به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ شاید با اکران جدیدترین قسمت فیلم «جیمز باند» است که جور دیگری نگاهکردن به ماشینها در رسانههای جهان مطرح شده است. اکران «شبح»، جدیدترین فیلم جیمز باند در انگلیس، با استقبال همراه بوده است، بیش از ١٢٠هزار نفر در یک روز به تماشای آن نشستهاند و ١٧هزارنفر در شبکهها کامنت میگذاشتند. در موزه لندن همزمان با اکران جدیدترین فیلم جیمز باند مجموعهای از یادگاریهای فیلمهای قبلی هم به نمایش گذاشته شده است: «زیردریایی لوتوس اسپریت» در فیلم «جاسوسی که مرا دوست دارد»، رولزرویس فانتوم III در فیلم «انگشت طلایی» و BMW مانند نعشکش همراه با راکتی در سقف که در فیلم «فردا هرگز نمیمیرد» وجود داشت. بهزودی هم قرار است استون مارتین DB١٠ که همان اتومبیل شبح است با افتخار در این محل قرار گیرد. اگر سینمای جهان را مرور کنیم، فیلمهای معروفی هستند که در آنها ماشین بهعنوان مکان یا حتی شخصیت اصلی هم استفاده میشود. مثلا در قسمت دوم فیلم ماتریکس ٣٠٠ اتومبیل تخریب شد که توسط کمپانی خودروسازی آمریکایی «جنرالموتور» به سازندگان این فیلم اهدا شده بود. گاهی شده است که اتومبیلی بهعنوان شخصیت اصلی یا حتی تأثیرگذارترین بخش فیلم در نظر گرفته شود مثلا اتومبیل بتمن یا مثلا پورشه فیلم «سریع و خشمگین ٧». گاهی هم سینما فرصتی میشود برای بهیادماندن ماشینی مثل مینیکوپر در فیلم شغل ایتالیایی. مرور تاریخ سینمای جهان نشان میدهد در هر دورهای فیلمی در این خصوص و با این مشخصات وجود داشته است. اما شاید مشهورترین فیلمی که در دنیا درباره تاکسی و ماشین ساخته شده، فیلم «راننده تاکسی» اسکورسیزی و با بازی «رابرت دنیرو» باشد. برای ما ایرانیها نیز پیش آمده است که از ماشین بهعنوان مکان استفاده شده است. هرچند اصولا استفاده ما از تاکسی متفاوتتر است. اگر در فرهنگ غرب تاکسی فرصتی است برای تنهایی و استراحت و فقط وسیلهای برای رسیدن به مقصد، در ایران تاکسی و سواری تفاوت دارند و فرصتی متفاوت برای دورهمبودن هستند، ما ایرانیها در تاکسی در جریان آخرین اطلاعات سیاسی و اجتماعی قرار میگیریم. جالب اینجاست که با ظهور تلگرام، وایبر و... هنوز هم از جذابیتهای این گفتوگوها کاسته نشده است. اما وقتی صحبت از ماشین میشود، ناخودآگاه یاد فیلمهای «ده» و «طعم گیلاس» کیارستمی و «تاکسی» جعفر پناهی هم میافتیم. تاکسی در تهران فرصتی برای چالش، مشاجره و آشنایی است. در فیلمهای ایرانی ماشین قرار نیست یک حباب شخصی باشد، قرار است اسرار در آن بازگو شود، قرار است با دیگران درباره عقاید و نظرات گفتوگو شود. این را میتوان در آثار سینمایی ایران دید. مثلا در فیلم «طعم گیلاس»؛ فیلمی که برنده نخل طلای کن شد، آقای بدیعی با رانندگی در اطراف تهران در جستوجوی کسی است که او را برای خودکشی و دفنکردن جسدش کمک کند یا مثلا در فیلم «ده» کیارستمی قرار است ماشین فرصتی باشد برای یک روانپزشک تا بیمارانش را در آنجا ویزیت کند. او سوار بر ماشین میچرخد و در این گفتوگو ما در جریان مشکلات قرار میگیریم. اما اینروزها که فیلم «تاکسی» جعفر پناهی در آنسوی آبها هم نمایش داده میشود فرصتی شده است تا از منظری اجتماعی به کارکرد تاکسیهای ایران پرداخته شود؛ مثلا منتقد گاردین با دیدن این فیلم مطرح کرده است «تاکسی برزخ زودگذری است که در آن زنان آشکارا میتوانند نظرات خود را مطرح کنند، با دیدگاههای غریبه آشنا شوند با این حس که قرار است آنچه که مطرح میشود در داخل ماشین باقی بماند»، همچنین یک تحلیلگر برمبنای شناختی که ١٠ سال پیش از ایران داشته است نحوه استفاده از ماشینها در ایران را چنین ارزیابی کرده است: «ماشین به یک حباب خصوصی تا حدودی قابلحمل تبدیل شده است که میتواند در حوزه عمومی حضور داشته باشد. جوانان در اتومبیلهای خود، میتوانند موسیقی غیرمجاز گوش کنند و هرکار غیرقانونیای را انجام دهند و دوست ندارند کسی به آنچه در داخل ماشینها اتفاق میافتد اعتراضی کند چون یک مکان شخصی محسوب میشود». بههرحال اکنون نمایش فیلمی که به طور قاچاق در ایران - تاکسی - ساخته شده، فرصتی است تا درباره مسائل اجتماعی ایران نیز بحث و گفتوگو شود.