شناسهٔ خبر: 40764 - سرویس دیگر رسانه ها

تاریخ‌نگاری شاهنشاهی و بی‌علاقگی دانشجویان به تاریخ!/ ماجرای چلوکباب خوردن دانشجویان چه بود؟

حرکت اعتراضی دانشجویان در ۱۶ آذر در جامعه آن روز ایران تاثیر به‌سزایی به جای گذاشت. در سطوری از کتاب «شریعتی و تاریخ معاصر ایران، جنبش دانشجویی و تفکرات شریعتی از منظر نقی لطفی» آمده است: «نیکسون که معاون رئیس‌جمهور آمریکا بود از ایران دیدن کرد و این دیدار مخالفت‌هایی را در پی داشت که به‌صورت ایده و نقطه عطفی در جنبش‌های دانشجویی نمودار شد.»

 

 

تاریخ‌نگاری شاهنشاهی و بی‌علاقگی دانشجویان به تاریخ!/ ماجرای چلوکباب خوردن دانشجویان چه بود؟

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ شصت و دو سال از شهادت سه دانشجو (احمد قندچی، آذر (مهدی) شریعت‌رضوی و مصطفی بزرگ‌نیا) معترض به سفر ریچارد نیکسون، معاون اول رئیس‌جمهوری وقت آمریکا به ایران می‌گذرد. دانشجویانی که ۱۶ آذر هر سال، تداعی نماد اعتراض سرخ آنها است. به همین مناسبت کتاب «شریعتی و تاریخ معاصر ایران، جنبش دانشجویی و تفکرات شریعتی از منظر نقی لطفی» به کوشش مشترک غلامحسین نوعی و غلامرضا آذری خاکستر را که صفحات عمده‌ای از آن به تحرکات دانشجویی در مشهد اختصاص دارد، مرور کردیم.

منافع ملی ایران در بستر قراردادهای نفتی به باد رفت

در کتاب «شریعتی و تاریخ معاصر ایران، جنبش دانشجویی و تفکرات شریعتی از منظر نقی لطفی» که در حوزه تاریخ شفاهی است. تقی لطفی یکی از دانشجویان شریعتی در پاسخ و پرسش‌هایی به برخی حرکات دانشجویان مشهد و به ویژه دانشگاه فردوسی اشاره کرده است. غلامحسین نوعی و غلامرضا آذری خاکستر می‌پرسند: «بعد از کودتای ۲۸ مرداد از لحاظ امنیتی در جامعه ساواک تأسیس می‌شود و در دهه ۴۰ گارد دانشگاه تأسیس می‌گردد. درباره نفوذ گروه‌های امنیتی در دانشکده ادبیات مشهد بفرمایید.»

لطفی درباره فضای دانشگاه مشهد پس از کودتای ۲۸ مرداد می‌گوید: «همان‌طور که مطلع هستید ما از سال ۳۲ بعد از شکست نهضت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد نیکسون که معاون رئیس جمهور بود از ایران دیدن کرد و دولت به‌سوی آمریکا گام برداشته بود و این باعث بروز مخالفت‌هایی گردید که به‌صورت ایده و نقطه عطفی در جنبش‌های دانشجویی شد. دولت ملی سقوط کرد و این اعتراضات دانشجویی یقینا معنادار بودند و می‌توانست نشانه این باشد که گروه‌های آگاه جامعه به راه افتاده بودند. وقتی روزنامه‌ها و مجلات را نگاه می‌کنید همه از آن به‌عنوان قیام ملی یاد می‌کنند و قیام ملی مصدق را تبریک می‌گویند. این کودتای ۲۸ مرداد که کودتای سازمان‌یافته و وابسته به محافل جاسوسی در واقع سرویس انگلیس‌ها و محافل CIA آمریکا صورت پذیرفته بود در داخل یک قیام ملی می‌گویند؛ قیام ۲۸ مرداد. به افکار عمومی هم این جور منتقل کرده بودند و مردم ماهیت مسأله را تا مدت ما نمی‌دانستند. یعنی نمی‌دانستند دقیقا چه اتفاقی افتاده است؟ دیدگاه مصدق چه بوده است؟ ملی شدن نفت چه بوده است؟ اختلافات مصدق و کاشانی چه بوده است؟ ولی ماهیتا موضوع لوث شده بود. پس اگر از این زاویه نگاه کنیم می‌بییم اتفاقی که افتاده بود کاملا پوشیده شده بود و مسائل به‌صورت دیگری عرضه می‌شد.

وی در رابطه با فعالیت حزب توده و تاثیر حضور آمریکا در فضای سیاسی ایران آورده است: «آگاهی نسبی از این موضوع در میان فعالان سیاسی و حزب توده و جبهه ملی نیروهایی که درگیر این مسأله بودند تا حدودی وجود داشت. دانشجویان نیز به آگاهی رسیدند و متوجه شدند که این دولت یک دولت کودتایی است و یک دولت ملی در ایران ساقط شده و منافع ملی ایران در بستر قراردادهای نفتی به باد رفته است. گمان می‌رود رویکرد امنیتی به مسائل ایران ممکن است از اواسط همین دهه آغاز شده باشد.

گروه‌هایی بودند که قصد ترور داشتند که نشان می‌دهد هنوز در جامعه ایران افرادی هستند که متکی به محافلی بوده و یقینا از حوزه‌هایی از بالا حمایت می‌شدند. این گروه‌ها که پایگاه مردمی داشتند خط و دولت آنها را به شدت سرکوب کرد و با تأسیس تشکیلات امنیتی ضرورت امنیتی شدن کشور را احساس کرد شاید پیشرفت جنبش کمونیستی در چین و کشورهای نظیر ایران که دارای مسائل ارضی بودند این فکر را پیش می‌آورد که شاید کشورهایی با این خصوصیات و کشورهایی که به اصطلاح مناسبت کشاورزی دارند مستعد گسترش ایدئولوژی به چپ باشند. خصوصا با تجربه‌ای که از حزب توده در ایران داریم که احزاب چپ رشد کرده بودند مثل حزب توده. دقیقا دولت به روند امنیتی شدن عموم فکر می‌کرد و می‌اندیشید که ایران جامعه‌ای است که اکنون تغییر مسیر داده است معتقد بود که از نفوذ انگلیس در ایران باید کمی کاسته شود و به جای آن آمریکا در ایران نفوذ پیدا کند. حضور ایالات متحده تغییراتی را در ایران ایجاد می‌کرد می‌بایست ساختار اقتصادی مناسب نیازهای ایالات متحده تغییر پیدا کند برای انجام چنین تغییراتی نیاز به تغییراتی در ساختار دولت بود. معتقد بود باید اصلاحاتی صورت گیرد. شاه متوجه شد که به‌خاطر ترس از عموم و ترس از انگلیس نمی‌تواند مخالفت کند. یقینا به این نتیجه رسید که باید از کدام سمت بزند یا به‌سوی ایالات متحده یا به دولت. یقینا ایجاد اسلام در ایران نیز واکنش‌هایی در پی داشت.

خط مشی مسلحانه دانشجویان برگرفته از حرکات کاسترو

لطفی در ادامه مروری بر دامنه مبارزات علیه رژیم پهلوی با تکیه بر جنبش دانشجویی می‌گوید: «این مسائل لازمه امنیتی شدن کشور را به‌وجود آورد و تعارضات باعث ایجاد تشکیلات امنیتی بود. این آن چیزی بود که بعد از خرداد ۴۲ خود را نشان داد و کشور امنیتی شد. و البته برای سرکوب مخالفین دولت و ایجاد جو مناسب، نیاز به این تشکیلات بود. اما در مورد دانشگاه‌ها،‌ که در کشورهای آسیایی مثل چین و... جنبش‌های دانشجویی مؤثر واقع می‌شدند. البته بیرون از کشور هم جنبش دانشجویی بود ولی اصل این بود که دانشجویان هم متوجه باشند. در خارج از کشور هم جنبش‌های رهایی بخش وسیعی توسط دانشجویان شکل می‌گرفت و در جریان بود؛ مثل کشورهای آمریکای لاتین،‌ یقینا در ایران هم چنین تشکیلاتی ممکن بود صورت گیرد. من یقین دارم که از سال ۴۲ به بعد جنبش‌ها و گروه‌های چریکی ایجاد شدند و بعد از سال ۴۲ دانشجویان بودند که دست به تشکیلات چریکی و مسلحانه زدند. حرکت‌هایی که در سطح جهان مطرح بود مثل فیدل کاسترو، خطر ایجاد چنین تشکیلاتی در دانشگاه‌ها می‌رفت و دولت می‌ترسید و می‌گفت: باید اینها را کنترل کرد.

این جنبش‌ها، مقاومتی بودند که توسط نیروهای دانشجویی هدایت می‌شدند. در ایران هم ممکن بود چنین جریاناتی اتفاق بیفتد. برای جلوگیری از پیدایش چنین جنبش‌هایی مراقبت‌های امنیتی ضرورت داشت. بعد از واقعه ۴۲ است که شاهد تشکیل سازمان‌های دانشجویی هستیم. قبل از خرداد ۴۲ چنین چیزی وجود ندارد بعد از سال ۴۲ و شکست انقلاب ۱۵ خرداد می‌بینید که نیروهای دانشجویی هستند که دست به تأسیس سازمان‌ها و تشکیلات می‌زنند و خط مشی مسلحانه را دنبال می‌کنند و ممکن است از امواج جنبش‌های مسلحانه در سطح جهان متأثر شده باشد. ممکن است برگرفته از حرکاتی که کاسترو دنبال می‌کرد باشد و جریاناتی که در سطح جهان در کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین در جریان بود. جنبش‌های ضد استعماری و ضد امپریالیستی باعث شد که نیروهای مردمی از چنین سازمان‌هایی باشند. خطر ایجاد چنین سازمان‌هایی در دانشگاه‌ها نیز می‌رفت به این دلیل دولت به تشکیلات امنیتی روی آورد چون به دانشگاه‌ها حساس بود؛ یعنی از زاویه کاری که آنها انجام می‌دادند این مهم بود که می‌باید دانشگاه‌ها را کنترل کرد.

درباره چند و چون حرکت‌های ضد رژیم دانشجویان در مشهد آمده است: «چون دانشگاه‌ محل فکر است و دانشجویان اندیشه‌پرداز هستند و فکر می‌کنند و مسائل را زود درک می‌کنند که سیستم چیست، حکومت چیست؟ چه جایگاهی دارد چه پایگاهی دارد و متوجه تضادهای طبقاتی و رشد اجتماعی می‌شوند.

ماجرای چلوکباب دانشجویان و آب خنک خوردن پرویز خرسند

دانشگاه مشهد نیز جدا از دانشگاه‌های کشور نبود. همه این حرکات از دانشگاه تهران،‌ فنی مهندسی، پلی تکنیک شروع شد ولی این‌طور نبود که در مشهد این جور مسائل خواستار نداشته باشد. وقتی که ما به دانشگاه آمدیم سال اولی که مشغول تحصیل بودیم، اولین اعتصاب دانشجویان در سلف سرویس انجام شد. اعتراض سیاسی بود، چون دانشجویان سال بالایی که پیشینه بیشتری داشتند، نسبت به غذاها اعتراض بیشتری داشتند. به هر حال زمان ورود ما به دانشکده،‌ گارد مخصوص نبود. اما بعد از آن اعتصاب گارد مخصوص ایجاد شد.

پنج، شش نفری را اخراج کردند که از دانشکده ادبیات بودند. یک روز پرویز خرسند به ما گفت: برای این‌که شما بچه‌ها چلوکباب بخورید ما رفتیم آب خنک خوردیم. بعد از این موضوع مسؤول سلف سرویس عوض شد. غذاها تنوع پیدا کرد و قیمت غذاها خوب شد. هنگام ظهر بود که علم آمد از سلف سرویس بازدید کرد. جلو در ورودی سلف سرویس دانشجویان صف کشیده بودند. از ماشین که پیاده شد ۲ تا موتور سوار پشت او داخل سلف سرویس شدند او با ۲۰ نفر از دانشجویان دست داد و پرسید، که شماها دانشجوی دانشکده الهیات هستید؟ وضع غذا چطور است؟ وضع سلف سرویس چگونه است؟ او گفت که والا حضرت شهناز که همه کاره مشهد است به من دستور داده است به وضعیت دانشجویان رسیدگی کنم.»

نمایشی که اعتراض دانشجویان را درآورد

در ادامه لطفی در پاسخ به واکنش‌های رژیم پهلوی در کنترل مبارزان آورده است: «آیا رفت و آمدها کنترل می‌شد؟ نه، هنوز گاردی نبود که کنترل کند. دوره بعد در دانشکده پزشکی نمایس «سلطان مار» را گذاشتند. کسانی که آن را روی صحنه آوردند قصد داشتند آجودان‌ها را خراب کنند تا دانشجویان اعتراض کنند و با آجودان‌ها درگیر شوند. درگیری ایجاد شد. شاخه‌های درخت‌ها را شکستند و شیشه‌های در ورودی را شکستند و تعدادی از دانشجویان را گرفتند. ساواک آنجا دوربین گذاشته بود و دانشجویان را می‌گرفتند و دژبان‌ها نیز عکس می‌گرفتند.

گویا دانشجویان دانشگاه پزشکی از نظر سیاسی فعال‌تر بودند پیرامون این مسأله توضیح دهید.
دانشجویان دیگر از ادبیات جلوتر بودند؛ دانشکده علوم و خصوصاً پزشکی. ادبیات به تدریج به صحنه آمد. اما از وقتی شریعتی آمد و موضوع شریعتی حساسیت برانگیز شد دانشکده ادبیات رویکردی پیدا کرد که ریشه آن معیدی بود. او تاریخ بیزانس درس می‌داد و می‌گفت بچه‌ها بخوانند. سر کلاس آقایی خندید و معیدی گفت برو ببین این آقا خیلی آهسته داشت بیرون می‌رفت که معیدی عصبانی شد گفت چرا تند نمی‌روی؟ این آقا گفت: زر زیادی نزن. معیدی در آن لحظه نفهمید چی گفته وقتی رفت بیرون متوجه حرف او شد. معیدی رفت تو سالن دنبال آقا ما نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاد بعد فهمیدیم که او به دانشجو از پشت سر مشت زده.

این باعث شد کلاس و دانشکده تعطیل شود. اعتصاب دانشجویان آغاز شد و اساتید جلسه گذاشتند. آن زمان ریاست با دکتر یوسفی بود و دکتر متینی که رئیس اصلی بود خارج بود. اساتید جمع شدند و گفتند به اساتید توهین شده. البته این بهانه‌ای بود برای دانشجویان که طالب شریعتی بودند که این درس را بدهد درست است که این درس، درس شریعتی نبود یک خانم دیگر آمد از آمریکا که این درس را بدهد. ولی تمایل به شریعتی وجود داشت. زمانی که این اتفاق در دانشکده ادبیات افتاد ساواک تقریبا از ۵۰، ۶۰ نفر دانشجو نصف آنها را احضار کرده بود. به همین دلیل حالا که شریعتی در کلاس‌های درس تشیع و صفوی و خیلی چیزها را مطرح می‌کرد از ساواک مشهد خارج شد و به ساواک تهران کشیده شد. این سیاسی شدن بود که شکل جدید به خود گرفت. همان‌طور که شریعتی با دانشجویان همراه بود. جو دانشکده رو به سیاسی شدن می‌رفت.»

تاریخ‌نویسی ما هنوز رنگ خاص خود را ندارد!

نوع نگاهی که به تاریخ در دوره پهلوی وجود داشت با تاریخی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عرصه آمد بسیار متفاوت است. لطفی در یکی از پرسش‌هایی که از وی می‌شود به مقوله تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی پرداخته می‌گوید: «در ایران با توجه به انقلاب فرهنگی،‌ تاریخ قبل از انقلاب هم تدریس می‌شده. دیدگاه‌هایی که در تاریخ‌نگاری ما وجود داشت سلطنتی و شاهنشاهی بود، اما تقسیم‌بندی ما هم این است از تاریخ؛ مثل تاریخ هخامنشی و ساسانی و... که بر اساس سلسله‌ها بود. اما در دوران قبل گرایش ضد استعماری پیدا شده بود یا نه؟ شاید بعد از انقلاب اکتبر این امکان وجود دارد بعضی مورخین از آن دیدگاه هم تاریخ نوشته باشند اما معمولا همان دیدگاه‌های شکل کلاسیک بوده، از اقبال آشتیانی گرفته تا مورخان اخیر، وقایع‌نگاری بیشتری سیاسی و نظامی بوده و مسائل اجتماعی کمتر. کمی راوندی و آریانپور در این زمینه کارهایی کرده‌اند.

وقتی انقلاب شد مسلما دیدگاه‌ حاکمیتی در ایران تغییر پیدا کرد. اگر قرار بود تاریخ توجیه کند پادشاه و سلطنت را بگوید فقط با سلطنت این حکومت ادامه پیدا می‌کند دیگر جمهوری معنا نداشت و مورخان نمی‌توانستند از تاریخ ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی صحبتی کنند. بعد از انقلاب فرهنگی برنامه‌ریزی همه درس‌ها تغییر یافت. اینها تدریس تاریخ بود ولی موضوع این بود که فکر تدریس تاریخ با دیدگاه‌هایی هم مرتبط بود. دیگر این که کسانی که می‌خواهند تاریخ ایران قبل از اسلام را ملی بنویسند و تاریخ اسلام را با دید جدید بنویسند، در نتیجه تاریخ ایران تا مدتی مبهم باقی می‌ماند یعنی آنهایی که دیدگاه سنتی قبل انقلاب را داشتند یا از ایران رفتند یا بازنشست شدند. بعضی‌ها روال خود را قطع کردند و به تفسیر بنیادی در تاریخ روی آوردند که الان باید از آنها انتقاد کنیم.

کسانی به انتقادها پرداختند یک عده گفتند تاریخ‌نگاری ما از مشروطه تا الان ذهنیت غربی داشته و در تاریخ‌نگاری معاصر باید به دیدگاه‌های خودمان برگردیم اما این ‌که استادان تاریخ مسؤل تدوین تاریخ باشند نه،‌ بسیاری هستند که استاد تاریخ نیستند و تاریخ تدوین می‌کنند، پس فقط محدود به اساتید تاریخ نیست. به گمان من تاریخ ما که تاریخ‌نویسی باید باشد هنوز رنگ خاص خود را ندارد. هنوز به صورت قبل باقی مانده و برای تاریخ‌نگاری نوین خواستار یک تقسیم‌بندی جدید است؛ یعنی اگر در نظام شاهنشاهی نیستند باید تاریخ را بر اساس دیگری تقسیم کنند؛ بر اساس مقاطع اقتصادی،‌ اجتماعی و... مثلا برش‌های اقتصادی و اجتماعی در مورد تاریخ ایران را از قبل و بعد از انقلاب تقسیم‌بندی کنیم. اینجا بعد تاریخ اجتماعی ناپدید است،‌ فقط حرف پادشاهان است. باید ذکر جنبه‌ها را هم در نظر گرفت. تاریخ‌نگاری دربار دیگر به درد ملت ایران نمی‌خورد. این‌که ببینیم مردم چه کردند، وضع طبقات چگونه بوده و احتیاج به دوره‌بندی جدید است. علت بی‌علاقگی مردم و دانشجویان به تاریخ همین پرداختن به تاریخ پادشاهان است.»
 
 کتاب «شریعتی و تاریخ معاصر ایران، جنبش دانشجویی و تفکرات شریعتی از منظر نقی لطفی» به کوشش مشترک غلامحسین نوعی و غلامرضا آذری خاکستر در ۲۰۰ صفحه، شمارگان یک‌هزار نسخه و به قیمت ۲۰هزار تومان از سوی انتشارات بین‌النهرین منتشر شده است.