به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ رمان يك سال تمامعيار را پشت سر گذاشت؛ سال ميلادي كه گذشت يكي از دورههايي بود كه نفيسترين رمانها را به خود ديد. آثاري كه انتظار ميرود در طول يك دهه خلق شوند در اين يك سال آفريده شدند و جلوي نقدهاي بدبينانهاي را كه حرف از «مرگ فرم» ميزدند، گرفت. سال ٢٠١٥ آنقدر پربار بود كه نميدانستيم بايد به داوران جوايز «من بوكر» حسادت كنيم كه تمام تابستان را صرف خواندن رمانهاي بينظيري كردند يا دلمان برايشان بسوزد كه مجبورند از ميان اين كتابها ابتدا يك فهرست دوازدهتايي (گاهي سيزدهتايي) و بعد ششتايي انتخاب كنند و سپس برندهاي را برگزينند. امسال نيز قرعه به نام «مارلون جيمز» زده شد كه براي خلق رمان استادانه، چندصدايي و خشن «تاريخچهاي از هشت قتل» شايسته دريافت جايزه من بوكر شد. در ميان فهرست نامزدهاي نهايي جايزه من بوكر، سه رمان قدرت خارقالعادهاي در جذب مخاطب داشتند و ميتوان عبارت «يك برگزيده تمام و كمال» را به آنها نسبت داد؛ رمان «يك زندگي كوچك» اثر «هنيا ياناگيهارا» يكي از كتابهاي مورد علاقه ناشران بود و گرچه منتقدان در مورد اين رمان به دو دسته تقسيم ميشدند اما در مجموع، قهرمان تكهتكه شده و عذابهايي كه خود سبب به وجود آمدنشان است به زيبايي به تصوير كشيده شده است. همچنين «سال فرارها» اثر «سونجيو ساهوتا» زندگي مهاجران را بررسي ميكند و رمان «مردان ماهيگير» كه نخستين تجربه داستاننويسي «چيگوزي اوبيوما» است تراژديهاي يوناني را با داستانهاي فولكلور آفريقايي در هم آميخته و به شكل داستان تمثيلي از شكل افتاده كه نيجريه امروزي را به تصوير ميكشد، درآمده است. داوران اين جايزه هنگام انتخاب فهرست نهايي چندين رمان خوب را از گردونه رقابت خارج كردند: رمانهاي «جاده سبز» اثر «آن انرايت»، «اشراق» نوشته «اندرو او هاگان»، «ليلا» نوشته «مريلين رابينسون» و «تا به حال خانوادهاي داشتهاي» به قلم «بيل كلگ» از رمانهايي هستند كه در فهرست نامزدهاي نهايي جايي نداشتند. رمان «بيتلبون» اثر «كوين بري» برنده جايزه «گولداسميتس» شد. نويسنده اين رمان عجيبوغريب و پارهپاره در اين داستان سفر «جان لنون» به «كانتري مايو» را كه براي فرياد كشيدن (Scream Therapy) و درمان بيمارياش صورت گرفت، تصور ميكند. رمان درخشان و گيراي «اعمال ترورها» اثر «ريچارد بيرد» نيز به فهرست نامزدهاي نهايي اين جوايز راه يافته بود كه بيرد مخلوطي از داستانهاي پليسي عام و كابوسهاي مدينههاي فاسده را در اين رمان گنجانده است. اين كتاب از آن دست كتابهايي است كه دوست داريد در يك نشست تمامش كنيد! اما رمان «جشن بيمعنايي» به قلم «ميلان كوندرا» و «كتاب ايرون» اثر «جيم شپارد» كتابهايي حوصله سربر هستند اما ديگر نويسندگان شناختهشده بهترين رمانهايشان را سال گذشته عرضه كردند؛ «سباستين فولكس» با رمان «جايي كه قلبم عادت به تپيدن داشت» بدون هيچگونه احساس قلبي نگاهي باريكبين به قرن بيستم دارد. «جايي كه قلبم... » داستاني سودازده از جنگ، عشق و فقدان دارد كه با خواندنش اشك در چشمان خواننده حلقه ميزند. داستان «پاكدامني» اثر «جاناتان فرنزن» نيز آنقدرها هم كه خود فكر ميكند هوشمندانه نيست اما جالبتر و گيراتر از داستان «آزادي» اوست. اما از نويسندگان غيرانگليسيزبان ميتوان به دنباله داستان «اچاچاچاچ، هفتمين كاربرد زبان» اثر «لورنبينه» اشاره كرد. اما امسال همه جا صحبت از نويسنده ايتاليايي «النا فرانته» بود؛ هر تكه از رمان «داستان بچه گمشده» مانند كتابهاي قبلي اين نويسنده منحوس و در عين حال جذاب است كه فرانته را به عنوان يكي از ماهرترين نويسندهها معرفي ميكند. نويسنده فنلاندي «صوفي اوكسانن» با رمان «وقتي فاختهها ناپديد شدند» داستاني تكاندهنده از عشق و خيانت را در دوران بعد از جنگ استوني به تصوير ميكشد. رمانهايي هم در اين سال منتشر شدند كه شايستگي حضور در فهرست نامزدهاي نهايي جوايز ادبيات را داشتند؛ رمان «مجبور نيستي اينطوري زندگي كني» به قلم «بنجامين ماركوويتز» داستاني نيشدار، قوي و سرگرمكننده است. همچنين رمان «غول مدفون» تازهترين اثر كازو ايشيگورو رماني است كه از يك بار خواندن آن راضي نميشويد؛ داستان غول مدفون بحثهاي باارزشي در مورد خاطرات و آسيبهاي روحي- رواني پيش ميكشد. غول مدفون داستاني است كه خوانندگان در دههها و قرنهاي بعدي خواهند خواند و در نهايت به شاهكار بودن اين اثر گواهي خواهند داد.