فرهنگ امروز/ بلوکباشی:
نزد ایرانیان تاریکی و ظلمت آفریده اهریمن و روز و روشنایی آفریده اهورامزدا انگاشته میشدند. این پنداره از باوری آمیخته با تفکر و نمودهای دوگانه در فرهنگ اندیشگی ایرانیان برمیخاسته است. بنابر این باور، از دیرباز سیاهی و تاریکی شب جولانگاه اهریمنان و دیوان زیانکار بوده است. دیوان اهریمن میکوشیدهاند که در عرصه تاریکی شب و در نبود و غیبت خورشید، بهویژه در شب یلدا، طولانیترین شبهای سال بر جهان کیهانی و آفریدگان آن بشورند و با پلیدی و زشتکاری به همه چیز زیان برسانند. به این سبب، قدمای ما از کهنترین دوران این شب دراز و تاریک را «شوم و نحس و نامبارک» میشمردند و گیتی و جهان و همصحبتی با حکام را شوم میدانستند و به شب یلدا تشبیه میکردهاند.
امیر معزی میگوید:
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
حافظ میگوید:
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی، بو که برآید
ایرانیان نازکخیال و خوشطبع نیز گیسوی بلند و سیاه مثل شبق زنان زیبارو را به لحاظ درازی و سیاهی به شب یلدا تشبیه میکردند.
سعدی گوید:
روز رویش چو برانداخت نقاب از سر زلف
گویی از روز قیامت، شب یلدا برخاست
مردم ایران برای رماندن این ارواح شریر پناه گرفته در سیاهی و تاریکی شب یلدا و پاکسازی و پلشتزدایی از محیطزیست خود، این شب را تا پاسی گذشته از نیمه شب، حتی تا دمیدن سپیده صبح به انتظار تولد و بردمیدن خورشید و درخشیدن پرتو آن و زدوده شدن دیو تاریکی از ساحت طبیعت، بیدار مینشستند و چراغهای خانهشان را افروخته نگه میداشتند و عیش و نوش و شادی میکردند.
گردآمدن اعضای خانوادهها و دوستان و آشنایان در شب یلدا در خانههای یکدیگر و گذراندن آخرین شب پاییز که با شب آغاز چله بزرگ زمستان مطابقت دارد و به همین سبب «شب چله» هم نامیده میشود، آیینی ویژه و همگانی در ایران بوده است. مردم به سنت کهن نیاکان خود در این شب خوان «مَیَزْد» یا «مَیزَد» (سفره «شب چره») میگسترند و در پای آن مینشینند و گذار زمان کهنه به زمان نو را جشن میگیرند. درآیین زرتشتی، میزد را چیزهای خوردنی و نذر و فدیه و مجلس جشن و شادی و عیشونوش معنا کردهاند.
سنایی میگوید:
گه خروشان چو در نبرد تو، نای
گاه نالان چو در میزد تو، چنگ
خوان شب چره را در هر منطقه ایران بنا بر مقتضیات اقلیمی، اجتماعی و فرهنگی بوم- زیستگاهها و سنتهای فرهنگی با مجموعهای از خوراکیها و تنقلات تابستانی و پاییزی رایج در محل، بهویژه میوههای سهگانه سیب، انار و هندوانه همراه با آجیل مشهور به «آجیل شب چله»، و انواع تخمه و امروزه تخمه آفتابگردان میآرایند.
آفتابگردان گیاه بومی آمریکای جنوبی است و در ایران به سبب شباهت گلهای این گیاه به خورشید و گردش آن با گردیدن آفتاب به هر سو، آن را آفتابگردان یا آفتابپرست گفتهاند. رسم گذاشتن تخمه آفتابگردان در سفره یلدا و شکستن آن به قصد تفریح و وقتکشی، به احتمال فراوان به لحاظ شباهت و گرایش گل آفتابگردان به خورشید و خوش یمن بودن آن است.
انار و سیب و هندوانه در فرهنگ ایرانی و اسلامی و فرهنگهای دینی دیگر ارزش و اعتبار قدسیانه دارند. در دین مزدیسنا انار و سیب از میوههای مینوی و در اسلام از میوههای بهشتی شناخته میشوند. بنابر روایت زراتشتنامه اسفندیار با خوردن اناری که زرتشت پیامبر به او داد، رویینتن شد و بنا بر روایت عهد عتیق، در عهد سلیمان نبی، دورادور و سراسر ستونهای معابد و کاخها را با نقش انار به نشانه قداست و جاودانگی تزیین میکردند.
این دو میوه هر دو نمادی از رویش، باروری، نو شدگی، باززایی و پیروزی و جاودانگی به شمار میروند و در بسیاری از آیینها و مراسم آیینی در فرهنگ سنتی ایرانیان حضور دارند و ایفای نقش میکنند. مانند استفاده زرتشتیان از شاخه و میوه درخت انار در مناسک دینی و از میوه آن در مراسم پیمان زناشویی بستن، یا انداختن انار یا سیب از سوی داماد به طرف عروس، پیش از ورود او به خانه شوی، فرستادن خوانچه میوه از انار و سیب و هندوانه در شب یلدا از خانه داماد به خانه عروس و گذاشتن انار یا شاخه درخت آن در خوان نوروزی و تفأل زدن به شاخه انار در میان مردم ایران.
به باور عامه مردم ایران، خوردن این میوهها، بهویژه انار و هندوانه در شب یلدا دیو و ابلیس وسوسهگر و گمراهکننده را از دل انسان و محیطزیست او دور میکند و تب و درد و ناخوشیها را ازعرصه زندگی بیرون میافکند و چون طبیعت سرد دارند، گرمای تابستان را هم بیاثر میکنند و به قول خراسانیها «گرمیت مغز» و «سوزندگی جگر» را دفع میکنند و نمیگذارند انسان در تابستان دچار عطش و گرمازدگی بشوند و به سلامتشان گزندی برسد (برای آگاهی بیشتر درمورد ویژگیهای قداستی، طبی و صنعتی انار نک: بلوکباشی، «انار»، ١٠/٣٠٢-٣٠٧؛ شکورزاده،١٩٤، ١٩٦). در شب چله، مردم تمامی شب را چشمانتظار دمیدن خورشید با افسانهگویی، گفتن متل و چیستان، نقل شاهنامه، حافظخوانی، تفألزدن به شعر حافظ و خوردن شب چره و تخمه شکستن میگذرانند. به پندار خجسته آنان خورشید با طلوع خود کمر اهریمن تاریکی و دیو سیاهی را خواهد شکست و با پرتو خود نحسی و شومی و نامبارکی تاریکی را از فضای زیستشان خواهد زدود.
رسم تفأل زدن و پیشبینی آینده نیز در هر دور کیهانی و نو شدن فصل و سال از رسمهای کهن مردم ایران بوده است. این رسم در کهنترین تمدنهای جهان، ازجمله تمدن سومری- بابلی، مانند تفأل زدن در جشن اکیتو Akitu سال نو، به قصد «تعیین تقدیرات » The festival of the fate وجود داشته است (بلوکباشی، نوروز،٤٩). یاری طلبیدن از لسانالغیب حافظ و تفأل به اشعار او هنگام تحویل ماه قوس به جَدی در شب یلدا، یکی از انواع تفألهای رایج میان ایرانیان بوده است. مردم در تفأل با دیوان حافظ، از او در گشودن رازها و آگاه کردن آنها از تقدیر و سرنوشتشان در آینده یاری میطلبیدند.
برخی شبنشینی در شب یلدا و رسم آوردن خوان میزد پر از میوههای خشک و تر بازمانده از تابستان و پاییز را یک نوع «میهمانی مذهبی» و «مراسم فدیه»ای دانستهاند که مردم نثار اورمزد میکردهاند، زیرا که ماه دی به اهورامزدا تعلق داشته و روز اول هر ماه ایرانی هم از آن اورمزد بوده و به نام او نامیده میشده است (فره وشی، ١١٥). ولیکن برخلاف این نظر، آنچنان که از این آیین کهن ایرانی برمیآید، رسم گستردن خوان میزد در این شب باید با فراگشت دور کیهانی و اسطوره باز زادن خورشید، نماد ایزد مهر و تحویل او به برج جدی پیوند داشته باشد. خوانگستری در شب یلدا هم ضیافتی است روحانی در پذیرایی و شکوه داشت میلاد خورشید و تقدیم به ایزد مهر.
اسطوره شب یلدا
پیش از نقل روایت اسطوره شب یلدا، مقدمتا بگویم که در فرهنگ ما ایرانیان خورشید زن و ماه مرد است. از این رو ست که ما در ادبیاتمان خورشید را خورشید خانم خطاب میکنیم و در هوای سرد زمستان، هنگامی که خورشید در پس پرده ابر چهره پنهان میکند و گرمایش را از زمینیان دریغ میدارد، کودکان چنین میخوانند:
خورشید خانم نوری،
سنگ در تنوری،
آفتاب کن و آفتاب کن،
یک مشت برنج تو آب کن،
ما بچههای گرگیم،
از سرمایی بمردیم!
پیام و کارکرد شب یلدا
شاید این پرسش از ذهن خوانندگان بگذرد که در جهان قرن بیستمویکم که ما در آن زندگی میکنیم، برگزاری جشنهایی مانند جشن شب یلدا و جشن نوروز، چه پیامی برای انسان امروزی میتواند داشته باشد یا نقش و کارکرد اجتماعی این جشنها در زندگی مردم چه میتواند باشد؟! پاسخ کوتاه به این پرسش این است:
جهانی که ما امروز در آن زندگی میکنیم چنان ما را به خود مشغول داشته و در چنبره کارها گرفتار کرده که گویی این گرفتاریها همچون تارتنک، تارهایی محکم در پیرامونمان تنیده است که گسستن بندهای آن و رها کردن خود از این بندها و پیوستن به حلقههای زنجیره اعضای خانواده و دودمان و آشنایان را بس سخت و دشوار میکند. هر چند، این جهان در مسیر عقلانیت و خردورزی گام میزند، ولیکن عملکرد آن انسانها را از هم جدا کرده و پیوندهای ارتباطی عقلانی و عاطفی آنها را کموبیش از هم گسسته است. به هر روی، اگر انسان بخواهد با همه عقلانیتش در جهان امروز پایا و مانا بماند و زندگی آرام و بخردانه داشته باشد، ناگزیر از آگاهی یافتن از متن فرهنگ کهن جامعههایی است که انسان سنتی دیروز و انسان متجدد امروز را ساخته و در فضای خود پرورش داده است.
جشن شب یلدا و جشنهای دیگر ایرانی که همه از ژرفای فرهنگ کهنسال ایرانی برآمدهاند، هر یک با آیینهای ویژه خود به صورتی نمادین تقسیمبندی زمان در دور کیهانی را در طبیعت بازمینماید و تداوم زندگی را در مکان و زمان معنا و اعتبار میبخشد. کوچکترین نقش و کارکرد این جشنها جمعکردن افراد قوم و خویش و دوستان و آشنایان به دورهم و تحکیم بخشیدن به رشتههای پیوند نسبی و سببی و روابط اجتماعی میان آنها و افراد جامعه است.
اما نقش و کارکرد دیگر این جشنها که بنیادیتر و مهمتر مینماید، نخست ایجاد وحدت و انسجام فرهنگی میان همه افراد طبقات مختلف مردم سرزمین ایران از هر گروه قومی و زبانی و دینی و دو دیگر استوارکردن هویت فرهنگی و ملی ایرانیان در سراسر حوزه فرهنگ ایرانی است. هویتی که از گذشته دور با آن دشمنی میشده است، چنان که تلاش کسانی مانند امام محمد غزالی، عالم و فقیه با نفوذ دوره سلجوقی (قرن پنجم) در براندازی آیینهای ایرانی، در آن میان آیینهای نوروزی و بازداشتن مسلمانان از خرید و کاربرد اسباب و بازیچههای این آیین و اصرارشان در این امر که «نوروز باید مندرس شود و کسی نام آن نبرد»، راه به جایی نبرده است. افسوس که در دهههای کنونی ارزش و اعتبار و جاذبه فرهنگ ایرانی به سبب کژاندیشیها و نگرشهای کوتهبینانه گروهی ایرانستیز ضدفرهنگ و آیینهای ایرانی به سستی و ضعف گراییده و انسان ایرانی را دارد، از هویت «خود بودن خود» تهی و از «فرهنگ ایرانی» دور و بیگانه میکند. از دیگر ارزشهای مهم این جشنها و آیینها، یکی هم رمزگشایی از پارهای از رازهای نهفته تاریخی است که در روایتهای اساطیری آیینهای ما به زبان رازگونه بازگو میشوند. همه میدانیم که شمار بسیاری از حقایق و واقعیات تاریخی- دینی ما هنوز سرپوشیده و ناشناخته باقی ماندهاند و تاریخنگاران و انسانشناسان ما تاکنون نتوانستهاند به آنها دست یابند. چنانکه در بیان روایت آیین شب یلدا این نکته تاریک مهم تاریخی برای ما روشن شده است که چگونه در اعصار گذشته، دو رویداد تاریخی، یکی میلاد و ظهور میترا (ایزدمهر) و دیگری میلاد و ظهور عیسی مسیح با یکدیگر درمیآمیزند و هر دو با هم جلوهای یگانه مییابند. از اینرو، پیوسته میتوان شاهد تمایزی بنیادین میان صورت روایت یک اسطوره و آیین و معنای آن اسطوره و آیین، یا به عبارت دیگر میان ساحت بیرونی نشانههای یک روایت اسطورهای و ساحت درونی نشانههای همان روایت اسطورهای باشیم و به قول مولانا جلالالدین بلخی:
صورتش دیدی ز معنا غافلی
از صدف دری گزین گر عاقلی
اما نکته مهم دیگر در این آیینها فلسفه گستردن خوان یا سفره در ضیافتهای روحانی در شب آغاز هر یک از ادوار کیهانی است. انداختن سفره هفتسین در جشن نوروزی در آغاز سال نو در بهار، گستردن خوان شب چره در شب یلدا، در آغاز زمستان و انداختن سفرههای نذرانه به نام یکی از مقدسان دینی- مذهبی در دین مزدیسنا و مذهب شیعه اسلامی، از دیرباز بیانگر یک واقعیت اجتماعی- فرهنگی و نشاندهنده بخشی از حیات دینی و زندگی علوی- آیینی ایرانیان بوده است. این خوانها یا سفرههای قدسیانه که هر از گاهی چند در سال، در اجتماعات عمومی و خانوادگی مردم باورمند به آنها ترتیب داده میشود، کارکردهایی روان اجتماعی و فرهنگی گوناگون دارند که عبارتند از: آرامکردن هیجانات و غلیانها و امید بخشیدن به مردم به دمیدن صبح صادق؛ نزدیک کردن افراد گروهها و قشرهای مختلف به یکدیگر در همه حوزههای آبشخور فرهنگ ایرانی؛ کمک در انسجام پیوندها فرهنگی و تحکیم نظام وفاق و همبستگی و صلح و دوستی میان مردم و سرانجام پاسخدهی به خواستها و انتظارات عاطفی و معنوی آنان (برای خوانهای نوروزی و سفرههای نذری، نک: بلوکباشی، «ضیافتی روحانی بر سر خوان نوروزی»، ٥- ٧).
منبع: روزنامه شهروند