصه مطبوعات به ویژه سروش نوجوان داشت نسلی را تربیت کرد که امروز از ارکان شعر و داستان جوان کشور هستند. ضمن اینکه آثار او نیز سرمشقی شد برای شاعران و نویسندگان جوانتر، البته بدون اینکه قصد تقلید صرف را داشته باشند، آن فضا و آن نوآوریها اکنون در شعر بسیاری از این شاعران دیده میشود و اینها همه تاکیدی است بر زنده بودن و زنده ماندن قیصر امینپور.