شناسهٔ خبر: 40262 - سرویس دیگر رسانه ها

علت جنایت پاریس / نصرالله پورجوادی

داعش و داعشیان از یک نکته غافل اند و آن این که زندگی در جامعۀ جدید اقتضا می کند که مردم احترام یکدیگر را نه عنوان هم کیشان خود بلکه به عنوان کسانی که مثل آنها انسان اند بپذیرند. اعلامیه حقوق بشر بیانه ای تزئینی و تشریفاتی نیست. این اعلامیه و مفاد آن از لوازم لا ینفک جامعۀ جدید است، یعنی شما نمی توانید بدون حقوق بشر اجتماع انسانی را حفظ کنید.

فرهنگ امروز/ نصرالله پورجوادی:

 

مهمترین مسئله ای که اذهان همه جهانیان را این روزها به خودمشغول کرده جنایت تروریستهای سنی در پاریس است و خیلی ها می پرسند: چرا؟ چرا باید عده ای حاضر باشند که حتی جان خویش را فدا کنند تا مردم بی گناهی کشته شوند؟ این سوال را اگر از یک متخصص مسائل اجتماعی و سیاسی و دینی، به خصوص متخصصان مسائل اسلامی در جهان معاصر، بکنید اولین چیزی که به شما خواهند گفت این است که این مسئله پیچیده است و ابعاد مختلف دارد و از هر بعدی که شما به آن نگاه کنید دلائل متعدد برای وقوع این جنایت میتوان تصورکرد. من منکر پیچیدگی این مسئله نیستم و چه بسا اگر خدای نکرده زبانم لال کارشناس رده بالای سی آی ای و کی جی بی و موساد بودم انواع و اقسام تحلیلها و دلائل اجتماعی و تاریخی و سیاسی را هم برای پدید آمدن روحیۀ مسلمانان جهادی و کافر کش ارائه می کردم. اما من کارشناس هیچ مؤسسه ای چه در داخل و چه در خارج ایران نیستم و فقط به عنوان مورخ ایده های اسلامی می خواهم نظر خودم را در بارۀ علت این حادثۀ خشونت بار، که نه اولین حادثه از این دست است و نه آخرین آنها، ابراز کنم.

نظر من در دو کلمه خلاصه می شود: نپذیرفتن حقوق بشر. حتما می پرسید چه ربطی میان حقوق بشر از یک سو و عملیات تروریستی و انتحاری داعش و گروهای جهادی از سوی دیگر وجود دارد؟ پاسخ من این است که اعلامیه حقوق بشر صرفا چند ماده قانونی برای محترم شمردن حقوق انسانها و کسانی که مبارزۀ سیاسی می کنند نیست. اعلامیه حقوق بشر که بزرگترین دست آورد اجتماعی و حقوقی تمدن مدرن است در حقیقت مبتنی بر دید یا بینش خاصی است در مورد انسان و جهان، بینشی که می بایست جایگزین بینش قدیمی و قرون وسطائی گردد. در جامعۀ قرون وسطائی، ما نگاه خاصی به انسان و جهان داشتیم وبه تبع آن به ارزشهای خاصی قائل بودیم، ولی در جامعۀ جدید، از دویست- سیصد سال پیش، متفکران و حکما و عقلای عالم متوجه شده اند که باید نگاه دیگری به انسان و کرامت آدمی داشته باشند. در جامعۀ قرون وسطایی، ملاک و معیار ارزش گذاری برای اعمال اجتماعی، و مبارزه و تلاش انسانها، عقیده یا مسئلۀکفر و ایمان بود. اگر کسی از عقاید رسمی و پذیرفته شده، که معمولا عقاید اکثریت جامعه بود، پیروی می کرد جان و مال او از تعرض دیگران مصون بود. ولی اگر مؤمن نبود و عقایدش عقاید تأیید شده نبود، در آن صورت نه فقط مال او بلکه جانش هم در خطر بود. بنا بر این چیزی که برای جامعه مهمتر از جان انسان بود اعتقاد بود، اعتقاد به عقاید خاص. این حکم نه فقط در جامعه اسلامی، بلکه در جوامع دیگر قرون وسطائی هم صادق بود. مانند جامعۀ مسیحی اروپا.

اما در عصرجدید یعنی دوران مدرن، به خصوص از قرن نوزدهم به بعد این معیار و ملاک برای ارزشگذاری تغییر کرده یا قرار است که تغییر کند. روشنفکران جهان از دورۀ روشنگری به بعد به جای معیار قرار دادن عقیده، جان انسان را محترم و مقدس شمرده اند. تعریف روشفکر هم همین است. کسی است که جان انسان و کرامت آدمی را بر عقیده مقدم می دارد. روشنفکر دینی هم کسی است که در عین حال که به عقیدۀ خاصی معتقد است جان انسان برای او از عقیده عزیزتر است. برای مؤمنان قرون وسطائی جان کافر هیچ ارزشی نداشت. در حالی که برای روشنفکران مدرن، چه دینی و چه غیر دینی، جان کافر به همان اندازه ارزشمند و محترم و مقدس است که جان مؤمن.

وقتی پذیرفتیم که جان انسان ارزشی بیش از عقیدۀ او دارد و ووقتی برای انسان کرامتی خاص قائل شدیم، آنگاه به موجب این کرامت، باید حق و حقوقی برای انسان، از این حیث که انسان است، قائل شویم. کرامتی که تمدن جدید غربی برای جان انسان قائل شده و حقوقی که برای انسانها وضع کرده بزرگترین دستاورد اجتماعی و حقوقی تمدن جدید است . از این دیدگاه ارزش هر انسانی به جان انسانی او بستگی دارد، نه به این که کدام بت را یا کدام خدا را می پرستد و در بارۀ زندگی پس از مرگ چه گونه می اندیشد. این نه بدین معنی است که مدرنیته بر عقیده وایمان انسانها خط بطلان کشیده باشد. نه ، از قضا به حکم احترامی که برای انسان و انسانیت قائل شده حرمتی هم برای عقیدۀ او قائل شده است، هرچند نه برای یک عقیدۀ خاص.

محترم شمردن کرامت انسانی و مقدس دانستن جان آدمی و معیار قرار دادن آن در عصر حاضر گامی انقلابی بوده که برداشتن آن برای بسیاری از متدینان قرون وسطائی دشوار بوده است. همان طور که اشاره کردم این قدم در واقع جایگزین کردن یک سلسله ارزشها با یک سلسله ازشهای دیگر بوده . نه، بلکه جایگزین شدن یک نوع نگاه به انسان با یک نوع نگاه دیگر بوده است. به همین دلیل کسانی که غرق در اعتقادات و ارزشگذاریهای قدیم خود بوده اند نتوانسته اند و نخواسته اند که دست از دیدگاه مألوف خود بر دارند، و لذا با بهانه های مختلف با کرامت آدمی و تقدس جان انسان مخالفت ورزیده اند و هنوز هم می کنند. این مخالفت گاه از لحاظ سیاسی و دینی بوده و گاه از لحاظ فلسفی. از لحاظ دینی حقوق بشر را که مبتنی بر محترم شمردن کرامت انسانی و برتری جان آدمی از عقیده است مغایر با عقاید سنتی خود دانسته و به بهانه این که در گذشته چنین مفهومی وجود نداشته آن را کنار گذاشته اند و از لحاظ فلسفی با شعار های ضدیت با غربزدگی و انتقاد از غرب و اومنیسم و دجال خواندن اومنیستها بر ضد حقوق بشر موضع گرفته اند، در زمان رزیم شاه به نوعی و در دوران انقلاب به نوعی دیگر.

مخالفت با کرامت جان انسان و حقوق بشر همواره با مسئلۀ قدرت ملازمت داشته است. کسانی که با حقوق بشر از لحاظ سیاسی و دینی مخالفت کرده و آن را غیر دینی انگاشته اند کسانی بوده اند که به قدرت رسیده بودند و عقیده و ایدئولوژی خود را ضامن بقای قدرت خود می دانستند. متدینان از این حیث هیچ فرقی با رژیمهای مارکسیستی و کمونیستی نداشته اند. همان طور که برای کمونیستها و مارکسیستها ایدئولوژی مقدم بر جان انسان است، برای متدینان قرون وسطائی هم عقیده مقدم بر حان انسان است و وقتی ارزش عقیده و ایدئولوژی بر ارزش جان انسان تقدم داشت صاحبان قدرت خود را مجاز می بینند که حقوق بشر را هم انکار کنند. در کشور خود ما تا قبل از انقلاب مخالفتی از جانب دینداران با حقوق بشر نمی شد. اما پس از انقلاب وقتی قدرت به دست دینداران افتاد حقوق بشر هم نافی حق الله خوانده شد. دقیقا به همین دلیل است که گروههای تروریستی اهل سنت که قدرت پیدا کرده اند اعتنائی به حقوق بشر ندارند. آنها حقوق بشر را نفی میکنند به دلیل این که عقیدۀ رسمی اهل سنت را مقدم بر جان آدمی می دانند، نه فقط جان کفار بلکه جان مسلمانان نیز هم. به دلیل همین انکار حقوق بشر و بی ارزش دانستن جان آدمی در برابر عقیده و ایدئولوژیست که داعش و داعشیان دست به جنایت می زنند.

داعش و داعشیان از یک نکته غافل اند و آن این که زندگی در جامعۀ جدید اقتضا می کند که مردم احترام یکدیگر را نه عنوان هم کیشان خود بلکه به عنوان کسانی که مثل آنها انسان اند بپذیرند. اعلامیه حقوق بشر بیانه ای تزئینی و تشریفاتی نیست. این اعلامیه و مفاد آن از لوازم لا ینفک جامعۀ جدید است، یعنی شما نمی توانید بدون حقوق بشر اجتماع انسانی را حفظ کنید. دوام و بقای جامعۀ جدید بسته به حقوق بشر است. در جامعۀ قرون وسطائی که جامعه ای بسته بود می توانسنند با همان تقسیم انسان به مؤمن و غیر مومن جامعه بسته را حفظ کنند. این که در اکثر کتابهای کلامی بحث می کنند که مؤمن کیست و کافر کدام ، برای این است که بگویند چه کسی را در جامعه بپذیریم و چه کسی را نپذیریم. ولی در جامعۀ جدید ما نمی توانیم اشخاص را به مؤمن و کافر تقسیم کنیم. جامعۀ بشری دیگر جامعۀ بسته ای نیست. جامعه جدید جامعه ای ایست که شیعه و سنی ، مسلمان و بهائی ، یهودی و مسیحی، ملحد و مؤمن ، کمونیست و لیبرال با هم زندگی می کنند و همۀ آنها دارای حقوق برابر اند. این به خاطر این است که حقوقی که برای بشر در نظر گرفته می شود نه به خاطر پیروی از اعقادات خاصی است بلکه به دلیل پائین آوردن جایگاه عقیده است در برابر جایگاه انسانیت. حقوق بشر در ادیان گذشته نبوده و ما نباید به دنبال بگردیم. حقوق بشر در جامعۀ قرون وسطائی مطرح نبوده است.

من وقتی تصویر کسانی را می بینم که از ترس زنده زنده سوختن در آتش خود را از طبقۀ پنجاه و پنجم ساختمان تجارت جهانی در نیورک به پائین می اندازند و وقتی خبرهای جنایت پاریس را می شنوم نسبت به آیندۀ جهان بیش از پیش بد بین می شوم و نسبت به آیندۀ اسلام مأیوس. بی اعتنائی مسلمانان، به خصوص اهل سنت، به کرامت آدمی و مقدم دانستن عقیده بر جان آدمی و رعایت نکردن حقوق بشر وقتی با مرگبارترین اسلحه عجین شود جنایاتی را خواهد آفرید که بمراتب هولناک تر از حوادث اخیر پاریس خواهد بود. اگر در قرون وسطی فقط از شمشیر و نیزه و تیر و کمان استفاده می کردند امروز از مخرب ترین مواد منفجره و فردا از سلاحهای میکروبی و شیمیائی و اتمی استفاده خواهند کرد. و از اینجاست که بار مسئولیتی که به دوش سیاستمداران و متفکران و رهبران ادیان است سنگین و سنگین تر می شود. رهبران دینی چه در عالم مسیحیت و یهودیت و چه در عالم اسلام، چه شیعه و چه سنی، امروزه برای حفظ جامعۀ بشری باید دیدگاه دینی قدیم را نسبت به انسان تغییر دهند و جان انسان را مقدم بر عقیده و حقوق بشر را اصل قرار دهند. آنها مسؤولند که پیروان خود را با معیار ارزشگذاری جدید آشنا سازند و به آنان بیاموزند که امروز نمی توانند مانند گذشته عقاید خود را اصل قرار دهند و کسانی را که معتقد به عقاید ایشان نیستند از بین ببرند. با این نگاه ، هیچ مسلمانی حق ندارد به اسم اسلام مسیحیان مصری را بکشد، بهائیان را آزار دهد، به دختران ایزدی تجاوز کند یا جنایات پاریس را مرتکب شود. با این نگاه، هیچ سنی حق ندارد به اسم اسلام در مسجد شیعیان بمب منفجر کند و هیچ شیعه حق ندارد از سنی انتقام بگیرد. این جنایتها همه به بهانۀ عقیده است. به خاطر عقیده است که جوانان را فریب می دهند تا به دور کمرشان نارنجک و بمب ببندند و ابتدا عده ای بی گناه را بکشند و سپس خودشان را هم نابود کنند . ما اگر بخواهیم جلوی تروریسم را بگیریم باید نگاه خود را نسبت به جایگاه عقیده تغییر دهیم. دینهای قرون وسطائی باید کرامت انسانی و حقوق بشر را ملاک ارزشگذاری قرار دهند نه عقاید خود را، و متدینان باید بیاموزند که بهشت ازآن کسانی است که به بشریت خدمت می کنند و دوزخ از آن کسانی است که دست به تروریسم می زنند و بچه و بزرگ را می کشند. باید بیاموزند که لوازم دینداری امروزه در جامعۀ جدید شکنجه و آزار « غیر» نیست بلکه محترم شمردن انسان و مقدم دانستن جانی است که خالق عالم آفریده است. .

در مورد جهاد در اسلام من گفته ام و باز هم می گویم که بنا بر روایاتی پیغمبر اکرم( ص) به مؤمنان فرمودند باید در اجرای حکم جهاد تجدید نظر کنند و برای این منظور حضرت قائل به دو نوع جهاد شدند، یکی جهاد کوچک و دیگر جهاد بزرگ. جهاد کوچک یا اصغر جهاد با کفار بود که پیغمبر خودش ختم آن را اعلام کرد و فرمود تمام شد. جنگ با کفار را بگذارید کنار. بروید خودتان را آدم کنید. به وحشی هایی که جان آدمها برایشان ارزشی نداشت و فقط برای چپاول و غارت می جنگیدند فرمود که تا حالا از خود و دین خدا دفاع می کردید و از این به بعد باید شمشیرها را غلاف کنید و به جهاد با نفس بپردازید. دشمن اصلی شما خودتان هستید و اگر می خواهید در راه خدا بجنگید باید اول خودتان را اصلاح کنید. پیغمبر در واقع خودش اولین کسی بود که جان انسان را بر عقیده مقدم داشتند. وقتی می فرمودند که دوران جهاد اصغر به سر آمده، در واقع می فرمودند دوره ای که شما عقیده را اصل قرار می دادید و به خاطر عقاید خود دیگران را می کشتید و اگر کشته می شدید شهید می شدید به سر آمده و اکنون زمان مجاهده با دشمن درونی است، با شیطانی که شما را فریب می دهد و تشویق می کند تا کورکورانه زن و بچه ، کوچک و بزرگ، را در بازار بغداد یا در پاریس و نیویورک بکشید و تازه بسیاری از این کسانی که می کشید با شما همعقیده اند. کاری که امروز گروههای جهادی می کنند حتی جهاد اصغر هم نیست. هیچ کسی با عملیاتی که به خود کشی ختم شود شهید نمی شود و به بهشت نمی رود. پیغمبر کجا نوجوانی را آموزش داد تا ابتدا مردم بی گناهی را تکه تکه کند وبعد هم خودش را نابود کند؟ تاریخی که در قرنهای دوم و سوم برای اسلام ساخته اند و در آنها نسبت جنایت به رسول الله داده اند همه ساختگی است. با یک مشت داستانهای ساختگی در بارۀ حضرت محمد و حضرت علی می خواهند اسلام را دینی خشن و قهر آمیز جلوه دهند در حالی که چنین نیست. برای مبارزه با تروریسم و با این خشونتی که امروزه دامنگیر جهان ما شده است شما نمی توانید مهر باطل بر پیشانی اسلام بزنید و محبت رسول الله را از دلهای میلیونها نفر مسلمان که روحشان از اینهمه خشونت و سفاکی و وحشی گری به درد آمده بیرون کنید. برای مبارزه با تروریسم و خشونت باید با تروریسم و خشونت مبارزه کنید نه با اسلام . باید علت تروریسم و خشونت را از بین برد نه اسلام را. باید با کسانی مبارزه کرد که می خواهند عقاید پوسیدۀ قرون وسطائی خود را مقدم بر جان انسانها قرار دهند. مسلمانها باید از کسانی که برای جان انسانها ارزش قائل نیستند تبری کنند. باید به دنبال اسلامی باشند که برای جان انسانها بیش از ایدئولوژی ارزش قائل شده و ملاک ارزشگذاری را نه عقیده بلکه کرامت انسانی قرار داده است..

منبع: سایت دایره المعارف بزرگ اسلامی