به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «آتاتورک» تالیف آندرو مانگو با ترجمه هوشمند دهقان به بررسی زندگی سیاسی بنیانگذار جمهوری ترکیه میپردازد. کتاب «آتاتورک» از پنج بخش تشکیل شده که عناوین آن عبارتند از «سالهای نخستین»، «نبرد طولانی»، «اراده ملت»، «برآمدن جهموری و ایجاد اصلاحات» و «زمامداری بینظیر».
تقاضای قدرتهای بزرگ اروپایی برای اصلاحاتی فوری در عثمانی
در پیشگفتار کتاب آمده است: «حقیقت این است که مصطفی کمال تا سال 1919 که رهبری جنبش ملیگرای ترک را به عهده گرفت تا حد زیادی در غرب ناشناخته بود. بعد از این، خارجیها او را برای مقاصد رسمی ملاقات نمودند اما هیچیک از ایشان بهطور خاص به او تقرب نیافت. محققان غربی که درباره وی نگاشتهاند به منابع ترکی اعتماد نمودهاند؛ من نیز به همین ترتیب عمل نمودهام و هماره به آنها مستقیما استناد کردهام. اتکای من به مآخذ ترکی و این حقیقت که آتاتورک در وهله اول شخصیتی از تاریخ ترک و در مرتبه دوم، شخصیتی در تاریخ جهان است مرا به اینسو رهنمون گشته است که اسامی خاص را با املای آوایی ترکی معاصر تطبیق نمایم.» (ص 11)
در مقدمه کتاب با اشاره به وضعیت عثمانی پیش از جنگ جهانی اول میخوانیم: «مصطفی کمال آتاتورک در دوره سلطنت عبدالحمید دوم، آخرین سلطان عثمانی برای مشق قدرت استبدادی، بهدنیا آمد. عبدالحمید در 1876 در 34 سالگی در بحبوحه بحرانی خانگی و بینالمللی بر تخت نشست. برای نخستین بار نبود که چنین بحرانی بقای مملکت را تهدید مینمود. در 1875 رعایای مسیحی در بوسنی هرزگوین قیام نموده بودند. در 1876 هیجان ملیگرایی به خیزشی در میان اهالی بلغار منجر شد که با تلفات سنگین جانی سرکوب گردید. کشتار روستاییان بلغار توسط دستههای نامنظم مسلمان، افکار عمومی را در روسیه، بریتانیا و نقاط دیگر برانگیخت. دولتمردانی که به دنبال حفظ کشور عثمانی بودند؛ افرادی نسبتا ضعیف بودند. قدرتهای بزرگ اروپایی تقاضای اصلاحاتی فوری داشتند.» (ص 33)
غرور زیاد آتاتورک و ماجرای بازی جفتک چارکُش
بخش یکم کتاب «سالهای نخستین» نام دارد. نویسنده درباره کودکی آتاتورک آورده است: «آتاتورک بهعنوان تنها مرد بازمانده در خانوادهای بیپدر، مهمترین شخص خانه بود. خواهرش مقبوله بعدها میگفت او آنقدر مغرور بود که جفتک چارکُش بازی نمیکرد؛ زیرا خم نمیشد تا بگذارد بچههای دیگر از روی او بپرند. آتاتورک بعدا اظهار داشت: «خصلتی هست که از کودکی با خود داشتهام. در خانه که بودم هرگز میل نداشتم وقتم را با خواهرم یا دوستی دیگر بگذرانم. از کودکی همواره ترجیح دادهام تا تنها و مستقل باشم و همیشه به این شیوه زیستهام. من خصوصیت دیگری هم دارم: هرگز با نصیحتها یا تذکراتی که مادرم (پدرم خیلی زود درگذشت) خواهرم یا هر کدام از نزدیکترین کسانم بنا بر ملاحظات خود بر من میقبولاندند؛ کنار نمیآمدم.» (ص 67)
در همین قسمت درباره برخی رفتارهای افسر ترک میخوانیم: «عزم مصطفی کمال برای موفقیت که در سال دوم حربیه نمایان شد، او را به کسب مهارت حرفهای و جذابیت اجتماعی سوق داد. او دوستش علیفؤاد را با قابلیت خود در والس تعجبزده نمود و میگفت؛ رقص هنری ضروری برای یک افسر ستاد است. او هنوز افسر ستاد نبود و فقط فارغالتحصیلان ممتاز دانشکده حربیه واجد شرایط ورود به دانشکده فرماندهی و ستاد (ارکان حربیه) بودند. با این حال، مصطفی کمال و علیفؤاد مصمم بودند تا به این مهم نائل گردند.» (ص 88)
طرح دوستی مصطفی کمال با بیوه جوان
«نبرد طولانی» عنوان بخش دوم کتاب است که با اشاره به نامههای طناز آتاتورک آمده است: «مصطفی کمال، زن دیگری داشت که به لحاظ فکری او را بیشتر سر ذوق میآوردند. این همنشینیها را دو خواهر به نامهای کورین و ادیت برای او مهیا مینمودند. آندو، برادرزادههای فردیناند (فردی) پاشا بودند، دکتر ایتالیاییالاصل که در استخدام واحدهای بهداری ارتش عثمانی بود. کورین، همسر یکی از رفقای مصطفی کمال بود. افسر ترک جوانی که عمرلطفی نام داشت و خانهای نزدیک دانشکده حربیه در استانبول ساخته بود. عمرلطفی در طی نبرد بالکان کشته شد و بیوه جوانش را تنها گذاشت تا راه خود را در اجتماع غربگرای ترکیه بازیابد. مصطفی کمال به تالار پذیرایی او آمدوشد مینمود و با او طرح دوستی میریخت و هنگامی که مصطفی کمال در انتهای 1913 استانبول را ترک نمود، با او نامههایی آکنده از احساسات و توأم با طنازی، ردوبدل نمود.» (ص 210)
مولف در همین صفحات در رابطه با حقایقی از زندگی مصطفی کمال با استناد به نامههای وی مینویسد: «شوکت ثریا آیدمیر، یکی از شرححالنویسان آتاتورک، میگوید اگرچه درباره اقامت مصطفی کمال در صوفیه بسیار نوشتهاند، اما بیشتر این ماجراها به هم بافته شده است. این ماجرا تقریبا محرز است که او به مارا پیشنهاد ازدواج داده بود ولی ژنرال کواچف، پدر مارا، مانع این وصلت گردید. مصطفی کمالی دیگر فکر ازدواج را از سر خود بیرون کرد. این موضوع از نامهای استنباط میشود که او در آستانه بازگشت به ترکیه در 7 نوامبر 1914 به صالح (بوزوک) فرستاد. در این نامه، پس از اشاره به ازدواج دوست مشترکشان، فؤاد (بولجا) چنین نوشت: «ببینیم بخت من چه خواهد بود طبعا تا زمانی که اینجا هستم، هیچ حرفی از آن نمیتوان نمیزد.» (ص 221)
آتاتورک، سرباز بزرگی که از سیاست سر درنمیآورد!
بخش سوم با عنوان «اراده ملت» مورد توجه نویسنده قرار گرفته که در آن میخوانیم: «پاسخ حکومت عثمانی به تاکتیکهای مصطفی کمال، سردرگم بود. فقط علی کمال وزیر داخله، مصمم بود تا از شر او خلاص شود. در 23 ژوئن، وی اطلاعیهای به مقامات ولایتی فرستاد و اعلام نمود که مصطفی کمال، اگرچه سرباز بزرگی است، از سیاست سر درنمیآورد. تلگرامهای او (مصطفی کمال) از جانب «سازمانهای نافرمان، بینزاکت و غیر قانونی که تمام هم و غمشان، باجگیری از مردم است» منجر به افزایش مصائب مسلمانان در ناحیه اژه شده است. این وظیفه وزیرجنگ بود که موجبات بازگشت مصطفی کمال به استانبول را فراهم کند. اما او در مقام وزیر داخله، به مقامات ولایتی دستور میداد تا با مصطفی کمال ارتباط نداشته باشند.» (ص 393)
در همین قسمت درباره ویژگیهای رهبری آتاتورک آمده است: «مصطفی کمال در بین همگنانش، خصلتی نادر داشت. او کارگردانی معرکه بود که اولویتها را میدانست. ملیگرایانی که در مارس و آوریل 1920 به آنکارا کوچیدند، رهبری را فراچشم خود یافتند که در بحبوحه اغتشاشی که اشغال و مداخله متفقین به آن میدان میداد، فوتوفن کار را بلد بود. اکنون دو مساله ضروری و فوری، پیشروی او بود: نخست، قوای نظامی ـ تا کنترل حداکثر ممکن از خاک مملکت را در دست گیرد؛ دوم (امور سیاسی) تا مرجعی مؤثر و مشروع را فراهم کند. مصطفی کمال به هر دو مورد رسیدگی نمود. مقرش در مدرسه کشاورزی، واجد خصوصیات یک دفتر نظامی و در عین حال، سیاسی بود.» (ص 461)
در صفحات میانی همین بخش آمده که کمال مصطفی با زنان جوانی در ارتباط بود، درباره یکی از زنانی که گزینه ازدواج با وی بود، میخوانیم: «فکریه، دختری 23 ساله، باریکاندام و زیبا با پوشش خانمانه اروپایی، کاملا در خدمت مصطفی کمال بود. او میتوانست پیانو بنوازد و در محیطی که در مرز طبیعت قرار داشت، میتوانست گوشه دنجی را فراهم کند. او، بهرغم آنکه از سلامتی کاملی برخوردار نبود (سل داشت و مانند مصطفی کمال به مالاریا مبتلا بود) میتوانست سوارکاری کند. او به نشانه دلبستگیای که میان آندو برقرار بود، گردنبندی که از تسبیح کهرباییرنگ مصطفی کمال درست شده بود را به گردن میانداخت، فکریه بر خاطر مصطفی کمال هیچ خردهفرمایشی تحمیل نمیکرد و با همسران رفقای او (آجودانش صالح و روشن اشرف نویسنده) و بانوی لوانتی و دوست مصطفی کمال یعنی مادام فنسا، که مصطفی کمال در نوامبر 1918 در خانهاش بهسر برده بود، بهخوبی کنار میآمد. فکریه، مصاحبی دلخواه و باشعور به نظر میرسید. اما مصطفی کمال میدانست که مادرش، زبیده، معتقد است که فکریه برای همسری او مناسب نیست و خواهرش، مقبوله، نمیتوانست با او بسازد.» (ص514)
صفحات پایانی این بخش به همسر جوان بنیانگذار جمهوری ترکیه اختصاص دارد که در آن آمده است: «لطیفه، زنی جوان و بلندپرواز بود که از تحصیلات خوبی بهره داشت. او صورتی زیبا، گیسوانی قهوهای و جذاب و هیکلی کوچک و نسبتا فربهی داشت و از اراده قوی برخوردار بود. موقعی که مصطفی کمال تصمیم گرفت که از خانهای که در کارشییاکا، برایش در نظر گرفته شده بود، نقل مکان کند، اقامتگاههای ممکن دیگر، و از جمله عمارت اوشاقیزاده، را بررسی نمود و مورد استقبال لطیفه واقع شد. او تحت تأثیر رفتار ساده و صریح لطیفه و مهارتهای اروپایی او قرار گرفت. اما دعوت مصرانه او به اقامت در عمارتش را بیدرنگ نپذیرفت. وقتی سرانجام به آنجا نقلمکان نمود، لطیفه با قابلیت سازماندهی خود، او را به اندازهای مبهوت نمود که به شوخی، او را «فرمانده ـ بانوی قرارگاه» نامید. لطیفه که توجه خود را بر مصطفی کمال محصور نموده بود، کوشید تا مهارتی که در میان زنان ترکیه پرطرفدار است (قابلیت شوهرداری) را به نمایش گذارد.» (ص 591)
مهر مُعَجل و مهر موجل در مراسم عروسی آتاتورک
مولف در بخش چهارم «برآمدن جهموری و ایجاد اصلاحات» آورده است: «دو روز بعد، مصطفی کمال با لطیفه ازدواج کرد. او به محض آنکه وارد کارشییاکا شد، به آجودانش صالح (بوزوک) گفت: «تصمیم گرفتم که با لطیفه ازدواج کنم. اگر پدرش در شهر هستـ مصطفی کمال تا آنموقع، معمر اوشاقیزاده/ او شاکلیگیل را ندیده بودـ او را از تصمیم من آگاه کن و اضافه کن که به کسی چیزی نگوید.» معمر، که پیشنهاد ازدواج با دخترش به او باید داده میشد، از موفقیت لطیفه سرمست گردید. مراسم ازدواج به یک مجلس چایخوری در منزل معمر (موسوم به عمارت سفید) مبدل گردید. مراسمی مختصر توسط مفتی ازمیر اجرا شد. در ازدواج اسلامی، داماد ساکت میماند، درحالیکه یکی از اقوام یا دوستان، از جانب او، در قبال گرفتن عروس، مبلغ معلومی را پیشنهاد میکند که بخشی از آن بهعنوان یک تسویه فوری پرداخت میشود (مهر مُعَجل) و بخشی دیگر نگاه داشته میشود تا در صورت طلاق بهعنوان تاوان پرداخت شود (مهر موجل) به همین ترتیب، رضایت داماد غایب نیز توسط همین نماینده اعلام میشود. مصطفیکمال ترتیبی داده بود تا رئیس ستاد مشترک، فوزیپاشا، از طرف او صحبت کند و رئیس ستاد عصمت، عاصم (گوندوز)، که اخیرا به درجه سرتیپی ارتقا یافته بود، نماینده لطیفه باشد.» (ص 624)
در قسمتی از همین صفحات درباره نوع پوشش همسر جوان آتاتورک میخوانیم: «مصطفیکمال به همراه عروس جوانش با قطار ازمیر به آنکارا عزیمت نمود. در 18 فوریه 1923، در اسکیشهیر توقف نمود و در آنجا، عصمت، که پس از تعلیق کنفرانس صلح از لوزان بازمیگشت، را ملاقات نمود. فوزی، رئیس ستاد مشترک نیز در جلسه حاضر بود. از سرگیری جنگ، کماکان محتمل بود. در هر صورت، مصطفیکمال به حمایت ارتش نیاز داشت. عصمت برای مصطفیکمال و همسرش در زندگی مشترکشان، آرزوی خوشبختی نمود و سپس صحبت را به مشغله سیاسی پیشرو، معطوف نمود. مخبر دیلی میل، وارد پرایس که در مسیر بازگشت از لوزان با عصمت همسفر شده بود، اشاره میکند که «غازی... کت و شلواری پشمی به تن داشت و جوراب دوچرخهسواری در پاهایش بود که با کفشهای ورنیاش در تضاد بود.» در حالی که لطیفه شلوار سوارکاری و چکمه ساق بلند مهمیزداری پوشیده بود و روسری حریر روشنی موهایش را میپوشاند. به گفته وارد پرایس «تماشاکنندگان ترک از دیدن چنین لباسی یکه میخورند، لباسی که هیچ زنی در ترکیه جرأت نداشت بر تن کند.» (ص 631)
انتقاد دکتر رشید غالب از ممانعت در اشتغال معلمان زن
«زمامداری بینظیر» بخش پایانی کتاب است که درباره نوع برخورد مصطفی کمال با برخی رجال سیاسی ترکیه آمده است: «در یکی از شبنشینیها که در 1932، در کاخ دلماباغچه برگزار شد، دکتر رشید غالب، عضو سابق و عصبی دادگاه استقلال، از وزیر آموزش، ایزد محمد، که از اشتغال معلمین زن در خانههای خلق آنکارا، ممانعت نموده بود، انتقاد نمود. مصطفیکمال از رشیدغالب خواست تا برای وزیری که معلمش بوده است، احترام بیشتری قائل شود. رشیدغالب، که با نوشیدن راکی جسارت یافته بود، امتناع نمود و مصطفیکمال از او خواست تا میز ناهارخوری را ترک کند. رشیدغالب در جواب گفت «نه. این میز، مال شما نیست، این میز به همه افراد ملت تعلق دارد.» مصطفیکمال پاسخ داد «حالا که اینجوری است، من میروم» و میز را ترک نمود و بقیه مهمانان هم به دنبال او رفتند. با این حال، او آنقدر تحت تأثیر بیباک رشیدغالب و حمایتش را اصلاحات بود که کمی بعد، او را بهعنوان وزیر آموزش به عصمت تحمیل نمود.» (ص 806)
نویسنده در صفحات پایانی کتاب درباره طبقات شکل گرفته در جهموری ترکیه سخن میگوید، در این رابطه میخوانیم: «تحولی که آتاتورک ایجاد نمود را نمیتوان یک انقلاب اجتماعی نامید. تحت حکومت خودکامه او، اربابان و اشرافزادهها به تسلط بر جوامع ایالتی ادامه دادند. در شهرها، کارمندان دولت، شاکله طبقه متوسط کوچکی را شکل دادند. مسلمانان به تدریج، پیشهها و حِرَف مختلف را فراگرفتند ولی معدودی از عیسویان باقیمانده و جماعات یهودی، کماکان در مشاغلی که به مهارت نیاز داشت، شاخص بودند. جمهوریای که آتاتورک بنیاد نهاد، بهدست افسران و کارمندانی اداره میگشت که مثل خود او، قبلاً تحت حکومت سلاطین قبل، کار کرده بودند.» (ص 897)
کتاب «آتاتورک» تالیف آندره مانگو و با برگردان هوشمند دهقان در 988 صفحه، شمارگان 500 نسخه به قیمت 62 هزار تومان از سوی نشر پیام امروز روانه بازار کتاب شده است.