به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اطلاعات؛ شرقشناس و مورخ بنام آمریکایی، آرتور پوپ (Pope، ۱۲۵۹ـ ۱۳۴۸) از پژوهشگران و پیشگامان در مطالعه هنرهای آسیایی بهویژه هنر ایرانی و اسلامی و از بنیانگذاران مؤسسه آسیایی دانشگاه شیراز است که ۲۴ سال آن را اداره نمود. وی از بزرگترین محققانی بوده که فرهنگ و معماری ایران را ضمن کتابها، مقالات و صدها سخنرانی در سراسر جهان شناساند. افزون بر این، به یاری همسرش نمایشگاههای زیادی در معرفی آثار هنری ایرانی در جهان برپا کرد و بر آن بود که: «هنر ایرانی، بزرگترین سرمایه این کشور است و ایران در ایجاد هنرهای اسلامی، مادر و نیروی الهامبخش بوده است.» از آثار اوست: سفالگری ابتدایی ایران، آشنایی با مینیاتورهای ایران، مقدمهای بر هنر ایران، هنر ایران در گذشته و آینده، معماری ایران (ترجمه غلامحسین صدری افشار)، سیر و صور نقاشی ایران (ترجمه یعقوب آژند)، شاهکارهای هنر ایران (ترجمه پرویز خانلری)، نقوش پیشینهدار (ترجمه ژیلبرت صدیقپور)، بررسی هنر ایران (که به یاری ۶۵ متخصص با بیش از دوهزار کلیشه و عکس و نقشه در شانزده مجلد نگاشته شده و با عنوان سیری در هنر ایران در ۹ مجلد، ترجمه نجف دریابندری چاپ شده است). متن حاضر از شاهکارهای هنر ایران برگرفته شده است.
***
از میان همه هنرهای ایران، فرشبافی در مغرب زمین معروفتر و محبوبتر است. از زمان هانری هشتم تا کنون جمعآوری فرش ایران در اروپا با شوق تمام معمول است. در آن دوره بود که دوک باکینگهام قراردادی را معوق نگهداشت تا یک قطعه فرش را که طمع در آن بسته بود، به چنگ بیاورد. بعضی از نقاشان معروف اروپا (مانند وندیک و روبنس) قالی ایرانی داشتند و از زیبایی آن لذت میبردند و بارها در پردههای نقاشی از آنها استفاده کردهاند. تاریخ این نقاشی نکات بسیاری را روشن میکند. خود نقاشان نیز موجب شهرت قدر و بهای این هنر شدهاند. جان سینگرسارجنت درباره یک فرش هراتی که اکنون در موزه گاردنر بوستون است، مینویسد: «من امروز فرشی دیدم که از هر پرده نقاشی زیباتر بود.» سر چارلزهو درباره قالی شکار که در میلان است، نظیر این سخنان را به کار برده است.
در مغرب زمین چنان تصور محدودی درباره ماهیت هنر رواج یافته که در ادراک هدف و ارزش آن ابهامی ایجاد کرده است و به این سبب برای ما دشوار است که باور کنیم که به خلاف نظر هنرمندان و منتقدان و برخلاف دلبستگی ما به نمونههای اخیر هنر، ریسمان تابیده رنگین ممکن است چنان بافته و به هم انداخته شود که هنری عالی به وجود بیاورد؛ اما برهان این دعوی در خود فرش است و هر کس فرصت داشته باشد که نمونههای عالی این هنر را با چشم بصیرت و ذهن بیدار تماشا کند، آن را خواهد پذیرفت.
یک قطعه سنگ حجاری شده که از قصر خرساباد به دست آمده و متعلق به قرن هشتم پیش از میلاد است، طرح دقیقی از قالی در بر دارد که از حیث ابعاد و نقش به طرز شگفتآوری با بعضی قالیهای جدید مغرب ایران شباهت دارد. اخیراً نیز رودنکو ـ باستانشناس روس ـ چند قطعه فرش غاشیه که هنوز سالم مانده، از طبقات منجمد پازیریک کشف کرده است. این غاشیهها که تاریخ آنها را میتوان در حدود قرن پنجم پ.م تعیین کرد، با طرح خطوط و جانورانی به سبک آشوری مزین شده است. آنچه موجب تعجب همه کارشناسان شده، ایناست که فرشهای مزبور با اسلوب کامل گره بافته شده و دلیل قطعی بر قدمت این سبک و شاید یکی از علل ترقی کامل این سبک در ادوار بعد میباشد. قطعات دیگر از فرش که با پشم برّاق کبود بافته شده، در ضمن حفاریهای هیأت کوزلف که در کوههای شمال مغولستان به عمل آمده کشف شد. این نمونهها که اکنون در موزه ارمیتاژ وجود دارد، متعلق به آغاز تاریخ میلادی است.
فرش از زمان آشوریان تاکنون از لوازم دربارهای سلطنتی بوده است. کوروش فرشهای گرانبهای بابلی داشته و ظاهراً این فرشها در طی چندین قرن سرمشق طراحان و کارگران قرار گرفته است.
در دوره ساسانیان فرشهای مشهور با اندازههای بزرگ وجود داشته و هارون الرشید و جانشینانش نیز مالک فرشهای گرانبها بودهاند. این فرشها را از تارهای ابریشم و پود زر میبافتند و به دانههای جواهر میآراستند. فرش «بهار کسری» که قسمتی از خزائن سلطنتی بود، از صدمیلیون دلار کمتر نمیارزیده است.
فرشبافی در قرن دهم هجری در ایران به اوج ترقی رسید و در پی تشویق و حمایت پادشاهانی که از صرف مال دریغ نداشتند و تنها نتیجه بهکمال را طالب بودند و با پیشرفت کامل فن رنگرزی و همکاری استادان تذهیب که قریحه و مهارت و حسن سلیقه را توأم داشتند، هنری به وجود آمد که نظیر و مشابهی ندارد.
نفاست و ارزش یک قطعه قالی را هر قدر ظاهرش جلوه داشته باشد، در نظر اول نمیتوان معین کرد. این هنر از حیث وقتی که برایش صرف میشود و خروج و زحمت و ذوق و سلیقهای که باید در آن بهکار برود، با گرانبهاترین هنری که میشناسیم، برابری میکند و به همین سبب برای ادراک ارزش آن باید کوشش و وقت صرف کرد.
در این کارگاهها همه میراث چندین قرن هنر تزیینی بهکار رفته است. قالیهای نفیس مانند موسیقی سمفونیای از عوامل متعدد مرکب است. از حیث رنگ با هر پرده نقاشی رقابت میکند و از حیث قیمت برابر با قصری است. کسی که بخواهد فرششناس باشد، باید شوق و کوشش بسیار بهکار برَد. برای ادراک قدر و ارزش این هنر اطلاع دقیقی از نکات فنی لازم است که با ذوق هنری توأم باشد. عکسهای سیاه و سفید که از صد یک اندازه اصل هم کوچکتر است در هنری که ابعاد و تناسب در آن اهمیت اساسی دارد، تنها نمونهای از طرح به دست میدهد؛ اما همین سایهها نیز اگر بهدقت مورد مطالعه قرار گیرد، از آنها استفاده بسیاری میتوان کرد.
فرشی که از همه سالمتر مانده، از قرن دهم هجری است که زمانی در تملک دوک آنهالت بوده و نمونه کاملی از قالیهای نیمه اول قرن مزبور است. زمینه این فرش در نور طبیعی، زرد طلائی روشن است و حاشیهها و ترنج وسط ارغوانی سیر. نقشهای دیگر نیلی و سیاه و سفید است و ابعاد باشکوه، رنگها متناسب و درخشان، طرحها زنده و ظریف است و مجموع آن نشاطآور و پرجلال است.
با آنکه در طرح این فرش قرینهسازی و توازن اجزا با دقت تمام مراعات شده و با آنکه هیچ اشکال طبیعی در آن نیامده تا عواطفی را برانگیزد، اشکال خالص و انتزاعی با چنان مهارتی درآن به کار رفته که احساس عمیق و ارزنده را با قدرتی کامل بیان میکند. حقیقیترین و ظریفترین هنر انتزاعی همین است. در دوره اسلامی فرش همچنان اهمیت اساسی داشت. هیچ نمونهای از فرشهای پیش از قرن نهم به جا نمانده است؛ اما اشاراتی در ادبیات به آن دیده میشود که قدر و ارزش عالی آن را نشان میدهد؛ مثلاً فریدالدین عطار سخنور قرن ششم هجری دربارة قصری افسانهای همتراز بهشت میگوید که «با قالیهای گرانبها مفروش بود».
یک لنگه فرش معروف اردبیل که باقی است، از همة فرشهای آن زمان پرنقشتر و آرامتر و با مکان مقدسی که وقف آن شده بود، متناسبتر است. این فرشهای بزرگ را در اصل جفت میبافتند. قالی مزبور را برای مرقد مؤسس سلسلة صفویه سفارش داده بودند و بافندة آن (مقصود کاشانی) نام خود و تاریخ اتمام فرش را که ۹۴۴ هجری است، روی آن ثبت کرده است. این شخص شاید بزرگترین استاد زمان خود باشد و جز غیاثالدین جامی که فرش بزرگ شکار متعلق به موزة میلان را در سال ۹۳۰ به انجام رسانیده، رقیبی نداشته است.
در قالی اردبیل ترنج میانی طلائی، آفتابی است که بر زمینة آسمانی نیمهشب پرتو انداخته است. زمینه از غنچه و شاخ و برگ پر شده است. مجموع طرح را در نهایت استادی پرداخته و با وجود سادگی نقوش را چنان در مجموع قالی پراکندهاند که بیننده ثروتی بیپایان و زندگی آسوده و پرنعمتی را از آن ادراک میکند. در اینجا نیز همان تمثیلهای کهن و همان اشاره به خورشید به عنوان منبع نیرو و آفرینندة بهشت پرگل و گیاه دیده میشود. از روزگار باستان در نظر ایرانیان بهشت باغی است پرگل و سبزه که نیکوکاران پاداش رنج و سختی زندگی را با خوشبختی و آسایش در آن میبینند. طرح این قالی با قدیمیترین تصورات و عقاید ایرانیان منطبق است؛ زیرا که خورشید را در دوران پیش از تاریخ با دریای نهفتة آسمانی مربوط میدانستند و میپنداشتند که باران نافع و عناصر دیگری را که در باروری زمین مؤثرند، خورشید از آن دریا میگیرد.
اینجا در دل ترنج خورشید آبگیر کوچکی است با آبی به رنگ سبز چمن که روی آن غنچههای نیلوفر شناور است. طرح قندیل مسجد نشانه آن است که فرش را برای جاهای مقدس بافتهاند؛ زیرا که به جای چلچراغهای معمول به کار رفته است؛ اما این طرح بیش از حد جنبة تصویری دارد و از متن و حالت کلی نقش قالی جداست و به این سبب رواج نیافته و در نقش قالیهای دیگر ایران تکرار نشده است.
شاید این قالیهای بزرگ هر دو در کارگاههای سلطنتی تبریز بافته شده باشند. پشم آن از نوع محکم و سفید براقی است که از اهر در شمالغربی تبریز به دست میآید و بافت و گره آن به سبکی است که بعدها از مشخصات قالیبافی تبریز شد.
باغ با جلوههای بیشمارش موضوع اصلی بیشتر طرحهای قالی ایران است. اغلب این طرحها مانند طرح قالی اردبیل و قالی «آنهالت» و قالیهای معروف به اصفهانی، انتزاعی است و گاهی کاملاً جنبة تصویری دارد و مینیاتورها و حاشیة تذهیبها را به یاد میآورد، این فرش که از شکل پارههای ابر در نقش آن پیداست که در اواخر قرن بافته شده باغ زیبایی را که جایگاه پرندگان متعدد است، نشان میدهد. این باغ پر از درخت و گل و گیاه است که روی زمینة ارغوانی نقش شده است. حالت این قالی از فرش مجلل اردبیل نشاطانگیزتر است و ذوق و لذتی را که ایرانیان از باغ در نظر دارند، بهخوبی نشان میدهد.
فرشهای ایرانی باوجود تنوع طرح و زیبایی رنگ و حسن ترکیب الوان، در مقایسه با فرشهای ترکی و هندی از این جهات کمی ناقص به نظر میآید. علت این امر آن است که ایرانیان برطبق رسم و راه دیرین خود برای ملایمت، قدر و اعتباری میشناختند و همیشه از آن بیم داشتند که رنگهای تند و پر جلوه، معانی لطیف شاعرانه را از نظر دور دارد و در روابط دقیق و ظریف اشکال خللی ایجاد کند. این طراحان همیشه به تأثیرات ثانوی و بعدی توجه داشتند و مانند شاعران و فیلسوفان و هنرمندان دیگر ایرانی با آرامش خاطره همان تجربیات کهن را تکرار میکردند. ایشان همه به هنری که تأثرات فراوان فوری در ذهن ایجاد کند، با نظر احتیاط مینگریستند. تنها در قرن دهم بود که سجادههای بسیار خوشطرح و خوشبافت در ایران به وجود آمد. جزئیات و دقایق این چند قطعه فرش ظریف و زیبا به مطالعة دقیق میارزد؛ مثلاً در حاشیه زیرین سجادة متعلق به فلچر، دو سلسله خطوط مارپیچی هست: سلسلة اول که درشتتر است، به گلهای اسلیمی کوچک و زیبا ختم میشود. دومی کوچکتر است و در داخل اولی قرار دارد. هر یک از این دو سلسله در جهات مختلف و نسبتهای مختلف سیر میکنند و از هم جدا میشوند و باز در برگ نخلهای بسیار خوشطرح یا زاویههای دلاویز به هم میپیوندند. این شیوه یکی از دشوارترین کارهای بافندگی است.
اما چون این فرش مختص نماز است، مورد استعمال دینی آن در درجه اول اهمیت قرار دارد. در نوارهای حاشیه آیات قرآن کریم نوشته شده و چون لازمة چنین فرشی آن است که هرچه بیشتر از سورهها و آیات قرآنی را متضمن باشد، در نوارهای خارجی و داخلی حاشیه هم آیات قرآنی مکتوب است. در مربعات کوچک میان حاشیه هم آیاتی به خط کوفی منقوش است. گنبد متن که محل سجود است، در محلی که پیشانی نمازگزار قرار میگیرد، نام خداوند بزرگ در کتیبهای قرار دارد(الله اکبر کبیرا) و اطراف و بالای این گنبد را قطعات ابر به رنگهای مختلف فرا گرفته که در داخل آنها صفات خداوند ثبت است. در نوار حاشیه دوْر گنبد نیز دعائی نوشته شده است. روی هم رفته در این پهنه محدود، طراح کوشیده است که هرچه بیشتر از آیات و ادعیه بگنجاند. اما در این کوشش برای آنکه به فرش جنبة مقدس بدهد، توفیق کامل نیافته است. خاصه در طرح کلمات مقدس میان ابرها نقص آشکار است. خطاطی که شریفترین هنرهاست باید میدان و زمینة کافی داشته باشد.
با اینحال هنرمندان ایرانی در اوج ذوق و هنر خود توانستهاند رنگهایی چنان عمیق و مؤثر به کار ببرند که هیچ شیوة هنری با آن برابری نمیکند. شاهد آشکار این دعوی فرشی است که در آذربایجان بافته شده است. زمینة ترنج مرکزی به رنگ کبود آسمان نیمهشب است. قطعاتی در چهار گوشه متن و حاشیهها به رنگ تند زمردی است و این رنگ در هیچ فرش دیگر ایرانی دیده نشده است. باریکههای دوْر ترنج مرکزی و گوشهها به رنگ آبی تند متمایل به بنفش است و این رنگ با رنگ زعفرانی غنچهها نیز در هنرهای ایران سابقه ندارد و فقط بعدها در چند نمونة فرش آناتولی دیده میشود. این رنگ زعفرانی که بهخوبی در مجموع نقش پراکنده است، برای کمکردن تأثیر رنگ سرخ آتشی بهترین وسیله به شمار میرود. سفیدی برگ نخلها در حاشیه و نوار میان حاشیه و متن، و بعضی نقطههای سفید دیگر طراوتی به نقش میدهد که از غلبة رنگ سرخ بر رنگهای دیگر اندکی میکاهد.
این همه افراط در رنگآمیزی هیچ مبتذل و زننده نیست و این نتیجه نخست براثر صفا و ملایمت خود الوان و سپس به سبب تناسب آنها با یکدیگر حاصل شده است. چنین نتیجهای تنها در صورتی ممکن است به دست بیاید که پشم و رنگ لطیف و استاد طراح زبردست باشد. البته رنگ کلی این فرش سرخ است و سرخی در آن بر همه رنگهای دیگر غلبه دارد و همین امر وحدتی به مجموع نقش میبخشد. تندی خشمآلود این رنگ را استحکام کلی طرح بسیار تخفیف میدهد. ترنج منسجم و پرکار مرکزی با نقوش متین چهارگوشه و حاشیة پهنی که در آن گلهای درشت با رنگهای یک درمیان از هم ممتاز شده است، در کاهش تأثیر تندی رنگ اثر فراوان دارد.
یکی از کسانی که کمجرأت و صاحب ذوقی خام بود، چندین سال پیش اظهار نظر کرده بود: «رنگ سرخ دیگر نزد اهل ذوق پسندیده نخواهد بود!» اینگونه عقاید سطحی که با ذوق اساسی و همیشگی بشر منافی است، همانقدر که بیمعناست، در اکثر ادوار تاریخ که بیثباتی و ضعف نیروی هنر و تظاهر به هنردوستی وجود داشته، رواج یافته و همیشه هم بیفایده بوده است. زندگانی هنری ما گاهی دچار ضعف و فتور میشود تا اینکه اثری عالی و زنده و مالامال از شوق زندگی، نظیر این قالی، باز ما را هشیار سازد و به استفاده از حواس هنری دعوت کند.
ابریشم برای قالیبافی مادة بسیار دشوار و بیاعتباری است. مانند پشم جنسیت و قابلیت کار ندارد. برق آن کمی زننده است. ارزش هنری پایدار و عمیق در آن فدای زیبائی ظاهر میشود. با این حال مخملبافان قرن دهم یک سلسله مخملهای منقش کامل به وجود آوردند. این هنر از نظر صفا و عمق رنگ و کمال تناسب الوان، به مرحلهای رسید که هنرمندان در مقابل زیبایی آن، یارای مقاومت نیافتند و هنر و مهارت خود را در آن زمینه آزمودند.
این کوشش بیشتر در کاشان که مرکز بافندگی بود، رونق داشت، اگر چه یزد و اصفهان نیز در این فن با کاشان رقابت میکردند. مخملبافان در رنگآمیزی میدان وسیعتری داشتند و قالیبافان در طراحی دستشان بازتر بود. بنابر این در نیمة دوم قرن دهم از کارگاههای کاشان یک سلسله قالیچه و چند قالی بزرگ ابریشمی بیرون آمد. نمونة این قالیها عبارت است از: قالی شکار وین، قالی پرنس برانیکی در ورشو، قالی شکار پادشاه سوئد. براثر هنر و همت طراحان بزرگ این قالیها نه از حیث عظمت و جلال، بلکه از حیث درخشندگی و عمق رنگ با مخمل یکسان است. مبنای این رقابت واحد است؛ زیرا که هر دو دسته هنرمندان ابریشم به کار میبردند و هر دو نسج در یک دیگ رنگ و در یک کارگاه بافته میشد. ظاهراً طراحان مخمل و قالی نیز یکی بودهاند.
این قالیها را در روشنی مناسب باید دید تا بتوان به ارزش و شأن آنها پی برد. بهترین گراور رنگی که از آنها حاصل شود، تنها نشانة قسمتی از زیبایی آنهاست؛ چنانکه یک صفحة تندنویسی شده را به دشواری میتوان خواند. طرح این قالیها گاهی کاملاً جنبة تصویری دارد و تقریباً مانند تصویرهای روی مخمل است؛ اما قالی متعلق به مورگان (که بعد جزء مجموعه وایدنر به تالار ملی واشینگتن منتقل شد) یک نوع سادگی اصولی دارد که از بزرگی ترنج چهارگوشه مرکزی و درشتی نقشهای کلی حاصل شده است و همین صفت به آن جلوه و جلالی بخشیده است.
پس از این قالیهای ابریشمی کاشان که خود به اوج تجمل رسیده بودند، محصول دیگری که آن نیز شاید لااقل در ابتدا از کارگاههای کاشان بیرون آمده بود، با شکوهتر و پر جلوهتر بود. این محصول بهنام نوع لهستانی (Polonaise) مشهور است. اصل این فرشها هیچ با لهستان ارتباط ندارد؛ اما لهستانیها نخستین کسانی بودند که به ارزش این قالیها پی بردند و به جمعآوری آنها پرداختند. راستی این فرشها شگفتانگیزند! بعضی از آنها به رنگ ارغوانی و یاقوتی است، ولی در بیشتر قطعات رنگهای تازهای به کار رفته است که براثر پیشرفت فن رنگسازی آن زمان به دست آمده بود. در همهجا انواع رنگ زرد و بهخصوص عنابی روشن و نارنجی به کار رفته که با سبز روشن تزیین شده است. این رنگ سبز تازه در کارگاههای ایران وارد شده بود. برای افزودن جلال رنگ، تارهای طلا و نقره نیز در آنها به کار رفته است. رشتة طلائی در واقع تار پهن نازکی است از نقرة مطلا که آن را دور رشتة ابریشم پیچیده و بعد به پود فرش گره زدهاند. بسیاری از این قالیهای زربفت در طی زمان آسیب فراوان دیدهاند. کرک آنها از میان رفته و رنگها پریده و نقره سیاه شده و آب طلای روی آن پاک شده است؛ اما اگر صورت نخستین آنها را در نظر بگیریم، باید گفت که این فرشها در دنیا رقیبی ندارند. سیاحان اروپایی و جمعکنندگان آثار نفیس از تماشای فرشهای زربفت سخت به شگفت آمده و مفتون زیبایی و جلوه آنها شدهاند.
این طرحها همه کاملاً ایرانی است؛ اما نقشهای ترکیبی تازهای با گلهای درشت و برگهای درهم پیچیده در آنها به کار رفته که گویی آبشاری درخشان از رنگهای لرزان است. این فرشها جذابیت خاصی دارند، اما به نظر میرسد که در ظرافت آنها قدری افراط شده باشد. در توزیع رنگها در مجموع نقش، بیش از حد دقت به کار رفته و با آنکه تناسب رنگها بسیار لذتبخش است، قدرتی در جلوة کلی وجود ندارد. جنبة خودنمایی و تظاهر در آنها آشکار است و گویی هنرمند نیت و هدفی جز زیبایی داشته، چنان که در فرش بزرگ کسری نیز ظاهراً چنین بوده است.
بافندگان کاشان ثابت کردهاند که میتوانستند فرشهای تصویری ببافند، چنانکه با بهترین کارهای استادان چینی و اروپای دورة گوتیک برابری کند. این معنی را از روی پردههای مینیاتوری که برای زینت دیوار کاخها بافته شده است، میتوان دریافت. سه نمونه از این نوع کار در دست است که از آن جمله، تنها یکی که پردة شکار متعلق به «مجموعة مور» باشد، دارای تصویر است. این پرده که در کمال زیبایی است، مانند بعضی از قالیهای بزرگ گوتیک یکی از مینیاتورهای عالی اواسط قرن دهم است که به بافتنی انتقال یافته است. قسمتی از یک پرده دیگر که در همین کارگاهها بافته شده، در ظرافت با بهترین قالیها برابری میکند و ظاهراً نمونة یک سلسله فرشهای دیگری است که به نام «فرش زیر ظرفی» معروف است.
این شیوة فرشبافی که همیشه در ساختن فرشهای نازکتری (معروف به گلیم) متداول بود، در قرن یازدهم رونق مجدد یافت و با فرشهای زربفت رقابت کرد. سبک کلی طرح این فرشها همان بود که در فرشهای ابریشمی سابق به کار میرفت؛ اما در این زمان، ردیف رنگها بهکلی تغییر یافت. تمام زمینة این فرشها طلایی درخشان است. همه رنگها، خاصه ارغوانی و نیلی، تازه و روشن است. به طور کلی الوانی که به کار رفته، برّاق است، اما تناسب و هماهنگی کاملی میان آنها مراعات شده است. کمکم به جای طرحهای ساده و ابتدائی، طرحهای پرمایهتر و متنوعتری بهکار رفت.
بعضی از نمونههای این فرشهای اخیر که تاریخ بافتن آنها در حدود سال ۱۶۵۰ است، راستی طرحهای نشاط انگیز و رنگهای دلپذیری دارند؛ اما تصویر جانوران رو به انحطاط رفته است، جز لکلک و بعضی انواع کوچک مرغابی که به زیبایی تمام در ترنج و گوشههای فرش نقش شده است. ظاهراً بافندگان نمیدانستند چگونه حالت زندة نقش جانوران را که سنت دیرین هنرمندان ایرانی بود، در این هنر تازه و دشوار میتوان حفظ کرد.
از همه انواع فرشها معروفتر، آنهاست که «اصفهانی» خوانده میشود و در آمریکا بیش از هزار قطعة آنها در موزهها و در تصرف اشخاص موجود است و همة آنها درخور تحسین میباشد. این فرشها از دستة اول فرشهای قدیم ایرانی است که به آمریکا رسید و مورد توجه کارشناسان و علاقهمندان واقع شد. هنرمندان و طراحان شیفتة این آثار شدند و میزان علاقه ایشان را از روی قیمتهای گزافی که بر آنها گذاشته شد و گاهی به صدهاهزار دلار رسید، میتوان دریافت. این فرشها واقعاً زیباست. اغلب آنها زمینه لاکی یا گلسرخی و گاهی رنگهای روشنتر دارد. تنها یکی دوتای این فرشها دارای زمینه نیلی است. نقش این قالیها برگ خرما و غنچه و میخک و گلهای کوچک است. برگ نخلها چه در متن و چه در حاشیه، طرحی متین اما عاری از حرکت و جنبش دارد و با پیچکها که گویی با حرکاتی موزون در رقص هستند، تضادی ایجاد میکند. این تضاد و بهخصوص تضاد رنگ زمینه، در متن و حاشیه نیرو و استقامتی به مجموع نقش میبخشد و ظرافت شاعرانة نقشهای فرعی را با خشونت ظاهری هماهنگ و متناسب میسازد و همین صفات است که سبب شهرت چنین فرشهایی شده است.
این نقش بهزودی رواج یافت و در اواخر قرن یازدهم همه جا مورد تقلید واقع شد؛ ولی مرغوبی جنس کاملاً از میان رفت و نتیجه آخرین آن شد که نقشها جامد و درهم و رنگها مرده و ترکیب سست گردید و این آثار نشانة انحطاط هنر بزرگی بود. اما دراواخر نیمة اول قرن یازدهم اگرچه به سبب ثروت و غنای کشور که در تحت سلطنت شاه عباس حاصل شده بود، این نوع آثار خریدار بسیار داشت، باز هم بعضی هنرمندان منفرد به ایجاد طرحهای ابتکاری ادامه دادند و طراوت و لطفی که نتیجة ذوق عالی هنری بود، در نقش قالی ایجاد کردند.
ابتکاریترین اثر این دوران، همان نوع معروف به فرش زیرظرف است که بعضی از کارشناسان آن را بهترین نوع فرش ایرانی میشمارند. این طرحها تابع روش مینیاتورسازان و تذهیبکاران نیست و ظاهراً با تزیینات دیواری بعضی از بناهای اواخر قرن نهم (مانند مسجد تربت شیخ جام) ارتباط دارد. سبک و شیوه این طرحها عالی است. در حالی که فرشهای دیگر به ریزهکاریهای دقیق میپرداخت و ظرافت جزئیات را مورد نظر قرار میداد، این قالیهای بزرگ بیشتر سنت دیرین را که استحکام و عظمت بود حفظ میکرد.
بعضی از این فرشها با گلهای درشت، قدرت و عظمتی را نشان میدهد که نظیر آنها تنها در قالیهای طرح اژدهای قفقاز دیده میشود. با این حال شدت تأثیر و قدرت این طرحها را شاخههای مضاعف که با همة وضوح کمرنگ و مبهم است، تعدیل میکند و آن را با جزئیات دیگر هماهنگ میسازد، تا آنجا که ترکیب کلی، معقول و منطقی به نظر میآید. البته نمونههای خوب این فرشها از ریزهکاریهای ظریف نیز عاری نیستند. طراحان و بافندگان این فرشها جنبة تزیینی آنها را با تناسب فن و طرز استعمال به نهایت کمال رسانیدند. برای عالم هنر مایة تأسف است که نمونة این فرشها تا این حد نادر است.
منبع: روزنامه اطلاعات