فرهنگ امروز/مظفر شاهدی. عضو مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
ساخت سریالهای تلویزیونی و البته فیلمهای سینمایی دارای مضامین تاریخی، در ایران، کمسابقه نیست. پُربیراه هم نیست اگر گفته شود آثاری از این دست که رقمشان کم هم نبوده است، درمجموع، کارنامه کیفی قابلقبولی داشتهاند. همواره هم، به دلایل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، اینگونه آثار هنری- تاریخی، مخاطبان فراوانی (در میان هردو گروه موافق و مخالف) بهسوی خود جلب میکرده است. بهویژه آثاری که به تحولات و رخدادهای ایران طی ٨٠- ٩٠ساله اخیر میپرداخته، بهدلیل اینکه، موضوع و محتوای آن، مستقیم و غیرمستقیم با حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کنونی ما، در ارتباط دیده میشده است، بیش از پیش، مورد توجه مخاطبان قرار داشته و نگرشهای ایجابی یا سلبی مخاطبان را بهسوی خود جلب میکرده است. این روند همچنان ادامه دارد و چنانکه میدانیم، چندماهی است که پخش سریالهایی با موضوع و مضمون مستقیم و غیرمستقیمِ تاریخی، در سیمای جمهوری اسلامی ایران و احیانا از طریق شبکه خانگی مخاطبان بسیاری را بهسوی خود جلب کرده است؛ تا جایی که میدانم، دراینمیان، دو سریال «معمای شاه» و «شهرزاد» پرآوازهتر بودهاند. هردو این سریالها از بازیگران و هنرمندان درجهاول پرشماری بهره گرفتهاند؛ شواهد هم نشان میدهد برای صحنهآراییهای فراوان تاریخی هردو این سریالها، تدارکات وسیع و پرزحمت و درعینحال هنرمندانهای بهکار گرفته شده است. هردو این سریالها هم برهههایی حساس و پرمناقشه از تاریخ حیات سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی در دوره معاصر را بهتصویر کشیدهاند. انصافا هم، نمیتوانم بگویم، درمجموع، کارگردانان و دیگر عوامل این دو سریال، نتوانستهاند روایت مقرون به واقعیتی از رخدادها و تحولات آن روزگار را به تصویر بکشند؛ در اینباره، بالاخص کار برای عوامل ساخت سریال «معمای شاه» حتی دشوارتر بوده است، که بهگونهای مستقیمتر، روایت، درک و فهم تاریخ را، در قالب هنر به آزمون نهادهاند. بزرگوارانی را که در تیتراژ، بهعنوان مشاوران تاریخی این سریال معرفی میشوند، از نزدیک میشناسم و میدانم که دانش و شناختشان از تاریخ آن برهه از تحولات کشور، باید عرض کنم، عمیق و دقیق است. اما میدانیم که مشاوران تاریخی، بهدلایل عدیده (که مهمترین آن ظرفیتها، ظرافتها و مضامین هنری است)، در فرایند طولانیای که از تکوین و تدوین اولیه تا مراحل پرنوسان ساخت، ادیت و تا پخش نهایی اثر ادامه مییابد، نمیتوانند نقش قابلتوجهی ایفا کنند. یکی دیگر از دلایلی که سریال معمای شاه را موردتوجه موافقان و احیانا مخالفان قرار داده است، اولویتهایی است که زاویه نگاه و دید کارگردان و سایر عوامل آن را به رخدادها و حوادث آن روزگار تعیین میکند. بنابراین، میتوان به این نتیجه نزدیک شد که در آثار با مضامین تاریخی، خلاقیت، ذوق و هنری که کارگردان میتواند و باید در چگونگی صورتبندی سوژه و ارائه تصویری زیباییشناسانه از موضوع بهدست دهد، نقش تعیینکنندهتری در اقناع جامعه هدف ایفا میکنند. معتقدم هنوز زود است که بشود درباره سریال تاریخی معمای شاه قضاوتی مقرون به واقعیت ارائه داد. راهیابی احتمالی برخی اشکالات تاریخی نهچندان قابلاعتنا در پروژه تاریخی معمای شاه، که میدانیم هنوز راهی طولانی در پیش دارد، نمیتواند معیاری منطقی برای ارزیابی هنری- تاریخی آن مورد توجه قرار گیرد. شاید هرگاه پارهای از قضاوتهای پیشینی و پیشداوریها را که از همان ابتدا بر این سریال سایه افکنده بود، کنترلپذیرتر کنیم و بتوانیم این اثر را نه بهصورت اجزای پراکنده، بلکه به هیأت یک «کل» ببینیم، که مستلزم صبر و انتظاری دوراندیشانه و تا تماشای واپسین قسمتهای آن خواهد بود؛ شاید آنگاه، بهگونهای دقیقتر و منصفانهتر بتوان آن را به قضاوت نشست. احتمالا، اگر میان سکانسهای مختلف این سریال، ارتباطات انسجامیافتهتری وجود داشت؛ هنرپیشگان، که تقریبا همگی خیلی خوب گریم شده و بهلحاظ ظاهری مشابهت خوبی با شخصیتهای تاریخی موضوع پیدا کردهاند و بینقص هم بازی میکنند، هرگاه، ارتباط معنایی بیشتری با نقشهای خود پیدا میکردند و درک بهتری از فضای تاریخی داشتند و به تصنع نسبیای که بر بخشهایی از صحنهها سایه افکنده است، صورت طبیعیتری میدادند، البته که سریال روند مطلوبتری پیدا میکرد. شاید اگر ما مخاطبان هم با اطلاعات و دانش تاریخی بیشتری به استقبال این سریال برویم و درک دقیقتری از دشواریها و پیچیدگیهای پردازش متن تاریخی بر فضای تکنیک و هنر پیدا کنیم، که کارگردان و مجموعه عوامل فیلم بهطور توأمان دغدغه وفاداری به محتوا و هم فضاسازی مناسب هنری را دارند، آنگاه نگاه و تحلیلمان از سریال معمای شاه، احتمالا منطقیتر خواهد شد.
اما در سریال شهرزاد که کارگردان آن سابقه خوبی هم از ساخت سریالها و فیلمهای تاریخی در کارنامه خود دارد و البته از هنرمندان و بازیگران درجهاولی هم بهره برده است، روایت و تحلیل تاریخ، دغدغه اول و اصلی او نیست و این خود، فرصت مغتنمی را در اختیارش قرار میدهد تا حتیالمقدور فضای سریال را با ذائقه و علایق مخاطب و جامعه هدف همگراتر و همگامتر کند. برخلاف سریال معمای شاه، در سریال شهرزاد، تاریخ و روایت تاریخی تا حد زیادی، تحتالشعاع جذابیتهای داستان قرار گرفته است که نظیر رمانهای شبهتاریخی، خالق اثر، لزومی نمیبیند خود را در چارچوب روایت خشک و بیروح تاریخی محصور کند؛ و این خود، موجب شده است، بالاخص، در تقویت ارتباط میان سریال با جامعه هدف، از آزادی عمل بیشتر و حتی پرجاذبهتری برخوردار باشد؛ برخلاف سازندگان و مجموعه عوامل سریال معمای شاه، که مهمترین و شاید بشود گفت تنها دغدغه آنها، روایت تاریخ و وفاداری به متن است و این خود باز هم، بر دشواری کار آنها میافزاید و نیز، برخلاف سریال معمای شاه که انتقال قالبها و فضای سیاسی متن، احتمالا اولویت نخست سازندگان و کارگردان بوده است، در سریال شهرزاد، جنبههای اجتماعی و فرهنگی روایت نمود بیشتری پیدا کرده است. بنابراین، شاید بشود گفت، بالاخص به دلایل محتوایی و اهدافی که هر یک از این دو سریال دنبال میکنند و بهتبع آن، جامعه هدف گوناگونی، مخاطبان آنها هستند، نمیتوان، کارنامه و فرایند تأثیرگذاریشان را در چارچوبی مقایسهای و تطبیقی مورد ارزیابی قرار داد. البته که میشد با مطالعه وسیعتر و کسب دیدگاهها و نقطهنظرات متفاوتتر علمی و هنری، نواقص و کمبودهایی را که هردو این سریالها، داشتهاند، به حداقل رساند، اما معتقدم جنبههای مثبت، سودمند و آموزنده هردو این آثار، بهمراتب بیش از آنی است که زحمات و تلاشهای سازندگان و مجموعه عوامل آنها، کمارج دانسته شود. شاید به صواب نزدیکتر باشد، کمی هم ما مخاطبان، با درک فضای نقد مثبت، حلاوت نیمههای پر لیوان را بیشتر بچشیم.
دیدگاهها(۰)
روزنامه شرق