شناسهٔ خبر: 40726 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

گزارشی از میزگرد جامعه فلسفی و مسئله پژوهش در همایش «وضعیت فلسفه در دانشگاه‌ها» (۳)؛

ماهیت و رسالت پژوهش فلسفی

میزگرد ما باید با main stream و زبانی که فیلسوفان دنیا با آن کارهای خود را عرضه می‌کنند آشنا شویم، میزان مقالات خود را بالا ببریم و بعد که استاد تربیت کردیم آن‌گاه می‌توانیم زبان علم فلسفه‌ی امروزه را درک نماییم و از متخصصان فلسفه‌ی اسلامی‌مان استفاده کنیم. اگر در فلسفه‌ی اسلامی مشکل داریم به این دلیل است که در فلسفه‌ی غرب هم مشکل داریم.

 

 

 

فرهنگ امروز /فاطمه شمسی: بخش دوم میزگرد «جامعه فلسفی و مسئله پژوهش» در مورد موضوعات و حوزه‌های پژوهش فلسفی، زبان پژوهش فلسفی است. همه‌ی اساتید متفق‌القول بودند که وضع موجود بد است، پرسش مطرح شده این بود که مشکل چیست و منشأ آن کجاست؟‌ چطور می‌شود طرحی در مورد ماهیت و رسالت پژوهش فلسفی داشته باشیم؟ موضوعاتی که پژوهش فلسفی باید به آن‌ها اختصاص پیدا کند چه هستند؟ ارتباط با نهادها و جامعه‌ی دانشگاهی جهانی فلسفه چقدر ضرورت دارد؟ در زیر گزارشی از بخش دوم میزگرد را می‌خوانید.

 

طالب‌زاده: فلسفه غیر از علم است، جنسش از زندگی و تفکر است.

محور مطلب از نظر من تلقی ما از فلسفه است؛ فلسفه چیست، ما نسبت به آن چه نگاهی داریم و از آن چه می‌خواهیم؟ تا این روشن نشود پاسخی پیدا نخواهد شد. تلقی من از فلسفه تلقی افلاطون است، من امثال ارسطو، شیخ اشراق، ابن‌سینا، کیرکگارد، ملاصدرا، کانت و نیچه را برای اینکه بدانم فلسفه چیست الگو قرار می‌دهم؛ این‌ها همگی متفقند که فلسفه علم زندگی است، مبدأ و مقصد آن با رشته‌های دیگر متفاوت است و رشته‌ای بین رشته‌های دیگر نیست، حکمی که راجع به ریاضی و شیمی صادر می‌شود در مورد فلسفه نمی‌شود داد.  

ابن‌سینا فلسفه را کمال نفس انسان دانست، یعنی وقتی انسان زندگی می‌کند باید نفسش به کمال برسد؛ وی آخرین بحثش در الهیات شفا، معاد است، چرا فیلسوف بحث از معاد می‌کند؟ زیرا حیات واقعی و زندگی واقعی از نظر فیلسوف دینی معاد و زندگی اخروی است. آخرین بحث صدرالمتألهین در فلسفه‌اش معاد جسمانی است. تمام هنر ملاصدرا اثبات هنر جسمانی است. بحث معاد جسمانی بحث زندگی است. نیچه می‌گوید تمام فلسفه زندگی است. زندگی امری در جریان و متحرک و دائمی است، خود فلسفه نیز باید حیات داشته باشد؛ فلسفه‌ای برای ما فلسفه است که به حیات اجتماعی، فردی و اخلاقی ما بپردازد، اگر به این حوزه‌ها نپردازد صرفاً امور انتزاعی و نظریه است. ما سنت هزارساله‌ی فلسفه داریم، چگونه می‌توانیم اساتیدی داشته باشیم که نمی‌دانند ابن‌سینا، شیخ اشراق و فارابی چه گفته‌اند؟ فلسفه وقتی حیات دارد که ریشه در سنت داشته باشد، اما نه اینکه در این سنت بخشکد و متوقف شود، بلکه نظر به آینده داشته باشد و با فلسفه‌ی غرب در تعامل باشد و آن را خوب بشناسد؛ زمانی که این دو جریان فکری با هم مواجه شدند از این مواجهه میوه‌هایی پدید می‌آید که امروز جامعه‌ی ما به آن احتیاج دارد. آیا سؤالات و مباحث ما در main stream فلسفه‌ی جهانی پیدا می‌شود؟ آیا مسائل ما در مقالات به‌روز غربی وجود دارد؟ ما باید به مسائل خود و آخرین تحقیقات آگاه باشیم، ما باید به مسئله‌ی خود آگاه باشیم. فلسفه غیر از علم است، جنسش از زندگی و تفکر است.

 

سعیدی‌مهر: تنها تعریف ارسطویی از فلسفه ملاک نیست

بحث دکتر طالب‌زاده به نظر من اختلاف نگاه و تعریفی است که نسبت به ماهیت فلسفه و چیستی آن و اهداف آن وجود دارد. دیدگاه ایشان دیدگاهی سنتی است که در جای خود بسیار درست است. در سنت ما، فیلسوفان ما فلسفه را به معنای ماورایی و مقدس نگاه می‌کردند. تعریف ایشان یک تصویر از فلسفه است. امروزه اگر بخواهیم توصیفی بنگریم، تصویری از فلسفه وجود دارد که آن را به‌عنوان یک discipline نگاه می‌کند. اگر فلسفه بخواهد آن وضعیت سنتی خود را حفظ کند به اعتقاد من نباید صورت discipline امروزی را پیدا کند. درست است که فلسفه‌ی ما فلسفه‌ی عام نبوده و حوزه‌ی عمومی را شامل نمی‌شده است و استاد شاگرد خود را انتخاب می‌کرده و فلسفه یک سیر و سلوک عقلانی و عرفانی تلقی می‌شد، اگر بخواهیم آن را حفظ کنیم نباید فلسفه را وارد چارچوب دانشگاهی کنیم، وقتی وارد چارچوب کردیم باید به قواعد آن تن بدهیم. تعریفی که امروز از فلسفه در حوزه‌ی تحلیلی وجود دارد خیلی متفاوت است؛ اولاً که یک تعریف واحد نیست و ده‌ها تعریف راجع به فلسفه وجود دارد و انحصاری در آن نیست و تنها تعریف ارسطویی ملاک نیست. امروزه فلسفه نیز مانند دیگر رشته‌ها، تخصصی شده است؛ شاید بگوییم تنزل مقام پیدا کرده است. باید این دو نگاه را تفکیک کنیم و الا دچار آمیختگی خواهیم شد.

در مورد فرمایش دکتر صائمی می‌خواهم بگویم که جناب دکتر! این مدینه‌ی فاضله‌ای که شما در IPM برای ما توصیف کردید، در دانشگاه‌های دیگر به این راحتی وجود ندارد. ما در دانشگاه‌های خود هنوز مشکل داریم و سلسله‌مراتب بسیار قوی است و قوانینی داریم که طبق آن اگر مقاله، مشترک دانشجو با استاد نباشد اجازه‌ی چاپ نمی‌دهند و هرچه تاکنون ما در جلسات صحبت کرده‌ایم نتیجه‌ی عکس گرفته‌ایم. تسری الگویIPM  به دانشگاه‌های دیگر حتی اگر مطلوب باشد به دلیل مشکلات و محدودیت‌های اجرایی امکان‌پذیر نیست. من خود به روابط بین‌الملل با دانشگاه‌های دیگر بسیار اعتقاد دارم؛ در تربیت مدرس (سال ۸۳) کنفرانس تجربه‌ی دینی و عرفان داشتیم و مهمان خارجی دعوت کردیم، اکنون چهارمین سالی است که همایش بین‌المللی فلسفه دین را برگزار می‌کنیم. ما واقعاً در این زمینه ضعف داریم که این هم باید تحلیل شود و به دنبال علل آن باشیم، اینکه آثار اساتید ما در فضای بین‌الملل عرضه نمی‌شود. ما مشکل زبان را هم در سطح اساتید و هم دانشجویان داریم و این هم به گونه‌ای زیربنایی به آموزش زبان در سیستم آموزشی ما برمی‌گردد.

 

صائمی: در فلسفه حتی به دنبال کمیت هم نرفته‌ایم  

من تقریباً بر هرآنچه دکتر سعیدی‌مهر گفتند موافق هستم. تنها یک نکته‌ی کوچک این است که من منکر تلاش‌های اساتید نبوده‌ام، منظور من این بود که به کجا باید نظر داشته باشیم و چطور باید باشیم. من نمی‌دانم مشکلات ساختاری چیست، اما حرف من این بود که برای حل برخی از آن‌ها بجنگیم، هرقدر که سخت باشد. من مقاله در زمینه‌ی وضعیت پژوهش در ایران نوشته‌ام و بر اساس استانداردهای غربی در این مقاله نشان دادم که با آن‌ها چقدر فاصله داریم و به این نتیجه رسیدم که representation ما در سطح جهانی بسیار اسف‌بار است، یعنی به‌مراتب بدتر از امارات هستیم. برای کشوری با سابقه‌ای که اساتید اشاره کردند واقعاً عجیب است که چرا هیچ جای جهان نیستیم، حتی وضعیت کشور ترکیه از ما بهتر است. یکی از انتقادهایی که به من در مورد این مقاله می‌شود این است که چرا به فلسفه‌ی اسلامی رجوع نکردم. در این راستا من در مورد تحقیقات ارائه‌شده‌ی ما در زمینه‌ی فلسفه‌ی اسلامی در سطح جهانی جست‌وجویی ساده انجام دادم؛ در معتبرترین دایرۀالمعارفی که در مورد فلسفه است، یعنی دانشنامه‌ی استنفورد، مقالات بسیاری در مورد فلسفه‌ی اسلامی وجود دارد که تعداد منابع ایرانی در آن بسیار اندک است. در مجموعه مقالاتی که دانشگاه کمبریج در مورد فلسفه‌ی اسلامی بیرون داده است تنها یک مقاله از یک فرد ایرانی وجود دارد که استاد دانشگاه UCLA بوده است. representation ما در حوزه‌ی فلسفه‌ی اسلامی نیز نزدیک به صفر است؛ باید به دنبال علت این امر در دانشگاه‌ها بود، ممکن است بگویند زبانمان ضعیف است، اما این مشکل با مترجم قابل حل است. چطور در شیمی و ریاضی و دیگر علوم مشکل زبان نداریم تنها اینجا مشکل داریم؟ آیا حاضریم بگوییم که آن‌ها چیزی از فلسفه‌ی اسلامی نمی‌فهمند و تنها ما می‌دانیم و دلمان هم نمی‌خواهد به جهان بگوییم؟

در مورد مسائل بومی که دکتر طالب‌زاده مطرح ساختند من در اینکه مسائل بومی اهمیت دارد با ایشان همدم هستم، در غرب هم این مسئله اهمیت دارد. اما بخش زیادی از سؤالات فلسفی سؤالات جهانی است و منحصر به ایران نیستند. خود شما هم با توجه به رزومه‌تان علاقه‌مند به سؤالات جهانی هستید، شما متخصص کانت هستید؛ بنابراین شما دغدغه‌ی مسائل جهانی را هم دارید.

جناب دکتر سعیدی‌مهر گفتند که از مشکلات ما در امر پژوهش کمیت‌گرایی و عدم توجه به کیفیت است. اتفاقاً جناب سعیدی‌مهر شاید در علوم دیگر این مشکل را داشته باشیم، اما در فلسفه اصلاً چنین مشکلی نیست، به این معنی که ما حتی به دنبال کمیت هم نرفته‌ایم، یعنی اگر معیار را همان مقاله ISI که در دیگر علوم است، بگذاریم، ما در فلسفه تعداد مقالات ISI که داریم شاید زیر ۲۰ عدد باشد؛ بنابراین ما حتی کمیتی هم تولید نمی‌کنیم. در ژورنال‌های داخلی تولید می‌کنیم که آن هم قصه‌ی خودش را دارد. اصلاً به دنبال کمیت‌گرایی برویم و حداقل را مقاله‌ی ISI و یا ۳۰۰ یا ۵۰۰ ژورنال برتر جهانی بگذاریم. وقتی کمیت‌گرا شدیم آن‌گاه دغدغه‌ی شما پیش می‌آید که به سراغ کیفیت برویم، اما ما هنوز در آن مرحله هم نیستیم.

 

آزادگان:مسائل فلسفی، مسائل جهانی است و از جنبه‌ای نیز مسائل بومی مطرح می‌شود.

روی سخن من با دکتر طالب‌زاده است، به نظر من یک‌سری مسائل فلسفی وجود دارد که هزاران سال است انسان به آن‌ها اندیشیده است و کتاب‌های زیادی نوشته و بحث‌های زیادی به راه انداخته شده است. مانند دیگر علوم ماجرای مسائل فلسفی نیز این‌گونه است، من فکر می‌کنم از یک جنبه مسائل فلسفی، مسائل جهانی است و از جنبه‌ای نیز ممکن است مسائل بومی مطرح شود. اوایل انقلاب ایران مثلاً مسائل سیاسی فلسفه اهمیت پیدا کرد، یا در دهه‌ی ۷۰ بحث روشن‌فکری دینی مطرح شد؛ ممکن است این مسئله در لندن اهمیتی نداشته باشد، اما مسئله‌ای بوده که اگر به ریشه‌هایش برگردیم مقوله‌ای بوده که صدها سال قبل آدم‌ها راجع به آن فکر کردند و کتاب نوشتند. بنابراین من فکر می‌کنم که ما باید به مسائل فلسفی بپردازیم و کار فیلسوف این است. اما من نمی‌توانم تنها به کانت بیندیشم یا تنها به افلاطون بپردازم و بگویم به نتیجه رسیده‌ام، بلکه وقتی به یک مسئله‌ی فلسفی می‌پردازیم باید آثار تمام کسانی را که راجع به آن مسئله‌ی فلسفی فکر کردند و در حال حاضر فکر می‌کنند، بخوانیم و بررسی نماییم، حالا چه در فلسفه‌ی غرب باشد یا فلسفه‌ی اسلامی. دلیل اینکه چرا contribution نداریم، کم‌کاری ما می‌باشد. وقتی به مسئله‌ی فلسفی این‌گونه بنگریم، آن‌وقت آکادمی‌های ما کم کم رشد خواهد کرد؛ مثلاً دیده‌ایم چگونه از یک دانشگاه کوچک در نزدیکی قطب از کار فلسفی بیست‌ساله‌ی چند نفر یک debate و بحث فلسفی به وجود می‌آید و جهان را متأثر می‌سازد و دیگران راجع به آن مقاله و کتاب می‌نویسند. ما می‌توانیم همین را در آکادمی‌های خود پیاده کنیم، اما لازمه‌ی آن تلاش بسیار بالا برای تسلط به ادبیات موجود در فلسفه در سطح جهان است.

 

طالب‌زاده: امروزه ما متفکران اصیل نداریم

من اگر اشاره کردم به ابن‌سینا و ملاصدرا غرضم این نبود که بگویم فلسفه باید به بحث معاد بپردازد، عرض کردم تمام فیلسوفان مسئله‌شان زندگی بوده است. بنابراین من یک main stream در فلسفه ترسیم کردم که از پیش‌سقراطیان و بعد افلاطون شروع شده تا امروز که می‌رسد به هایدگر و گادامر و امثال ایشان. آیا ما باید در این main stream شک کنیم و آن را به کناری نهیم و بگوییم فلسفه از راسل شروع شده و به کریپکی ختم شده است و فلسفه اکنون تعاریفی دارد که این‌ها گفته‌اند و دوره‌ی افلاطون هم گذشته است و ما باید ببینیم آخرین تحقیقاتی که در فلسفه‌ی تحلیلی می‌شود، چیست؟ من عرض می‌کنم این خروج از حقیقت فلسفه است، فلسفه به معنای حقیقی‌اش در discipline شکل گرفته است. مگر کانت و هگل در discipline نبوده است؟ مگر هایدگر یا هوسرل استاد نبودند؟ این‌ها با استادان امروزی چه فرقی دارند؟ این‌ها فرقشان این بوده که متفکرانِ استاد بودند، آن‌ها آکادمی را شکل دادند. فلسفه در حقیقت خود آنی است که آکادمی را شکل می‌دهد، در discipline است اما آکادمی را شکل می‌دهد.

 امروزه ما متفکران اصیل نداریم، الآن امور در دست اساتید است، یعنی آدم‌های نخبه که البته خیلی خوب هستند، اما متفکر حقیقی و بزرگ نیستند و تفکر حقیقی ترک شده است که بدون آن آکادمی از نفس می‌افتد. discipline وقتی آبشخور نداشته باشد و از جایی تغذیه نشود دوام نمی‌آورد. برای شکل‌گیری فلسفه و پژوهش حقیقی باید افرادی تربیت شوند که یک پای در سنت داشته باشند و یک پای در فلسفه‌ی غرب. اگر در مورد کانت و مرلوپونتی می‌نویسم برای آن است که آن را خودی کنیم. من کانتِ خودی (کانتی که ما می‌فهمیم و از آن ماست) می‌خواهم نه کانتی که آلیسون درس بدهد. بدین منظور باید ابن‌سینا را بفهمیم باید ملاصدرا را بخوانیم. من از بومی شدن این را می‌خواهم که فلسفه‌ی خود را داشته باشیم. اگر دکتر صائمی به آن مقالات استنفورد اشاره می‌کنند که در مورد فلسفه‌ی اسلامی نوشته شده است کاملاً درست می‌فرمایند و این ناشی از ضعف ما است، اما به این معنا نیست که اگر یک استاد خارجی در مورد شیخ اشراق نوشت واقعاً درست نوشته و حقیقت را نوشته است. همین الآن در حوزه اساتیدی هستند که وقتی در مورد شیخ اشراق سخن می‌گویند، ببینید با پایه‌ای که در آن مقالات است چقدر تفاوت دارد؛ علم آن‌ها سینه به سینه و استاد به استاد آمده است و در متن سنت است. این ضعف ما است که نتوانستیم representation کنیم، اما این بدان معنا نیست که آن مقالات کامل هستند.

 ما اگر می‌خواهیم به مسائل واقعی فلسفه بپردازیم باید با جمیع تاریخ فلسفه مرتبط باشیم. فلسفه‌ای که در آن هگل نباشد و با هگل کاری نداشته باشد چه فلسفه‌ای است؟ فلسفه Paideia می‌خواهد، اگر ما نظام تربیتی یا Paideia داشتیم، جای متفکر و استاد و محقق و آدم متوسط معلوم بود، اما اکنون چون Paideia نداریم، نه متفکر داریم و نه استاد واقعی و نه دانشجوی خوب تربیت می‌کنیم؛ بنابراین مقالات فلسفی هم در سطح پایین است. ما در قبل در حوزه‌ی علمیه Paideia داشتیم، یعنی کسی بود که مرجع و آیت عظمی بود و کارکردش مشخص بود و کس دیگری حجت‌الاسلام بود که وظایفش مشخص بود و در جهت بعدی تا یک طلبه‌ی معمولی که همگی کارکردشان معلوم بود. ما در دانشگاه Paideia نداریم؛ بنابراین نظام تربیتی ما مختل است.

 

نتیجه‌گیری نهایی:

سعیدی‌مهر: ظرفیت‌های بسیار خوبی داریم که بتوانیم خود را در دنیا نشان دهیم و بخشی از دغدغه‌های دکتر طالب‌زاده هم در این راستا بود تا ما بتوانیم میراث ارزشمند فلسفه‌ی خود را بازشناسی و معرفی نماییم. من با بخشی از صحبت‌های دکتر طالب‌زاده موافق هستم و فکر نمی‌کنم منظور دوستان و جناب صائمی هم این بود که کارهای آن‌ها کامل است. من هم معتقدم خوانش آن‌ها از فلسفه‌ی اسلامی کامل و جامع نیست. فلسفه‌ی اسلامی ما در اصول فقه است که بیشتر در حوزه‌ها هم تدریس می‌شود. ما متفکرین بسیار بزرگی داشتیم که فیلسوف رسمی نبودند، اما دیدگاه فلسفی داشتند. اگر فلسفه‌ی ما ۱۰ یا ۲۰ درصد در این چند دهه معرفی شده باشد، علم اصول ما کلاً معرفی نشده است. ما یک ظرفیت بزرگ در فلسفه‌ی اسلامی داریم و بدنه‌ی جامعه‌ی فلسفه‌ی بین‌المللی آماده‌ی پذیرش و علاقه‌مند به شنیدن آن است.

صائمی: در جواب اساتید می‌خواستم بگویم اگر گمان کنیم فیلسوفان تحلیلی نسبت به سنت و تاریخ فلسفه‌ی خود بی‌توجه بوده‌اند حرف اشتباهی زده‌ایم. من قبول دارم که در حوزه‌های ما در فلسفه‌ی اسلامی آدم‌های بزرگی هستند، اما سؤال این است که چرا ما representation بین‌المللی نداریم؟ یکی از چیزهایی که من به آن می‌اندیشم این است که دلیل آن این است که ما فلسفه‌ی غرب را بلد نیستیم، چون زبان فلسفه‌ی معاصر را نمی‌دانیم، لاجرم نمی‌توانیم سنت خود را به طرز قابل قبولی به دنیا عرضه نماییم. ما باید با main stream و زبانی که فیلسوفان دنیا با آن کارهای خود را عرضه می‌کنند آشنا شویم، میزان مقالات خود را بالا ببریم و بعد که استاد تربیت کردیم آن‌گاه می‌توانیم زبان علم فلسفه‌ی امروزه را درک نماییم و از متخصصان فلسفه‌ی اسلامی‌مان استفاده کنیم. اگر در فلسفه‌ی اسلامی مشکل داریم به این دلیل است که در فلسفه‌ی غرب هم مشکل داریم. به نظر من اشتباه است که فکر کنیم که مشکل ما فقط این است که کم می‌خوانیم، ما مشکلات ساختاری داریم؛ باید روی نسل جوان سرمایه‌گذاری کنیم و به آن‌ها اعتماد کنیم و به تدریج در آینده خون تازه‌ای به بدنه‌ی فرسوده‌ی فلسفه‌ی خود وارد نماییم.

آزادگان: فوق لیسانس فلسفه در دانشگاه شریف ۵/۲ سال‌ است و از رشته‌های فنی و مهندسی به آن وارد می‌شوند و ما یک‌سری دروس تیپیکال فلسفه برای آن‌ها در نظر می‌گیریم. بعد از ۵/۱‌ سال‌ تز انتخاب می‌کنند که معمولاً در حد متوسط است و نمی‌توان با توجه به پیش‌زمینه‌ی آن‌ها انتظار بالایی داشت، آن‌ها در انتخاب موضوع تز خود و اینکه استاد راهنما یا مشاورشان از کجا باشد کاملاً آزاد هستند. اعم تمرکز ما بیشتر بر دانشجویان دکتری است.

ما باید به مسائل فلسفی بپردازیم و هرکسی که با آن مسئله درگیر بوده، اگر هگل یا کانت یا ملاصدرا یا کریپکی بوده باید بخوانیمش. ممکن است من مبحثی را انتخاب کرده باشم که هگل به آن نپرداخته است، پس نمی‌توانم بگویم کار فلسفی نکرده‌ام چون هگل نخواندم.