به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه وطن امروز؛ هنرهای تجسمی قابلیت زیادی در ایجاد فضا و انتقال حس و پدید آوردن شرایط مساعد برای درگیر شدن مخاطب دارند که در حاشیه هنرهای دیگر رشد میکنند. ساحت رفتار افراد هم بشدت تحت تأثیر هنر است. رفتارهایی که در صورت تکرار، میتوانند قسمت مهمی از هویت را تشکیل دهند و حتی به بخش اصیل آن بدل شوند. در این میان گستردگی هنرهای تجسمی باعث میشود هیچ ساحتی از دسترس این هنرها دور نماند. حتی یک بررسی ساده تجربی هم میتواند ردپای این هنرها را روی بینش، گرایش، رفتارهای انسان و ابزارها نشان دهد. اثرات این هنرها، هم به صورت مستقیم است و تحولی در این ساحت نفسانی ایجاد میکنند و هم به صورت غیرمستقیم. به گزارش پایگاه تحلیلی برهان، جریان مهمی از نقاشیهای سنتی و مدرن، اثری مستقیم بر مخاطب میگذارند. اغلب آنها که حاوی نوعی روایت از جهان و انسانند، بینش نقاش را به نمایش میگذارند. در ادامه نقاشی، گرافیک پدید میآید که اثرات بینشی مستقیم بیشتر و آشکارتری دارد. بویژه پس از تولد رسانه و نقش بیبدیلی که ایفا میکند، گرافیک و طراحی بسیار اهمیت پیدا کرده و با شکلهای گوناگون سراغ مخاطب میرود. خوشنویسی به خاطر پیوند با قرآن و شعر، ارتباط تنگاتنگی با بینش مخاطب پیدا میکند. خوشنویسی نقطه اتصال معارف شهودی و ماورایی با بینش افراد است. تازه این اثرات مربوط به ارتباط مستقیم این هنر و مخاطب است. ویژگی برجسته این هنر آن است که توانایی انتقال در بسترهای مختلف را به مخاطب دارد. مثلاً در پردههای نقالی، در دسته بسیار متنوع بافتنیها، مانند فرشها و جاجیمها، یا در ظروف و ابزارهای زندگی یا اماکن و بناهای مختلف، همه و همه، قابلیت حضور این هنر و اثرگذاری بر بینش مخاطب وجود دارد. اما اثر اصلی هنرهای تجسمی بر بینش افراد، به صورت غیرمستقیم است. دسته اصلی هنرهای متعددی که با ادبیات پیوند میخورند نیز اینگونهاند. هنرهای تجسمی مرتبط با شعر یا متون خاص دیگر، بویژه قرآن، زمینه را برای ارتباط بهتر افراد با متون فراهم میکنند. اساساً هنر تذهیب برای همین به وجود آمده است. دسته بزرگتر مربوط به هنرهای نمایشیاند که تأثیرات آن را شدید و عمیق میکنند. طراحی لباس، طراحی دکور، گریم، عکاسی و فیلمبرداری اثری غیرقابل تفکیک از تئاتر و سینما دارند بهگونهای که حاشیه را کاملاً در دست میگیرند و متن را به سوی خاصی از بینشها هدایت میکنند. در گرافیک ابعاد جدیدی به نقاشی اضافه میشود که پیوند آن را با جامعه و در نتیجه، مفاهیم جمعی بیشتر میکند؛ یعنی تداعی معانی طیف وسیعتری را شامل میشود. عکاسی مبنایی غیر از نقاشی دارد. با آنکه عکاسی نیز به دلیل داشتن کادر، هویت خود را از نقاشی میگیرد، ولی به علت توجه خاص به دنیای بیرون بدون حضور ذهن در انتخاب سوژه، وجوه هنری بسیاری را از دست میدهد و البته وجوه جدیدی را هم پیدا میکند. همین توجه خاص به سوژه در عکاسی، نقش مفاهیم را نابود میکند تا جای آن را به تمامی احساس بگیرد. شاید بتوان گفت عکاسی هنری بر همین انتزاع مفاهیم از دریای احساسات متمرکز است تا از این طریق، وجه هنری خویش را بازیابد البته اکثر عکسها تنها برای انتقال احساسی شخصی یا جمعی (بدون حضور معانی) استفاده میشوند. این موارد مربوط به آثاری بود که به صورت مستقیم با مخاطب ارتباط برقرار میکرد. درباره آثار ترکیبی مورد اشاره در بند قبل که حاشیه هنرهای دیگر را به وجود میآورند، اثر چندین برابر است؛ یعنی هنرهای تجسمی قابلیت زیادی در ایجاد فضا و انتقال حس و پدید آوردن شرایط مساعد برای درگیر شدن مخاطب دارند که در حاشیه هنرهای دیگر، مانند معماری، ادبیات، تئاتر و سینما رشد میکنند. امروزه هنرهای تجسمی نقش ویژهای در ارتقای بینش اجتماعی و انتقال معرفت جمعی دارند. این نقش خاص در بستر پدیدهای نوظهور به نام رسانه صورت میپذیرد. اما اثربخشی مهم هنرهای تجسمی بر ابزارهاست. هویت ابزارها و فضاها، با امتداد زندگی انسان تا محیط شکل میگیرد و سخت و محکم و صلب میشود که یکی از عوامل بسیار مهم در شکلگیری و قوام این هویت، هنرهای تجسمی است. چه در هنرهای سنتی که در تولید بسیاری از ابزارها حضور مستقیمی داشتند و چه در هنرهای جدید که بیشتر نقش حاشیهای را در ساخت ابزارها ایفا میکنند، پیوند مستقیم هویت ابزار با هنر، مشهود و معلوم است. هر ابزاری بخشی از هویت انسانی را تجسد میبخشد و با فراگیر شدن، به سوی هویت جمعی حرکت میکند. از این روست که نقش معماری و هنرهای تجسمی در هویتبخشی به جامعه، اساسی و بیبدیل است و میتواند هویت تاریخی و تمدنی را هم شکل دهد. خیل عظیم هنرهای دستی، از سفال و فلز تا چینی و سنگ و نیز بافتنیها، از لباس تا فرش، همه و همه، هویتبخش ابزارهای زندگیاند. هویتی که از طرفی بازتابنده و مقوم فرهنگ مردم و از طرفی پیشبرنده و مروج آن است. کارکرد مهم هنرهای تجسمی در این بخش، معنابخشی به زندگی است. دمیدن روح انسانی در اشیا و خلق طبیعتی نو در جهت زندگی خاص انسان است؛ خلقی که سعی میکند اشیا و دیگر اجزای طبیعت را به سوی حیات انسانی ارتقا بخشد و روحی واحد را در کالبد آنان بدمد. هنرهای تجسمی چنان هویت را به تجسد میکشند که نخ تسبیح الهامبخشی در زمانهای مختلف میشوند. روح جامعه به وسیله هنرمندان و معماران، در فضاها و ابزارها مجسد میشود و شکل و صورت مییابد. به همین دلیل است که با مراجعه به آثار معماری و محصولات صنایع مختلف مرتبط با یک جامعه، میتوان اطلاعات زیادی از سبک زندگی آنها به دست آورد، چرا که ارتباطات اجتماعی، جایگاه خانواده، روابط اقتصادی، محصولات اصلی تولیدی و تجاری، تعاملات مردم با حکومت، دین مردم و نسبت آنها با نهاد رسمی دین، جایگاه و شکل اخلاق، حتی دستور زبان و هزاران مساله مهم دیگر که در زندگی مردم حضور مستقیم دارند، خود را در فضاها و ابزارها نشان میدهند. آثار مرتبط با هنرهای تجسمی و معماری، نشانههایی برای پی بردن به بخش مهمی از عناصر اجتماعی مهم جامعه هستند. این نوع نگاه به صنایع دستی است که میتواند تفاوت عمده آن را با طراحی صنعتی امروزی مشخص کند و اگرنه اگر فقط به ظرایف تکنیکی بهکاررفته در ساخت آنها توجه شود، اختلاف عمده این دو و جدایی عمیق این نوع صنایع از هم، درک نخواهد شد. علاقه بسیار مدیران به مدرن کردن صنایع دستی از همین عدم شناخت تفاوتهای معنادار نشأت میگیرد. شناخت هنر یقیناً نیازمند شناخت اقتصاد جامعه و از جمله روشهای تولید است که بدون توجه به این نکات، شناخت جامعی از هنر به دست نخواهد آمد. هر هنری با هر ابعادی، میتواند اثراتی عظیم در سبک زندگی آیندگان داشته باشد. ممکن است اثری چندان پیچیده و عجیب نباشد اما در انسانها و جوامع و حتی تمدنها نفوذ کند، گسترش بیابد و سبک زندگی خاصی بیافریند. از میان آثار هنری که بر هویت جامعه اثرگذارند، قلههایی سر برمیآورند که از حصار زمان بیرون رفته و الهامبخش جوامع آتی میشوند و بدین ترتیب، نمودی تمدنی مییابند. از میان انبوه آثاری که در یک جامعه به وجود میآیند، برخی هویتی فرازمانی پیدا میکنند و حامل آن تمدن میشوند