به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ دیالکتیک بحثی است که از دیر باز در بین فلاسفه متداوال بوده است. اما شاید در قرون جدید دیالکتیک را به فیلسوفانی مانند کانت و هگل بیشتر می شناسند. دلیل این امر هم شاید پرداختن این فلاسفه به این روش در کارهایشان باشد. محمد مهدی اردبیلی تحصیل کرده و پژوهشگر فلسفه، دایره مطالعاتی خود را بر روی هگل متمرکز کرده است. کتاب «هگل: از متافیزیک به پدیدارشناسی» اثری جدیدی از وی است که توسط انتشارات علمی به زیور طبع آراسته شده است. این کتاب همان طور که از عنوانش پیداست تلاشی است که نشان دهد هگل چگونه از متافیزیک به پدیدارشناسی سیر می کند. به مناسبت انتشار این کتاب با اردبیلی به گفتگو نشسته ایم که در ادامه آمده است؛
*ابتدا می خواهم از عنوان کتاب یعنی «هگل: از متافیزیک به پدیدارشناسی» بحث کنید. بفرمائید که این عنوان به چه مفهوم است؟
من از برگزیدن این عنوان دو هدف داشتم؛ اولاً اینکه من قبل از این، کتابی در شرح پدیدارشناسی روح هگل تألیف کرده بودم و اکنون دغدغۀ من در این کتاب، نشان دادن این مساله بود که چگونه هگل قبل از اینکه وارد پدیدارشناسی روح بشود، مقدماتی را تمهید کرده است که به پدیدارشناسی روح برسد. به بیان دیگر، هگل چگونه از متافیزیک کلاسیک گذرکرده و وارد پدیدارشناسی روح خویش شده است.
ثانیاً، لازم به ذکر است که هگل متنی بسیار مختصر و البته تا حدی مهجور و ناشناخته دارد که حدوداً دو سال قبل از پدیدارشناسی روح نوشته شده است. من آن متن را هم به فارسی ترجمه کردهام که به زودی توسط انتشارات حکمت منتشر خواهد شد. عنوان آن متن «متافیزیک» است که احتمالاً در سالهای ۱۸۰۴ و ۱۸۰۵ برای تدریس در قالب درسگفتار نگاشته شده است. بنابراین عنوان کتاب من، مشخصاً به گذار از این متن ناشناختۀ مختصر به کتاب مشهور پدیدارشناسی روح اشاره دارد و میکوشد تا نسبت این دو متن را واکاوی کند.
*متافیزیک «ینا» اساساً به چه معنی است؟
هگل قبل از «پدیدارشناسی روح»، در دوران حضورش در شهر ینا، طرحی از یک نظام فلسفی را ترسیم میکند که به «نظام ینا» مشهور است و سه مجلد از مجموعه آثار هگل را شامل میشود. بنابراین دلیل اطلاق صفتِ «ینا» به این نظام، حضور هگل در این شهر بوده است. تقسیمبندی این نظام البته ابهاماتی دارد، اما بنابر آنچه مورد قبول اکثر مفسران است و من در ابتدای کتاب مشخص کردهام، این نظام شامل چهار بخش اصلی است: ۱) منطق، ۲) متافیزیک، ۳) فلسفۀ طبیعت و ۴) فلسفۀ روح. بنابراین «متافیزیک ینا» بخش دوم از همین «نظام ینا» است.
*اساساً هسته اصلی متافیزیک ینا چیست و چه میخواهد بگوید؟
همانگونه که اشاره کردم، «متافیزیک ینا» متن بسیار مختصری است که اصل آلمانی آن در قالب کتاب، حدوداً ۶۰ صفحه است. اما مسالۀ شگفتآور این است که هگل، به تعبیری، تمام تاریخ فلسفه غرب را، و البته به معنای دقیقتر کل تاریخ فلسفه مدرن را به صورتی موجز و چکیده و با روش خاص دیالکتیکی خودش در این کتاب گردآورده است. یعنی از ابتداییترین دقایق تفکر بشری، یعنی از اصول ذهنی بدیهی الصدق مانند اصل اینهمانی و امتناع تناقض شروع کرده و بعد از ترسیم کل تاریخ فلسفه مدرن، مانند دکارت، اسپینوزا، لایب نیتس، کانت، فیشته و شلینگ، به فلسفۀ خاص خودش راه مییابد که البته در آن زمان هنوز به نظاممندی و انسجام پدیدارشناسی نرسیده بود.
به نظرم این ۶۰ صفحه یکی از متنهای بسیار مهمی است که نه تنها برای فهم فلسفۀ هگل، بلکه برای درک کل سیر تکوینیِ فلسفه غرب در یک کل یکپارچه و مواجهۀ مفهومی با آن بسیار راهگشاست. البته لازم به ذکر است که این متن بسیار پیچیده و دشوارفهم است و دلیل آن هم شاید علاوه بر شیوۀ نگارش آن دوران هگل، چکیده و موجز بودن متن است که بخشهایی از آن حتی صورتی شاعرانه و رمزگونه دارد. البته برای سخن گفتن دربارۀ نثر و فرم این متن به نظرم بهتر است صبر کنیم تا خود ترجمۀ فارسی آن منتشر شود و مستقلاً راجع به آن صحبت کنیم.
*اساساً مگر می توان تاریخ فلسفه غرب از ابتدا تا هگل را در این حجم مختصر بیان کرد؟
بله، میتوان فلسفۀ غرب را حتی در ۴ صفحه هم بیان کرد. بیتردید هر شکلی از روایت، هر شکلی از تفسیر، نوعی مُثله کردن است و اصلاً تصور ارائۀ تفسیر یا تاریخی جامع و مانع تصوری خوشخیالانه است. پس، مساله این است که روش تفسیر شما چیست و مهمتر از آن مساله یا دغدغۀ شما از بیان این تفسیر یا روایت تاریخی چیست؟ شما می توانید تاریخ فلسفه را مانند کاپلستون در ۹ جلد یا راتلج را در ۱۰ جلد بنویسید. هگل در اینجا روش و مسالۀ خاص خودش دارد که شاید بتوان گفت یکی از نخستین استعمالهای روش دیالکتیکی وی است. او بر چند مسئله در تاریخ فلسفه تمرکز می کند و به میانجیِ رفعِ (آوفهبونگِ) این مسائل میکوشد متافیزیک یا همان فلسفه را ترسیم کند. فراموش نکنیم که هگل تاریخ فلسفه را به شیوه متعارف روایت نمیکند.
*یعنی در واقع هگل مقدمهچینی میکند تا بیشتر نظر خود را بیان کند، نه اینکه تاریخ فلسفه بگوید؟
بله، البته نظر خود هگل چیزی نیست جز رفعِ مابقی تاریخ فلسفه و اندیشۀ بشری. به بیان دیگر هگل چگونگی پیوستگی و منطق آن را روایت میکند. به نظر وی کل این دقایق فکری به هم پیوستهاند. نکتۀ اصلی این است که برخلاف آنچه که رایج است، هگل تاریخ فلسفه را به صورت تاریخ فیلسوفان بازگو نمیکند. یعنی مسئلۀ هگل این نیست که صرفاً افلاطون، ارسطو، دکارت، کانت و دیگران چه گفتهاند. بلکه به نظر هگل فلسفه یا متافیزیک یک حقیقت واحدِ شونده و تکوینی است. یک زمانی همین حقیقت از زبان دکارت بیان میشود، زمانی از زبان افلاطون و زمانی هم از زبان خود هگل. بنابراین هگل، در حقیقت، از این موجود زنده سخن می گوید که ما به آن متافیزیک می گوییم و در طول تاریخ بازنماییها و نمایندگان مختلف داشته است که همان فیلسوفان هستند. بنابراین، از آنجاکه هگل متافیزیک را یکپارچه میبیند، میتواند آن را در این حجم مختصر، با روش خاص خود روایت کند.حال اینکه این روایتگری دقیقاً چگونه است را من در کتابم مفصلاً توضیح دادهام.
*آقای دکتر دیالکتیک مورد نظر هگل، چه تفاوتی با دیالکتیکی دارد که قدمای آن مانند افلاطون مطرح میکردند؟
خب البته پاسخ به این سوال واقعا از حوصلۀ یک مصاحبه خارج است و خودش پژوهشی جداگانه و مستقل میطلبد. اما برای اینکه به این بهانه، سوال شما را بیپاسخ نگذارم و البته اشارهای هم به بحث قبلی داشته باشم، میتوانم به یک تفاوت مشهور اشاره کنم که البته مفسران زیادی هم به آن اشاره کردهاند. دیالکتیک قبل از هگل و مشخصا دیالکتیک افلاطون عمدتاً کارکردی معرفتشناسانه داشتهاند. برای مثال، برای سقراط دیالکتیک روندی است که طی آن، سقراط بعد از بحث با طرف مقابل، محاوره را به سوی بیان نوعی حقیقت یا نوعی معرفت سوق میدهد. اما دیالکتیک برای هگل فقط راه شناخت حقیقت نیست و تنها کارکرد معرف شناسانه ندارد، بلکه کارکردی هستیشناسانه هم دارد. یعنی دیالکتیک تنها روشی برای شناخت حقیقت نیست، بلکه منطق حاکم بر خود حقیقت، خود جهان، خود وجود و خود تاریخ است. پس دیالکتیک نه فقط قانون شناخت ما از حقیقت، بلکه قانون حاکم بر تکوین خود حقیقت است.
*شما کتاب را به چهار فصل تقسیم کردهاید. میتوانید دربارۀ این فصول و تقسیمات آنها توضیح دهید.
فصل اول مقدماتی است که من بتوانم به کمک آنها وارد متن «متافیزیک ینا» بشوم. در این فصل من مابقی «نظام ینا» و بخشهای مختلف آن را، شامل منطق ینا، فلسفۀ طبیعت ینا و فلسفۀ روح ینا را شرح دادهام. فصل دوم مشخصاً به تفسیر متافیزیک ینا اختصاص دارد. البته لازم به ذکر است که نه تنها در زبان فارسی هیچ متن مشخصی در شرح این نظام وجود ندارد، بلکه حتی در زبان انگلیسی هم ما هیچ متن مستقلی با این حجم در مورد آن نداریم. یعنی دستکم بیشترین و جدیترین شرحی که من از آن دیده ام، شرح هریس دربارۀ متافیزیک ینا در کتاب تفکرات شب بود که حدود ۱۰ صفحه میشود. لذا این تفسیر از این جهت نیز، تفسیری نوآورانه است که البته تنها یکی از روایتهای ممکن از خود متن است.
فصل سوم کتاب به همان عنوانِ «از متافیزیک به پدیدارشناسی» اشاره دارد. این فصل به نسبت دو متن متافیزیک و پدیدارشناسی روح می پردازد. بنابرین بخش اول این فصل می کوشد تا در سطح محتوا به نسبت ایده/پروبلماتیکِ این دو متن بپردازد. اما بخش دوم این فصل، از مباحث صرفاً فلسفی خارج شده و با تکیه بر علم جدیداتاسیس «روایتشناسی» و با استفاده از آرای نظریه پردازانی مانند ژرار ژنت و جرالد پرینس، به مباحث نقد ادبی و تحلیل روایت نزدیک میشود. این بخش از کتاب هم به نظرم، دستکم در آثار فلسفی کمسابقه است و میکوشد تا متن متافیزیک و پدیدارشناسی را تنها از منظر شیوۀ روایتشان مد نظر قرار دهد و نهایتا نشان داده است که هگل نه تنها در سطح فلسفی، بلکه حتی در سطح روایتگری ادبی نیز دست به ابداعاتی منحصر به فرد در تاریخ روایت بشری زده است.
در واقع فصل سوم کتاب مشتمل بر دو بخش است که بخش اول آن به محتوای فلسفی و بخش دوم آن به وجه ادبی این متون میپردازد. فصل چهارم کتاب هم که نتیجه گیری بسیار مختصری از کل مطالب کتاب است، در واقع میراث صورتبندی آکادمیک کتاب است که همانگونه که ابتدای کتاب اشاره کردهام، مستخرج از رسالۀ دکترای من در رشتۀ فلسفه بوده است.
گفتگو از: خداداد خادم