به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شهروند:
غلطهای شتری نظمیهچیها در شناسنامهها
«حسن خط (اول شرط است)». این عبارت در یکی از سندهای به نمایش درآمده در گنجینه اسناد هویتی مفاخر ایران، وابسته به سازمان ثبت احوال کشور، توجه بیننده را به خود میکشاند. بالای سند را که مینگری، درمییابی این عبارت، یکی از شرطهای اطلاعیه استخدام کارمند برای اداره ثبت احوال در عصر پهلوی اول است. خواندن متن اطلاعیه، نکتههایی جالب را مینمایاند. اطلاعات جغرافیایی، از دیگر شرطهایی است که متقاضی شرکت در آزمون استخدام در اداره ثبت احوال باید داشته باشد. کنار اطلاعیه، سند دیگری که گذاشته شده برگه «آزمایش جغرافیا» است. پرسشهایی درباره کوههای مهم ایران، حدود ایران و رودهای مهم ایران، از پرسشهایی است که در سند به وسیله یک متقاضی پاسخ داده شده است. این سند اما در کنار جزییات جذابش ما را به دنیایی دیگر میبرد.
گردشی کوتاه در عصر بینشانی
سنت نگهداری و پاسداری از اسناد و مدارک دولتی از گذشتههای دور در ایران رایج بوده است. آثار به جایمانده از دوران هخامنشیان و آرشیوهای سلطنتی ایران در بابل، اکباتان، شوش و پارسه، بیانگر اهمیت این مساله است. در دورههای تاریخ ایران اسلامی نیز با وجود رخدادهای فراوانی که بر سرزمین و حکومتهای ایرانی رفته، اسناد و کتابهای فراوانی باقی ماندهاند که میتوان از آنها برای شناخت زوایای تاریک و مبهم حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی این ملت یاری جست.
سالها پیش از آن که قانون سجل احوال در ایران به تصویب برسد و ایرانیان به گرفتن برگه هویت و شناسایی واداشته شوند، جهانگردان و شرقشناسانی که به این سرزمین کهن سفر کرده بودند، به یاد میآوردند که نظام جمعیتی ایران به کاستیهایی دچار است. اینان برآن بودند که نبود سرشماری و نامشخص بودن مساله شناسایی هویتی مردمان ایران در این کاستی بسیار تاثیرگذار مینماید. هانري رنه دالماني كه در عهد مظفر الدين شاه به ايران آمده در اینباره چنين نوشته است «جمعيت ايران دائما رو به تقليل ميرود. ... تعيين رقم جمعيت ايران تقريبا غيرممكن است زيرا كه سرشماري و اداره آمار و شناسنامه در اين كشور وجود ندارد.
نبود برگه شناسایی هویتی در ایران در روزگار گذشته، مشکلاتی فراوان را موجب میشد. نداشتن آماری دقیق از جمعیت کشور و نیز شهرهای گوناگون، مهمترین آنها به شمار میآمد». جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم»، پایتخت را در سالهای پایانی عصر قاجار، شهری معرفی میکند که میان ٢٥٠ تا ٣٠٠ هزار نفر جمعیت تخمینی دارد «تعداد دقیق جمعیت شهر از آنجهت معلوم نبود که هنوز آمار و احصاییه معمول نشده، داشتن شناسنامه هم باب نشده بود و تا موقعی که اولین سرشماری انجام گرفت تعداد جمعیت شهر را با حدس و گمان تخمین میزدند». این مساله آنجا بیشتر اهمیت مییابد که در کشور و پایتختی بدون داشتن آمار دقیق از جمعیت، برنامهریزی و مدیریت، موضوعی بیهوده به شمار میآمده است». این پژوهشگر برجسته فرهنگ و زندگی مردم تهران قدیم، سپس به رفتار مردم در ثبت رخدادهای مهم زندگی پیش از پیدایش شناسنامه اشاره میکند «از آنجا که هنوز سجل احوال و شناسنامه مرسوم نشده بود و مردم ماه و سال و تاریخ را کمتر میشناختند، شناختن اوقات و احوال و وقایع مهم زندگی هر کس با زمانهایی تطبیق و نشان داده میشد که در آن ازمنه اتفاقاتی چشمگیر افتاده یا وقایعی مهم بظهور رسیده باشد، باین ترتیب که هرگاه تاریخ کار و چیزی یا سال ولادت کسی یا وقت فوت خویش و اقربای شخصی مورد سؤال قرار میگرفت جواب این بود که مثلا در سال تیر خوردن ناصر الدینشاه یا سال رفتن مظفر الدینشاه به فرنگ یا تاجگذاری احمد شاه یا توپ بستن مجلس یا سال وبایی، قحطی، طاعون، مشمشه، یا سال مردن فلان عالم و مجتهد و مانند همین وقایع بود که با ولادت اطفال پشت قرآنها آمده تاریخگذاری میگردید منجمله تاریخ ولادت این نگارنده که پشت قرآن خانوادگی مقارن تاجگذاری احمد شاه» نگاشته شده بود. » او حتی آغاز رواج تاریخ شمسی (خورشیدی) را نیز به «تشکیل اداره سجل احوال» نسبت میدهد «تا قبل از سلطنت رضا شاه اوراق و اسناد و دفاتر خصوصی و دولتی با تاریخ قمری به امضاء میرسید و روز و هفته و ماه و سال که از روی تاریخ قمری شناخته شده، تاریخ شمسی فقط به کار منجمین و تقویمنویسها میآمد که با مقارنهاش با ماههای قمری صدور احکام خوب و بد و سعد و نحس نموده «شاید- نشاید» کارها بکنند. تا با تشکیل «اداره سجل احوال» و «اداره ثبت املاک» که تاریخ شمسی شناسانده شده به روی کار آمد، و البته نه به سهولت و سادگی و بدون مقابله و حرف و سخن».
سال ١٢٩٧؛ یک نقطه عطف
ثبت احوال به شیوه یکپارچه و منسجم در جهان، از پدیدههای سده نوزدهم میلادی به شمار میآید. در ایران اما در سالهای پایانی سده سیزدهم خورشیدی همزمان با نوسازی و تلاش برای مدرنسازی جامعه و دولت، ایجاد تشکیلاتی برای ثبت آمار و احوال مورد توجه قرار گرفت. تا پیش از آن، بر اساس آیینها و باورهای سنتی، نام و تاریخ زایش هر فرد معمولا پشت جلد کتابهای مقدس به ویژه قرآن مجید نوشته میشد. نیاز شناسایی اتباع برای ایجاد ارتش منظم و نیز گرفتن منظم مالیات از شهروندان، از مسایلی بود که وجود تشکیلات ثبت احوال را ضروری میساخت. سال ١٢٩٧ خورشیدی، نقطه عطف برای تشکیلات گسترده امروزین ثبت احوال ایران به شمار میآید. در یک روز پاییزی، زمانی که سیامین روز آذر در تقویم خورشیدی ورق میخورد و پایتختنشینان زمستانی سرد را انتظار میکشیدند، ایجاد تشکیلات ثبت سجل برای ایرانیان به تصویب هیات وزیران رسید. بر اساس سندی که به تصویب هیات وزیران رسید، «اداره سجل احوال» در وزارت داخله شکل گرفت. تنها سه روز زمان نیاز بود تا نخستین سجل (شناسنامه) برای یک شهروند ایرانی صادر شود؛ سوم دی ١٢٩٧ خورشیدی، نام «فاطمه ایرانی» بر نخستین سجل ثبت شد؛ نامی که در تاریخ ماندگار شد و با خوشاقبالی، زلف در زلف تاریخچه تشکیلات ثبت احوال گره زد. هفت سال اما زمان برد تا نخستین قانون جامع ثبت احوال در ایران به تصویب مجلس شورای ملی برسد. این قانون دربرگیرنده
٣٥ ماده در خرداد سال ١٣٠٤ خورشیدی تصویب شد.
نظمیهچیها نصرالله ما را صد سال پیر کردند!
عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» توصیفی جذاب از چگونگی آمارگیری از ساکنان پایتخت برای صدور سجل احوال به دست میدهد «در كابينه قرارداد وثوق الدوله [به سال ١٢٩٧ خورشیدی]، يك نيمه قانوني، براي آمار و سجل احوال گذشته بود، كه هيئت وزراء آن را وضع و تصويب كرده، و نظميه شهرها مأمور اجراي آن شده بودند. ولي، اين تصويبنامه با نداشتن اجبار قانوني، چطور اجراء ميشد؟ چيزي نيست كه در آن حاجت بقلمفرسائي داشته باشم. همينقدر كه خواننده عزيز مأمورين نظميه نورزيده و بيسواد آنروزها، و مردمان شهري لاابالي آندوره را در نظر آورند، ميتوانند، بوزن اين آمار از حيث صحت و تطبيق آن با واقع، پي ببرند. اجمالا هركس هر رطب و يا بسي بدهنش ميآمد، بمأمور نظميه ميگفت، و اين مأمور هم هرچه دلش ميخواست، مينوشت، و عجبتر اينكه، وقتي ورقه سجل، شناسنامه، بدست صاحبش ميرسيد و ميخواست غلطهاي شتري آنرا، ولو از حيث املاء اصلاح كند، آقايان نظميهچيها راضي نميشدند، كه غلطهاي ارتكابي خود را هم تصحيح نمايند. در همان سال اول، ١٢٩٨، بدرخانه ما هم آمدند. چون قبلا خبر كرده بودند، چه روزي براي سرشماري بخانه ميآيند، من قبلا تاريخ ولادت خود و خانم مستوفي و فرزندان را، با تطبيق سال شمسي و قمري حاضر كردم. روز مقرر كه آمدند، ورقه جدول كشيده و داراي همهچيز را ساخته، و پرداخته، تسليم آنها نمودم. از روي آن آنچه لازم داشتند در ستونهاي كتاب خود نقل كردند، و گفتند، هفته ديگر در همين روز ورقههاي سجل در كميسري حاضر است، بفرستيد ببرند، روز موعد حاضر نبود، بعد از چندين مرتبه رفتوآمد، بالاخره ورقهها را كه دادند، ديدم تاريخهاي ولادت را يكسال عقب بردهاند، و در ورقه نصرالله صد سال اشتباه كرده، و ولادت او را در يكهزار و صد و نود و دوي شمسي نوشتهاند. در ورقه دختر دومي هم، هوروش را، به حوروش، تبديل فرمودهاند. خودم بكميسري رفتم، توضيح دادم، گفتند ما مأموريم، ششماه تاريخ ولادت را عقب ببريم، و چون تاريخ روز و ماه ولادت را ذكر نميكنيم، اينست، كه براي احتياط، تاريخها را عموما يكسال عقب بردهايم. راجع به غلط املائي اسم دختر هم گفتند، كتابچه ما نبايد قلمخوردگي داشته باشد، بنابراين از اصلاح آن معذوريم و اجمالا زير بار اصلاح هيچيك از خبطهاي خود نرفتند امروز هم املاي اسم دخترم، در شناسنامه همان غلط املائي را دارد، و اگر نصرالله به نظام وظيفه نرفته، و در آنجا شناسنامهاش اصلاح نشده بود، امروز يكصد و
سي و چند سال قانوني داشت!»
فرمودند شناسنامه، دیگر جای سخن نیست!
نامگذاری سندی که قرار بود، برگه هویتی و شناسایی شهروندان ایرانی باشد، برای خود ماجرایی دارد. این برگه پس از صدور، تا مدتها سجل خوانده میشد. آنگونه که مهدیقلی خان هدایت «مخبرالسلطنه» در کتاب «خاطرات و خطرات» روایت میکند، تاسیس فرهنگستان در سال ١٣١٤ موجب شد دگرگونیهایی در نام آن پدید آید «بدوا در فرانسه و بعدا در ممالك دیگر تأسیس آكادمی شد، برای تلخیص زبان و تكمیل اصطلاحات یا قبول الفاظ جاری برسمیت در كتب لغت، ما هم فرهنگستان ساختیم اما برای تخریب ریشه زبان ... مثلا سجل را نام و نشان گفتند اسباب سخریه شد شناسنامه كردند ... من ایراد كردم گفتند شناسنامه بعرض [شاه] رسیده است و تصویب فرمودهاند دیگر جای سخن نبود». دقیقا دیگر جای سخن نبود، به عرض ملوکانه رسید دیگر؛ فرمودند شناسنامه!
هر شناسنامه یک ريال
حسین محبوبی اردکانی در کتاب «تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران» به نکتهها و رخدادهای جالب درباره رواج سجل احوال و روشهای پیش از آن برای ثبت رخدادهای زندگی اشاره میکند «تا پیش از کابینه وثوقالدوله نام خانوادگی در ایران مرسوم نبود و افراد را بیکی از سه راه میشناختند: با اضافه بنام پدر یا مادر- با ذکر محل و یا لقب. القاب را یا مردم بر روی کسی میگذاشتند و بتدریج ثابت میشد و یا شاه و صاحب قدرتی به افراد میداد. ... یک شخص در طول عمر خود بچند لقب ملقب میشد چنانکه برای حاجعلی خان مراغهای فراشباشی ناصرالدین شاه سه لقب ذکر شده است: حاجبالدوله، ضیاءالملک، اعتمادالسلطنه، و یا رضاقلی خان مافی رئیسالوزراء دوره مهاجرت به چهار لقب ملقب شده است: مجیرالسلطنه، سردار معظم، سردار مکرم، نظامالسلطنه ». او اما به نقل از روزنامه اطلاعات، نخستین شناسنامه ایرانی را نه به نام فاطمه ایرانی، که به فردی دیگر منتسب میداند «در اول میزان یا مهرماه ١٢٩٧ ش. بموجب تصویبنامه شماره ١١٦٧ هیئت وزراء برای اولین بار مقرراتی جهت ثبت احوال تدوین و در تهران اجرا شد ... مفاد تصویبنامه این بود که کلیه روساء خانوادهها مکلف بودند بحوزههای سجل احوال مراجعه نموده برای هر یک از فرزندان عائله خود اظهارنامهای در دو نسخه نوشته تسلیم اداره ثبت احوال نمایند و در مقابل آن شناسنامههای خود را دریافت دارند. اولین شناسنامهای که در ایران صادر شد بنام مرحوم دکتر ولیالله خان نصر بود در سال ١٢٩٧ و در بخش دوی تهران. در آن موقع برای صدور شناسنامه شاهد هم لازم بود و شهود صدور شناسنامه مرحوم دکتر نصر، میرزا محمدعلی دولتآبادی و میرزا باقر خان سمیع نایب دوم نظمیه بودند. از ١٢٩٧ تا ١٣٠٧ اداره کل آمار در وزارت کشور بود و حقوق مامورین آن از عواید صدور شناسنامه (هر شناسنامه یک ريال) و در نتیجه مقدار زیادی شناسنامههای بیاصل صادر شد بدون اینکه در مقابل آنها اظهارنامهای وجود داشته باشد». پس از همگانی شدن دریافت سجل احوال، برگزیدن نام خانوادگی، به موضوعی مهم در میان برخی طبقات جامعه بدل شد «در همان آغاز کار کسانیکه بمسئله هویت خود اهمیت میدادند در انحصار نام خانوادگی احتیاط لازم را مرعی میداشتند، منجمله بوسیله اعلان، انحصار و یا حق تقدم خود را در انتخاب نام خانوادگی خاص باطلاع عامه میرساندند». محبوبی اردکانی، به یک آگهی در مجله بلدیه سال ١٣٠٤ خورشیدی به آگهی انحصار نام خانوادگی «نفیسی» استناد میکند. پژوهش وی نشان میدهد بیسوادی و بیتوجهی بیشتر مردم نسبت به گزینش نام خانوادگی، مشکلاتی را برای جامعه پدید آورده بود «بیسوادی اکثریت مردم که نه تنها فایده و معنی ورقه هویت را درک نمیکردند بلکه از انتخاب نام خانوادگی هم عاجز بودند ... در حقیقت بدون مطالعه کافی باین کار پرداختهاند. برای آنها که بکلی در این کار بیاطلاع و یا عاجز و یا در حال شک و تردید بودهاند لیستی از نامهای مناسب و نامناسب تهیه شده بود که در ورقه هویت اشخاص مینوشتند خواه به آن راضی باشند یا نباشند بطور کلی انتخاب برخی از نامهای خانوادگی در ایران مبتنی بر جهات ذیل بوده است: لقب شخصی یا لقب پدر و یا یکی از اجداد دور یا نزدیک. شغل شخصی یا پدر یا جد. انتساب بشخص یا قبیله یا ایل، ذوق ادبی، تالیف مشهوری از پدر یا اجداد، احساسات دینی و نامهای انتخابی دفتر آمار». این تاریخنگار سپس به دیگر موانع فراگیری شناسنامه در ایران آن روزگار اشاره میکند «مشکل دیگر کمی سواد و احیانا اطلاعات و علاقه مامورین آمار بکار خود و بصحت مطالب مندرجه در ورقه هویت است ... مشکل دیگر پراکندگی فوقالعاده آبادیها و روستاهای ایران است و نبودن راههای خوب که به آسانی بتوان با ساکنین این نقاط ارتباط برقرار نمود. مشکل دیگر وجود ایلات و قبایل چادرنشین است که در یک نقطه ثابت منزل ندارند و از اینرو بآسانی تعیین عده و توزیع شناسنامه بین آنها میسر نبوده و نیست».