به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ احمد آرام متولد ١٣٣٠ بوشهر و ساكن شيراز است. از شانزده سالگي فعاليت هنرياش را آغاز كرده و در ١٨ سالگي نخستين داستانش به نام «انعكاس» را در مجله فردوسي منتشر كرده است. آرام كار تئاتر را در ١٣٤٩ و با نمايشنامه ضد امريكايي«سقوط» آغاز كرده است. او در نمايشنامه «چرخ و فلك-آرتور شينسلر» به كارگرداني آشور بانيپال بابلا، نقش كنت را بازي كرد. نخستين كتاب احمد آرام در سال ١٣٧٩ به نام«غريبهاي در بخار نمك» در شيراز منتشر شد و سال ٨٣ توسط انتشارات نيم نگاه تجديد چاپ شد. «مردهاي كه حالش خوب نيست» «آنها چه كساني بودند» «بداههگوييهاي حلزون پير»، «كسي ما را به شام دعوت نميكند»، «همين حالا داشتم چيزي ميگفتم »، «كافيشاپ لوك»، «به چشمهاي هم خيره شده بوديم» و «تربيتكننده سگ ماهي» ديگر آثار اين نويسنده هستند. او اين روزها نمايشنامه «روايت دير هنگام يك گلوله، به هنگام عبور از مغز الخاندرو گونزالس » را براي چاپ آماده كرده كه قرار است در تهران اجرا شود. با او درباره كارهاي تازهاش گفتوگو كرديم.
اين روزها مشغول چه كاري هستيد؟
مشغول چندتا كار هستم. نمايشنامهاي نوشتهام «آخرين بار كي ديدمت گندم؟». اين نمايش داراي داستان نيست اما برشهايي از يك واقعه است كه مرتبا ظاهر و ناپديد ميشود. آمدن و رفتن آن با جادو است. اين نمايشنامه تنها منحصر به جنوب نيست و اگر ترجمه شود ميتواند در تمام كشورها اجرا شود و مردم در آنجا ميتوانند با شخصيتهاي داستان همذاتپنداري كنند. اين نمايشنامه احتمالا اواسط فروردين در تهران اجرا خواهد شد و يك داستان هم به نام «بيدار نشدن در ساعت نميدانم چند» نوشتهام كه مجموعهاي حدودا هفت داستان كوتاه است كه از نشر نيماژ منتشر ميشود.
شما هم نمايشنامه و هم رمان مينويسيد، خودتان را با كدام وجه بيشتر ميشناسيد؟
براي من فرقي نميكند چون هم به رمان و هم به نمايشنامه علاقهمندم. بحث بر سر اين است كه تئاتر و نمايشنامه يك چيزهايي را در بر دارد و داستان يك چيزهاي ديگر را كه در نمايشنامهنويسي به آن اضافه ميشود و به من آموزههايي مثل شخصيتشناسي و ديالوگشناسي را ميدهد كه اينها بايد تبحر خاصي در من به وجود آورد. اينها براي من ملزوم هم هستند. مثلا شما يك نمايشنامه بنويسيد و آن را به صورت زنده ببينيد خيلي خوشحالكننده است.
شما نمايشنامههايي مينويسيد به هر حال، بخش عمدهاي از اين نمايشنامهها روي صحنه معنا پيدا ميكند، نمايشنامههايتان چقدر امكان اجرا پيدا ميكنند؟
امكان اجرا در ژانر و شيوه داستان است. من نمايشي اجرا ميكنم تا تماشاگر خود را داشته باشد. الان دو نمايشنامه «آخرين بار كي ديدم گندم» از نشر آراسپ، و نمايشنامه «روايت دير هنگام يك گلوله، به هنگام عبور از مغز الخاندرو گونزالس » نوشتهام. نمايشنامه دوم در كشور مكزيك رخ ميدهد اما به دليل فضاي خاص حاكم بر جهان كه مبدل به يك دهكده جهاني شده است، نويسندگان ديگر نميتوانند مدعي شوند كه تنها متعلق به سرزمين خاصي هستند و به همين دليل امروز ديگر جغرافيا معناي چنداني ندارد. از سوي ديگر نزديكي فضاي فرهنگي ايران و امريكاي لاتين نيز در اين مساله بيتاثير نبوده است.
اين نمايشنامه را كدام انتشارات چاپ ميكند؟
اين كار قرار است از سوي نشر گوتار منتشر شود. سه نمايشنامه هم قبلا چاپ شده يكي صداهاي نزديك و در عين حال بسيار دور از صفدر و صفورا، خانه تلخ و اين يارو آنتيگونه كه از سوي نشر آراسپ و نشر گوتار چاپ شدهاند كه قصد دارم اين سه مجموعه نمايشنامه را دوباره از سوي ناشر ديگري چاپ كنم.