به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ دن لانگو نويسنده، شاعر، نمايشنامهنويس و همچنين نظريهپرداز ادبي، جامعهشناس و روزنامهنگار است. او در سال ١٩٦٩ در شهر بوتوشن روماني متولد شد. رمانهاي «من خدمتگزار كمونيسم هستم» و «بهشت جوجه» و مجموعه داستان كوتاه «مبارزه براي بلغم» نام او را به عنوان يكي از موفقترين نويسندههاي معاصر روماني ثبت كردند. اكثر آثار وي در مورد تاثير دوران كمونيسم بر زندگي فردي و اجتماعي افراد هستند و او با اتكا بر طنز ناب خود در زيباترين شكل ممكن اين دوره از تاريخ روماني را به تصوير كشيده است. علاقه شخصي وي در اين زمينه بيشتر به سمت تحقيقات تاريخي به خصوص در مورد تجربيات زنان تحت سلطه حكومتهاي توتاليتر، ارتباط پروپاگانداي رسمي و زندگي واقعي قشر كارگر و همين طور توسعه رفتار فرهنگي دست به گريبان با سانسورهاي دوران كمونيسم ميل ميكند. دن لانگو تا به حال چهار رمان و دو مجموعه داستان كوتاه به رشته تحرير درآورده و موفق به كسب جوايز متعددي شده است كه از ميان آنها ميتوان به جايزه ادبي «ژان مونه» اشاره كرد. او هماكنون استاد جامعهشناسي دانشگاه ياش در كشور روماني است.
شما در دوران كمونيسم بزرگ شديد و آثار شما تحت تاثير اين دوره از زمان نوشته شده است. آيا تا به حال به اين انديشيدهايد كه اگر در كشوري ديگر يا در دوراني ديگر به دنيا آمده بوديد باز هم نويسنده ميشديد يا نه؟ شرايط سياسي و اقتصادي آن دوره چه تاثيري روي تخيل شما داشت؟
سوال سختي است. دلم ميخواهد سريع بگويم «بله، حتما باز هم نويسنده ميشدم.» اما هيچوقت نميتوان به اين تاريخ سراسر ضد و نقيض كه با «اگر» آغاز ميشود اطمينان داشت و با صراحت پاسخي داد. البته قابهاي خارجي براي شكل دادن به تخيل وجود دارند، اما آنها بسته به شرايط (و موقعيت)، نسبي هستند. مساله زيباييشناختي واقعي متن در تحول آن متن در انواع ادبي نهفته است. شرايط، موقعيت، پيشينه و عوامل خارجي البته موثر هستند، به خصوص در سهم اجتماعي آن يا در استراتژي فروش اثر، اما من تصور ميكنم جايگاه ادبيات جاي ديگري است.
جامعهشناس بودن چه تاثيري بر آثار شما داشته است؟
من به عنوان يك جامعهشناس به منابع، اطلاعات، موقعيتها، درونمايهها و موضوعات بيشماري دسترسي دارم؛ به اين معنا كه هميشه ميدانم براي آغاز پروژهاي جديد بايد به كجا و سراغ چه مطالبي بروم. البته فراموش نكنيد كه اين هم خودش ميتواند يك تله باشد، چون گاهي به بيشمار اطلاعات كه البته خيلي مواقع هم عجيب (ونامعمول) هستند برميخوري كه اصلا نميتوانيد نامش را ادبيات بگذاريد يا حتي در ادبيات بگنجانيد. بنابراين وقتي شروع به نوشتن ميكنم، تمام سعيام اين است فراموش كنم من يك جامعهشناس هستم و فقط به مطالبات زيباييشناختي ادبيات فكر ميكنم.
شما هم شاعر هستيد، هم نمايشنامهنويس، هم داستان كوتاه مينويسيد و هم رمان. هنگامي كه نوشتن را آغاز كرديد كدام يك در ذهنتان بود و وقتي كه كودك بوديد بيشتر دلتان ميخواست شاعر باشيد يا نمايشنامهنويس؟
دقيقا نميدانم چرا، در دهه ٨٠، وقتي من نوجوان بودم و آخرين سالهاي ديكتاتوري روماني بود، كهنالگوي يك انسان دست به قلم، «شاعر» بود. شاعر به معناي واقعي كلمه و به عنوان اسم خاص. بقيه سبكهاي نوشتن هم انواع پست و رو به انحطاط هنر شاعري بودند. بهعلاوه اينكه من در همان شهري به دنيا آمده بودم كه شاعر مليمان، ميهاي امينسكو (Mihai Eminescu) در آن به دنيا آمده بود، بنابراين شاعري در شهر ما به عنوان يك «تفريح محلي» ديده ميشد. گمانم به همين خاطر من محكوم شدم (بخوانيد نفرين شدم) به شعر نوشتن. بعدها بيشتر از ژانر حماسي محظوظ ميشدم و بنابراين با كمرويي (و مخفيانه) شروع كردم به نوشتن نثر، طوري كه انگار بايد از نثر نوشتنم شرمسار ميبودم.
در اكثر آثار شما دستمايهاي مطايبهآميز ديده ميشود؛ آيا اين طنازي و شوخطبعي از شخصيت خود شما نشات ميگيرد يا ميراثي از ادبيات رومانيايي است؟
اگرچه به هر حال سنت مطايبه در ادبيات روماني ديده ميشود، بايد اذعان داشت كه در ادبيات دوران ديكتاتوري شوخطبعي- به خصوص در ادبيات- به نوعي اتفاقي (و تصادفي) محسوب ميشد. سكاندار اجتماع بودن و كنترل كردن فرهنگ و هويت جامعه با كنايه و طنازي كه از نشانههاي حضور آزادي به شمار ميآيند، جور درنميآمد. شايد بهتر است بگويم اين طنز از شخصيت خودم آمده و البته از ميراث ادبيات كهن روماني هم هست. بهعلاوه، منابع بيانگري در دوران ديكتاتوري طنز و مطايبه را هيچ نميپسنديدند و حضور كنوني اين صورت از نوشتن در ادبيات روماني شايد شكلي از بهبودي است.
در رمان «من خدمتگزار كمونيسم هستم»، كه يكي از مشهورترين آثار شماست، درگيريهاي بين اعضاي يك خانواده، در واقع نسل جديد و نسل قديم خانواده، ديده ميشود. آيا اين درگيريها در طول آن دوره در خانوادههاي رومانيايي متداول بوده است؟
بله، درگيري ميان نسلها هميشه متداول بود، البته در سطحي ضعيفتر يا قويتر. ما حاصل پيوند دو جهان متقابل هستيم، دو ذهنيت كاملا متفاوت، بنابراين كاملا عادي است كه بيشتر وقتها به مجادله (جنگ يا عدم فهم متقابل) دچار شويم.
دوست داشتم بدانم چرا شخصيت اصلي اين رمان را يك زن انتخاب كرديد؟ آيا غرض خاصي در كار بود؟
چون يك زن جرقه اوليه اين رمان را در ذهن من زد؛ زني كه دلش براي دوران كمونيسم تنگ شده بود. يك زن سالخورده فوقالعاده دوستداشتني كه البته نسبت به خودش كاملا صادق بود. حتي ميتوانم بگويم زني با دل و جرات، البته به روش خودش. وقتي اين رمان را مينوشتم صداي اين زن مدام در سرم بود...
پيش از اينكه كارتان را به عنوان نويسنده آغاز كنيد بيشتر ادبيات روماني را ميخوانديد يا آثاري كه در خارج از روماني توليد و به زبان رومانيايي ترجمه ميشد؟ و اينكه فكر ميكنيد چه نويسندههايي بر آثار شما تاثير گذاشتهاند؟
جوان كه بودم ادبيات خارجي را بيشتر از ادبيات روماني ميخواندم. در مدرسه مجبور بودم آثار رومانيايي را بخوانم، بنابراين درست مثل هر چيز ديگري كه به شما اجبار شود، ادبيات روماني هم جاذبهاش را براي من از دست داد. خيلي طول كشيد تا من به ادبيات روماني برسم و آن را كشف كنم. در آن دوران نويسندههاي محبوب بسياري داشتم و به گمانم هر كدام به نوعي بر نوشتار من تاثير گذاشتهاند. براي مثال ميتوانم به آيون كرنشا (نويسنده قرن نوزدهم روماني)، داستايوفسكي (نويسنده روس)، فلوبر (نويسنده فرانسوي)، جيمز جويس (نويسنده ايرلندي)، سلينجر (نويسنده امريكايي)، دانيل خارمس (نويسنده سبك فراواقعگرايي و ابسورد روس) و پينچون (نويسنده پستمدرن امريكايي) اشاره كنم.
آيا تفاوتي ميان ادبياتي كه خارج از روماني توليد ميشود و ادبيات روماني ميبينيد؟ و آيا اساسا به چنين تفاوتي قائل هستيد؟
اگر دقيق نگاه كنيم احتمالا تفاوتهايي خواهيم يافت، اما تفاوتهاي اساسي نيستند. به نظر من تفاوت اصلي ميان ادبيات خوب و ادبيات بد است كه در همه جاي جهان هم ديده ميشود.
در مورد هنر و ادبيات ايران چه ميدانيد؟
متاسفانه خيلي كمتر از آنچه كه دلم ميخواهد ميدانم. از فرهنگ فردي بسيار زيبا و فوقالعادهاش ميدانم و خيلي چيزها هم در مورد سينماي معاصرش شنيدهام. از ميان نويسندگانش هم آثاري از صادق هدايت، داليا سافر، شهرنوش پارسيپور و سحر دليجاني خواندهام كه به زبان رومانيايي ترجمه شدهاند.
و سوال آخر، با توجه به اينكه شما هم نويسنده هستيد و هم جامعهشناس، آيا باور داريد كه ادبيات ميتواند جامعه را تغيير دهد؟
بله، كاملا باور دارم. اما نه با سرعت و افراطيگري، مثل يك انقلاب چراكه اول بايد ذهنيتها تغيير كند، بعد كمكم جامعه به سمت تغيير پيش خواهد رفت.