فرهنگ امروز/ حسین پاکدل
سالها پیش نمایش زیبا و تکاندهندهای اجرا شد به اسم «اطاق رؤیا» اثر افروز فروزند؛ با موضوع آوارگان جنگ و آسیبدیدگان از اشغال خانه و کاشانهشان توسط دشمن. کلام دردناکی در آن بود که تا همیشه در ذهن میماند: «یه عده جنگو دیدن، یه عده جنگو شنیدن؛ اینا هیچوقت زبون همو نمیفهمن».
جنگ در ذات خود پدیده زشت و ناپسندی است. به شکل هولناکی ویرانکننده و عقببرنده است. هیچ موجود عاقلی جنگ را دوست ندارد. آنچه هشت سال تمام سرزمین ما را بههم ریخت، همهچیز را شخم زد و به خاکوخون کشید، هجوم دشمنی بود که در پشتسر حمایت جهان قدرت را همراه داشت و مردم ما را واداشت با چنگ و دندان از شرف، ناموس و سرزمین خود دفاع کنند. گاه یک حادثه کوچک ممکن است تمام طول زندگی ما را تحتتأثیر قرار دهد؛ حال هشت سال دفاع در مقابل هجمه گسترده، قطعا تأثیری فراگیر و ماندگار بر سرنوشت چندین نسل دارد. یکی از ابتداییترین وظایف هنر پرداختن به موضوعاتی است که بر مردم جامعه میرود؛ البته با زبان هنر؛ مستقیم و غیرمستقیم. زمانی در دل حادثهایم، طبعا به شکلی درد را بیان میکنیم. زمانی از حادثه فاصله گرفته و تأثیرات آن را در قامت هنر به نقد مینشینیم. در زمان دفاع طبعا شکل اثر هنری حالتی حماسی و پرشور برای بالابردن روحیه دلاوری در مردم پیدا میکند. در گذر ایام آرامآرام از آن حالت بیرون آمده و نگاه تحلیلی و مردمشناسانه بر روح اثر هنری غالب میشود. همهساله چند جشنواره و رویداد هنری در سینما و تئاتر و رشتههای دیگر با موضوع مقاومت و دفاع برگزار میشود و طبیعی است هرکدام باعث حمایت از خلاقانی میشوند که در این زمینه خلق اثر میکنند. شکل طبیعی زندگی نیز اقتضا میکند مدام به این مهم در قالبهای مختلف هنری پرداخته شود. چون هنوز با تأثیرات جنگ تحمیلی زندگی میکنیم. هنوز بسیاربسیار کسان داغدار آن حادثهاند. هنوز مجروحان و زخمداران آن واقعه هولناک در کنار ما هستند و درد میکشند. هنوز صدای سرفه مصدومان شیمیایی به گوش میرسد. هنوز هستند بسیار کسان که سالهاست در حسرت تکان دست، سر یا پلک خود هستند. در کنار اینها، خانوادههای بسیاری را در نظر آوریم که درگیر مجروحان خود یا در انتظار بازگشت نشانه یا تکههایی از تن عزیزان خود هستند. یا آوارگی متأثر از جنگ که جمع کثیری را از هست و نیست ساقط و مسیر زندگی آنها را چنان دگرگون که هنوز درگیر آن هستند. در هنر نمایش هستند دوستان هنرمندی که سالها هموغم خود را پرداختن هنرمندانه به این مهم قرار دادهاند. فقط فهرست آثاری که این هنرمندان خلق کردهاند، کتابی قطور خواهد شد. در میان این آثار بعضا نمایشهای قدرتمند و موفق بوده است ولی در اغلب موارد نتوانستهاند آنچه در نیت دارند را بر صحنه پیاده کنند. علت اصلی در نیت نیست، بلکه در تلقی خالق اثر از پدیده جنگ و مقاومت در برابر دشمن است. از این مهمتر، توان کارگردان در ایجاد اتمسفر زمان وقوع حادثه است. در دوران دفاع و تا چندسالی پس از پذیرش قطعنامه و ایجاد صلح، اگر هنرمندی نگاه واقعگرایانه با بیان دراماتیک به این پدیده داشت، شکل بیانی پذیرفتنی و قابل درک بود. چون مخاطب با این حالوهوا آشنایی داشت یا لااقل از آن چندان فاصله نگرفته بود. در اثر مرور زمان و تغییر حالواحوال، دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی، تغییر شکلوشمایل زندگی و فرازونشیب ارزشها و ارزشگذاریها، دیگر آن نوع نگاه واقعگرایانه تأثیرگذاری کمتری دارد. در آن زمان قهرمانان و رزمندگان، روش و منشی داشتند که اگر با حالوهوای امروز حتی به شکلی کاملا شبیه آن موقع بازسازی شود که نمیشود، به نظر شعاری جلوه میکند. حال آنکه در آن روز و روزگار خالقان آن حماسهها در صحنههای نبرد واقعی مطلقا به دنبال بهرخکشیدن اعمال و رفتار و منش خود نبودند؛ حتی سعی وافر در گمنامی و دوری از دوربین داشتند. رفتار مردم پشت جبهه و به تبع آن ریخت زندگی جاری آنها همراه با ازخودگذشتتگی و بخشندگی بود که خاص آن دوران بود. دستمایه کار این هنرمندان تأثیر آن سالهای مقاومت و ایثار بر زندگی اکنون جامعه ماست؛ براساس مناسبات امروز. اگر بخواهیم صرفا برای مثال چند اثر شاخص از خیل این آثار ماندگار را ذکر کنیم، به طور قطع آثار علیرضا نادری، نادر برهانیمرند، حمیدرضا آذرنگ و نیما دهقان و چند نفر دیگر تا همیشه در اذهان مخاطب باقی است. نیما دهقان در مجموعه آثاری که از خود به جای گذارده - و اکنون آخرین کارش «جانگز» را با همراهی بهترین هنرمندان هنر نمایش بر صحنه دارد- بهخوبی نشان داد مناسبات مردم امروز را خوب میشناسد و بلد است نسبت معقول و منطقی بین آن حماسهها و زندگی روزمره مردم کوچهوبازار برقرار کند. این بار نیما دهقان اثری بر صحنه دارد بر مبنای نوشته هاله مشتاقینیا با محوریت غواصان دستبسته که توسط بعثیها زندهبهگور شدند. نیما دهقان خوب بلد است احساسات ما را با جهان گذشتِ بیتوقع و ایثارِ بیدریغ به غلیان درآورد؛ در این کار استاد است؛ بهویژه نمایشهای اپیزودیک و مرتبط با هم. نمونهاش «خنکای ختم خاطره» بود که بر مبنای متن حمید آذرنگ به صحنه برد. یکی از دلایل موفقیت نیما دهقان در آثار نمایشیاش این است که مخاطب را از اثر جدا نمیکند. بر سر مخاطبش منت نمیگذارد. به او توهین روا نمیدارد. از اینکه آن زمان نبوده و جنگ را ندیده و حتی نشنیده، تحقیرش نمیکند. مخاطب را بیدرد و لاابالی قلمداد نمیکند. او را از ارزشها تهی فرض نمیکند. بر صحنه قهرمانپروری بیهوده نمیکند. قهرمانانش از جنس مردماند یا خود مردماند؛ بینیاز از ادای قهرمانی. بخشی از فداکاریها را همانجا روی صحنه به مردم عادی میبخشد. برای همین همه، از هر طبقه و جنس با آثار او رابطه میگیرند. شعار نمیدهد، نه بهخاطر اینکه نمیتواند، بلکه چون نمیخواهد. اگر هم شعاردادنی لاجرمِ پیشبردِ درام اوست، آن را چنان با احترام و پذیرنده به مخاطب هبه میکند که چشمهای تماشا و اذهان تشنه پس نمیزنند. نیما دهقان جنگ را ندیده است؛ اما خوب شنیده و زبان جنگدیدهها را بلد است. به واسطه مستقیم پدر، روایتهای خوبی از جنگ شنیده است. برای همین میتواند راوی صادقی از آن حماسهها و تأثیراتش برای نسل امروز باشد. نیما دهقان با خود و مخاطبش صادق است. نیاز به ادا ندارد. تکلیف مخاطب، تئاتر و روزگار را با خودش روشن کرده است. نه خود را بالاتر از آنچه هست، میبیند و نه کمتر از آنکه باید باشد. او چنان زلال است که در آینه آثارش، خودش را خوب میتواند ببیند.
روزنامه شرق