فرهنگ امروز/ احمد پورنجاتي:
پديده «ناتواني در گفتوگو» در جامعه ما ريشهها و بنيانهاي تاريخي و فرهنگي دارد. اين پديده حاصل يك روند تاريخي است و در طول تاريخ و نسبت به مقتضيات زمانه، به اصطلاح چاق و چله و پروارتر شده. در هر برههاي در تاريخ ايران، اين «ناتواني در گفتوگو» وجود داشته و ريشه تاريخي آن به دوران دور و ساختار اجتماعي ارباب و رعيتي برميگردد. گفتار، رفتار، كنشها و مناسبات اجتماعي در تمامي اعصار گذشته ايران، فضاي تكگويي و حقانيت مطلق را به وجود آورده است. آنچنان كه در ساختار اجتماعي ارباب و رعيتي گذشته تعريف شده حق نزد عدهاي خاص و آنچه و آنكس كه مخالف است، خلاف حق است.
اين سابقه تاريخي در برهههاي مختلف زماني وجود داشته و در هرزماني نسبت به موقعيت كنوني آن زمان و در شكل و شمايل مختلف، اما در اصل واحد، خود را شبيه يك هنجار در فرهنگ ايراني نشان داده است. از آنجايي كه فرهنگ ايراني، فرهنگي پذيرنده و سازگار است و آنطور كه مرحوم بازرگان روايت ميكند، دچار «سازگاري ايراني» هستيم، اين هنجار هم در سپهر جامعه ايراني پايدار و ثابت در تمام زمانها و تاريخها باقي مانده است. اما در روزگار كنوني و در جامعه امروزي ايران، در كنار اين فرهنگ قديمي و پرسابقه، نكات ديگري هم در زنده ماندن اين پديده «ناتواني در گفتوگو» و پسروي فرهنگي، تاثيرگذار بوده.
مهمترين دليل اين اتفاق در جامعه امروزي، نظام آموزشي و تربيتي و رسمي ما است. در آموزشوپرورش و آموزش عالي و حتي در نهاد تربيتي اول؛ خانواده، شاهد نظامي «تكگو» و «تكسخنران» هستيم. مجال گفتوگو در چنين نظام تربيتي وجود ندارد و هيچ فرصتي براي چالش، گفتوگو، چانهزني و حتي خدشه وارد كردن در آنچه به اشتراك گذاشته ميشود، وجود ندارد. بچهها، دانشآموزان و دانشجويان، تربيت ميشوند تا سكوت كرده و شنونده باشند و سوال پرسيدن، به بحث گذاشتن و مواردي از اين دست كه باعث ايجاد بحث و گفتوگو ميشود، در اين نظام تربيتي وجود ندارد. شنوندگان به حكم كوچكتر بودن و كمتر دانستن، بايد سكوت كنند و بزرگترها گوينده باشند. سوالات، بحثها و مجادلهها امكاني براي بروز و ظهور و به نتيجه رسيدن ندارند. آموزش «گفتوگوي سازنده و موثر»، رخ نميدهد. اينچنين است كه «تكگويي» رواج پيدا ميكند و گره ميخورد به همان فرهنگ به ارث رسيده و نقش حق و باطل پيدا ميكند و اينكه آنچه ما ميگوييم درست است و باقي باطل.
عامل ديگري هم هست. عاملي كه نقش بسيار بسيار مهم و تعيينكننده در گسترش و عمومي شدن اين پديده ناهنجار دارد و آن نوع رابطه مديران، نخبگان و گروههاي مرجع با متن جامعه است. ما ميبينيم كه در رابطه اين گروهها با متن جامعه، مجالي براي پرسشگري و پاسخگويي مناسب وجود ندارد. ادارهكنندگان جامعه و گروههاي نخبه و مرجع، فاصله زيادي با متن جامعه دارند و جايي براي بازشدن دريچههاي پرسشگري و پاسخگويي نيست. اين فاصله و اين عدم شكلگيري گفتوگو بين قشر بالايي و پاييني جامعه، نقش بسيار تاثيرگذاري در روند «ناتواني در گفتوگو» دارد. روندي كه حتي در آموزههاي ديني و فرهنگي ما هم، پسنديده نيست و آن آموزهها را به فراموشي سپرديم. در باورها و سفارشهاي مذهبي ما، بزرگان هميشه و همواره به «رواداري»، «گفتوگو»، «پرهيز از جدل» و «پرهيز از خود
حق مطلقپنداري» تاكيد و توصيه كردهاند. اما نشاني از اين آموزههاي مهم و مذهبي را در جامعه امروزي ايران نميبينيم. گوش سپردن به سخن ديگري آنقدر در مذهب ما مهم و سفارش شده است كه حتي در قرآن هم نمونههايي از آن وجود دارد و در روايت بسيار خوانده و شنيدهايم كه پيامبر اسلام، هميشه «گوش سپردن» و «شنيدن آن ديگري» را به عنوان صفاتي مثبت و پسنديده ياد كردهاند و در مقابل از «مراء» و «مجادله» با ناخشنودي و نارضايتي سخن گفتهاند.
اما در شرايط كنوني جامعه، نشاني از اين «رواداري» در بحثها و صحبتها نميبينيم و در نقطه مقابل حتي ميبينيم كه جاي اين آموزههاي ديني را «مطلقانديشي» و «مطلقگرايي» گرفته و در ذهنيت جامعه اين صفات ناپسنديده، كاشته شده است. اتفاقي كه نه تنها در متن جامعه و پاي بحثهاي عادي در شبكههاي مجازي ديده ميشود كه حتي به ميزگردها، گفتوگوها در سطوح بالاتر و ميان مديران و سياستمداران رسيده؛ در مجلس بارها و بارها شاهد اين «مطلقگرايي» و «مطلقانديشي» در بحث ميان نمايندگان با يكديگر و با اعضاي دولت بوديم. اينچنين است كه اين پديده «ناتواني در گفتوگو» به متن جامعه رسوخ كرده و در اين شرايط بيمارگونه نهادينه شده، اين پديده هم مجالي بيشتري براي تجلي دارد.
در چنين شرايطي شايد بهترين راهحل، فارغ از هر قانون و آييننامه و بودجه و برنامهريزي براي اصلاح، همان قدمهاي فردي و اصلاح فردي است. بايد ياد بگيريم كه «مطلقانديشي» و «مطلقپنداري» در رفتارها و آموزههاي فرهنگي ما وجود دارد و بايد اصلاح شود. بايد بدانيم كه اين رفتار مبلغ نوعي بيماري و ناتواني شخصيتي است و ميتواند معلوليت شخصي رفتاري به حساب بيابد. با اين دانستهها، نه خود را در بحثها و گفتوگوها، جاي «حق» ميگذاريم و ديگران و مخالفها را «ناحق» ميدانيم و نه اجازه ميدهيم، كسي كه اين رفتار را بروز ميدهد، جايي براي ادامه داشته باشد. بايد بدانيم كه در بحثها و گفتوگوها تنها رسيدن به پيروزي و حرف خود به كرسي نشاندن، ملاكي براي ارزش نيست و گاهي يك گفتوگو ميتواند با نتيجهاي متفاوت از پيشفرضهاي ذهني ما و به درستي به اتمام برسد. در كنار اين آگاهي شخصي، نقش واسطههاي اجتماعي و رسانهها هم بسيار مهم است. اطلاعرساني و آگاهيبخشي درباره اين «ناتواني در گفتوگو» وظيفهاي است كه به عهده دارند تا گزارههاي نادرست از پاي ميز مذاكرهها و گفتوگوها برداشته شود و احساس همگرايي، همدلي و پيوست اجتماعي كه باعث اعتلاي شخصيت فرهنگي جامعه ميشود، بازگردد.
روزنامه اعتماد