فرهنگ امروز/ سميه مهرگان/ نام «فرانتس كافكا» با مدرنيسم يكي شده؛ تصاوير كوبنده، خشن و دردناك در آثار او دوزخي مدرن را در خود جاي دادهاند: فروشندهاي دورهگرد در يك بامداد بيدار ميشود و ميبيند به سوسكي غولپيكر بدل شده. خشونت ادبي كافكا به عكس زندگي شخصياش هرچند با مرگش در تلاقي اين زبان مشترك قرار ميگيرد، اما تصاوير گوشههايي از زندگي او، از كودكي تا پيش از مرگش، روي ديگر اين نويسنده را با لطافتها و ظرافتهاي رفتارياش به مدد تصاوير عكاسي پيش روي ما ميگذارد. اما به راستي: چهطور ميشود به جهان آثار كافكا وارد شد؟ آيا عكسها و خاطراتي از او نمودي روشن براي ورود به دنياي اوست يا آثارش خود گواه روشني جهان اوست؟
«در واقع چهره من اينچنين برآشفته نيست، خيرگي رويايي چشمهايم از تاثير فلاش دوربين عكاسي است.» اينها بخشي از نامه كافكا به فليسه بائر است كه نشان ميدهد كافكايي كه ميشناسيم، فقط كافكاي داستان نيست كه كافكاي عكاسي نيز هست. دوربين عكاسي با ارايه چشماندازهايي جديد از مناظر بهظاهر آشنا، از طريق تكنيكهايي مانند بزرگنمايي، عكاسي آني و پياپي، عرصههايي را پيشرو ميگذاشت كه پيشتر در قلمروهاي تجربه ديدماني غيرقابل دسترس بود. بنابراين عكسها جنبههايي را آشكار ميكردند كه والتر بنيامين از آن به عنوان «ناخودآگاه ديدماني» واقعيت نام ميبرد- جزيياتي كه معمولا با چشم غيرمسلح قابل رويت نبود و ميتواند ويژگي دلهرهآوري به دست دهد، حداقل نه به خاطر عنصر شانس، كه اختيار و كنترل عكاس بر تصوير حاصل را تحليل ميبرد. در نتيجه، عكاسي درك ما از واقعيت را برآشفته ميكند؛ با وجود در دسترس قراردادن مناظر دور، عميقا ميتواند ما را از آنچه به نمايش ميگذارد، منحرف كند. كافكا در طول زندگي خود، صرفنظر از تقيههاي جدياش در رابطه با عكاسي، مجذوب مهارت و حضور همهجايي اين رسانه در فرهنگ مدرن شده بود.
كتاب «كافكا و عكاسي» ميخواهد نشان دهد كه كافكا در طول زندگياش، عكاسي را به عنوان رسانهاي جذاب و ذاتا مشكلساز به شمار ميآورده، رويكردي كه به نوشتههاي شخصي و همچنين داستانياش نيز تسري پيدا كرده است. او در سراسر عمر خود مجذوب عكاسي بود؛ نخستين تعامل ادبي او با اين رسانه به سالهاي مدرسه برميگردد و تا مدت كوتاهي قبل از مرگ، به نوشتن درباره عكاسي ادامه داد. عكاسي و عكسها از شاخصههاي مهم در سه رمان و چند اثر كوتاه ادبي مشهور او است و همچنين زمينه ثابت در نامهها و يادداشتهاي روزانهاش است. در واقع، كافكا در سرتاسر عمر حرفهي ادبي خود، دغدغههاي اصلي در نوشتههايش ـ همچون خانواده، هويت، روابط عاطفي، حافظه و قدرت ـ از طريق عدسي دوربين عكاسي مورد كاوش قرار داده است. با وجود تنوع و گوناگوني اين دغدغهها و رويكرد كلي دوسوگراي او نسبت به اين رسانه، عكاسي با ايجاد حس تداوم ميان گذشته و حال، متون داستاني و شرححالي، حضوري ثابت و مداوم در نوشتههاي او دارد. هرچند كافكا براي احراز نتايج سودمند يا خلاق، دوربين واقعي به كار نميبندد، اما نوشتههاي او، در سطوح مختلف، موقعيت عكاس را به خود ميگيرد.
عكسهاي كافكا همواره موقعيت نمادين ويژهاي در رابطه با نوشتههاي او داشته است. عكسهاي او، در ميان اقلام مجموعهداران، جزو پرترههاي مشهورترين نويسندگان بوده و درعينحال در ذهن خوانندگان آثارش از اهميت قابل توجهي برخوردار است. فيليپ راث نويسنده بزرگ امريكايي و به قول ميلان كوندرا، «استاد تمنا» در توصيف ظاهر چهره كافكا، در آخرين عكس او، ميگويد: «چهرههاي استخواني، تيز و نافذ... گوشها چنان تيز و زاويهدار كه به بالهاي فرشته ميمانند؛ خيرگي خونسرد و نافذي كه موقع ترس و يكهخوردن به حيوانات دست ميدهد.» گابريل جوزيپوويچي نيز در توصيف چهره كافكا، با استفاده از اصطلاحات مشابه مينويسد: «ويژگيهاي كلي فرشته و حيوان... همزمان در چشمان او جمع شده» و نتيجه ميگيرد كه «عكسهاي او، ما را همانند نوشتههايش برآشفته ميكند.»
تئودور آدورنو فيلسوف بزرگ آلماني در نامه خود به والتر بنيامين، كافكا را عكاسي توصيف ميكند كه دوربين خيالي خود را براي ثبت صحنههاي فراموشناشدني مدرنيته، با چشماندازي «رهاشده» و آزاد، مورد استفاده قرار ميدهد؛ اين جهان نيست كه توسط كافكاي عكاس رهايي مييابد؛ بلكه، كافكاي نويسنده است كه نقاط ضعف عكاسي را، با عدم پذيرش برتري آنها، رهايي ميبخشد.
«كافكا و عكاسي» نوشته كارولين داتلينگر (از اعضاي اصلي كافكاپژوهي دانشگاه آكسفورد كه در سال ٢٠٠٨ جايزه پژوهش در زمينه علوم انساني را از اين دانشگاه دريافت كرد) را با ترجمه كريم متقي در نشر «شورآفرين» بخوانيد.
روزنامه اعتماد