فرهنگ امروز/محمد دروديان؛
١- تحقيق و تامل در موضوعات تاريخي، همچنين نقد و بررسي تجربيات فردي- اجتماعي، حاوي يك موضوع و مساله قابل توجه است كه در اين يادداشت و در پاسخ به اين پرسش بررسي خواهد شد كه چرا جزييات وقايع و عمل فردي- اجتماعي در هر دوره تاريخي، براي همان فرد يا جامعه اهميت دارد و پس از آن به صورت تدريجي از كانون توجه خارج شده و به شكل ديگري امتداد پيدا ميكند؟
نمونههاي زيادي وجود دارد كه نشان ميدهد واقعه و جزييات آن، تنها براي شخص يا جامعهاي كه درگير موضوع بوده است، اهميت دارد و با وجود پافشاري در نقل و تكرار آن، ديگران نسبت به اين موضوع چندان توجهي نشان نداده و با بيحوصلگي از كنار آن عبور ميكنند. فرضا اگر فردي در موضوع خاصي درگير شده و داراي تجربه است، تمام جزييات آن موضوع براي وي اهميت دارد و بارها آن را تكرار ميكند، در حالي كه براي شنونده، جزييات و تكرار آن جذابيت خود را به صورت تدريجي از دست ميدهد. براي فرد صاحب تجربه تاريخي، گرچه مخاطب اهميت دارد، ولي صرفا با نظر به ميزان علاقه مخاطب خاطرات خود را بيان نميكند، بلكه ضرورتي را در بيان خاطرات و جزييات آن مدنظر دارد كه بيشتر با نظر به خود و برداشتي است كه از اهميت موضوع دارد. بنابراين گرچه موضوع تاريخي وجه مشترك ميان راوي با مخاطب است، ولي برداشت از ميزان تاثير و اهميت آن كه موجب بيان جزييات و تكرار آن ميشود، به معناي افتراق ميان راوي با مخاطب است.
٢- ملاحظات ياد شده در توصيف وقايع فردي- اجتماعي و تاريخي، همچنين وجوه اشتراك و افتراق ميان راوي با مخاطب، ناظر بر اين معنا است كه هر چند وقايع فردي و اجتماعي، صورت عيني دارد و در زمان و مكان روي ميدهد، ولي واقعه صرفا يك امر فيزيكي نيست، بلكه يك امر انساني است و براي افراد و جامعه روي ميدهد. هويتهاي برآمده از اين تجربيات، شخصيت فرد و جامعه را در دورههاي تاريخي شكل ميدهد. به اين اعتبار، وقتي سخن از تاريخ گذشته به ميان ميآيد، فرض بر وجود يك انبار، با انباشتي از دادههاي تاريخي كه براي فهم و نگارش تاريخ به آن رجوع ميشود، نيست..
هرچند اسناد و ساير آثار، تنها نشانهايي از وجود واقعه است كه تا اندازهاي ميتواند امكان معرفت تاريخي را فراهم كند.
٣- با اين فرض كه واقعه براي افراد و جامعه روي ميدهد، در نتيجه وقايع تاريخي با هويت و باورها، همچنين تعلقات يك جامعه نسبت دارد و از طريق خاطرات تاريخي، بازخواني و نقل ميشود، به همين دليل ميتوان پذيرفت كه جامعه بيخاطره و بيهويت، جامعه بيتاريخ است. به عبارت ديگر، خاطرات تاريخي افراد و جوامع انساني، ناظر بر باورها و تعلقات آنهاست و از اين طريق، وجوه تاريخي و در نتيجه تاريخ يك جامعه شكل ميگيرد و تغيير ميكند. به اين اعتبار تغيير نسل و ظهور رخدادهاي جديد، الزاما به معناي پيوستگي و امتداد تاريخي نيست، زيرا تجربيات هر نسل در مواجهه با وقايع، ضرورتا يكسان و در امتداد هم قرار ندارند؛ زيرا با گذشت زمان و پيدايش باورها و تعلقات جديد، نگرش و روشها براي مواجهه با مسائل فردي – اجتماعي، همچنين وقايع تاريخي دستخوش دگرگوني ميشود. با اندكي تساهل ميتوان پذيرفت كه هويت، فرهنگ و تاريخ جوامع مختلف تفاوت دارد و تغيير ميكند. با اين توضيح تبيين چگونگي گسستها و امتداد تاريخي در جامعه ايران و ميان نسلهاي مختلف، درباره جنگ ايران و عراق، يك مساله اساسي است كه نياز به تامل و مطالعه دارد. با فرض اينكه در فرآيند تحولات سياسي- اجتماعي، چالشهاي هويتي براي تعيين جايگاه و موقعيتها، همچنين سهمخواهي سياسي و بسياري از عوامل ديگر در تغيير روايتها از جنگ و انقلاب تاثيرگذار خواهد بود، اين پرسش وجود دارد كه آنچه از موضوعات و رخدادهاي تاريخ معاصر ايران، از جمله جنگ و انقلاب در آينده حفظ يا تغيير خواهد كرد، كدام است؟ چرا؟