به گزارش فرهنگ امروز به نقل از فارس؛ فهم متفاوت از درد ها برای هر شاعری شکلی متفاوت دارد. حال در هر طبقه از جامعه باشند و امرار معاش کنند. اصلا چه کسی گفته است شاعران فقط نخبگان هستند؟! چه کسی گفته است شاعران تنها سیاست مداران و افراد طبقه بالای جامعه هستند؟! یا حتی چه کسی گفته است شاعران پایتخت نشین ها هستند؟!
سال ها پیش با شاعری آشنا شدم که همیشه به دیدار و آشنایی با او افتخار می کنم. شاعری که درد های خود را می نویسد و می توان از شعرهایش به زندگی ساده و پر بارش پی برد. گویا فاصله او از پایتخت او را همچنان پس از سال ها شاعر نگه داشته است و رسانه ها هر روز که می گذرد بی خبر تر از او می شوند.
شاعری که در میدان اصلی شهرستان علی آباد کتول گرگان دکه ای سیار دارد و چای و سیگار اهالی شبگرد آن شهرستان را فراهم می کند و هر که اهل شعر باشد به شعر میهمان می شود. حدود یک دهه می شود که حسین دیلم کتولی را از طریق وبلاگ های ادبی شناخته ام. آوازه اشت در بین شاعر آزادسرا چنان بود که به علی آباد کتول رفتیم و ساعاتی را در منزلش سپری کردیم. پیش تر از آن نیز در شب نشینی های جشنواره ها و کنگره ها با پسرش بنیامین دیلم کتولی که خود نیز شاعر توانمندی بود آشنا شده بودیم.
تهمت
به عزیز مصر بگویید
بنیامین برادر تو بود
تهمت ناروا چرا؟
(صفحه ۱۴، مجموعه برهنه در باد)
آری آشنا شده بودیم. اما هم کلام شدن با خودش آن هم هنگامی که دکه را قفل زده بود و ما را به خانه مهمان کرده بود لذتی دیگر داشت. پیر مرد عجیبی بود. شعر آزاد و نو می سرود و ادبیات کلاسیک را می شناخت. از شاعران خارجی و مترجمان به نام و نظریه پردازان ادبی طوری سخن می گفت که انگار سال ها با آنها زندگی کرده است. من اما به قفل دکه اش فکر می کردم و تحلیل هایش از زندگی.
عوضی ها...
هر روز از ساعت پنج عصر
با دکه ام دور میدان می ایستم
کراکی ها
آدم های شیشه ای
سیاست مدار ها
دزد ها
و مردهایی که از مصاحبت زن هایشان
راضی نیستند
چای می نوشند
سیگاری دود می کنند
و مثل بقیه آدم ها دروغ می گویند
خیلی ها را شناختم
از میدان که رد می شدندگ
نگاه تحقیر آمیز می کردند
سیگار نکشیدند
اما در خانه هایشان
از شدت خوشبختی سکته کردند
این میدان
آنقدرها هم که به نظر می رسد
کوچک نیست.
(صفحه۲۱و۲۲مجموعه برهنه در باد)
بعد مدت ها یک شاعر واقعی پیدا کرده بودم. شاعری که غم داشت و آن را شاعرانه پشت لبخندهایش پنهان کرده بود و هر چه زمان بیشتر می گذشت در موهای سفیدش ظلمات بیشتری می دیدم.
موهای سفید...
اگر تو هم نباشی
مهم نیست
ماه دارد شیرم می دهد
چند روز دیگر که بیایی
آنقدر بزرگ شده ام
بزرگ
که تمام موهایم سفید شده باشند.
(صفحه۱۵، مجموعه برهنه در باد)
سال ها گذشته موهای من نیز در حال سفید شدن هستندو امروز با خودم می گویم چقدر خوب است که هر سال اردیبهشت به بهانه نمایشگاه کتاب آن پیرمرد را می بینم. چقدر خوب! حسین دیلم کتولی آنقدر طبیعی و زیبا زندگی می کند که هنوز بعد از ۶۱سال شاعر است و کتاب شعر روانه بازار می کند. «برهنه در باد» نام خود اوست که بر کتابش گذاشته و مخاطبانش را به خوانش خود دعوت می کند.
راستش را بخواهید این قلم به نقد کردن شعرهایش تن نمی دهد و دوباره که این یادداشت را خواندم دیدم چه نقدی کرده ام از دیگران. دیگرانی که غرق شده اند در دنیای صنعت و شهرنشینی و کارمندی . دیگرانی که این روزها نام خود را هنوز شاعر گذاشته اند .
مجموعه «برهنه در باد» توسط انتشارات مایا در ۱۰۴ صفحه و تعداد ۵۷ شعر به چاپ رسیده است. حسین دیلم کتولی در در گوشه ای از مقدمه کتاب آورده است: " شاعر هم رفیق دزد می شود و هم شریک قافله. و جایی که انتظارات معنایی پیش می آید حتی به خودش رحم نمی کند بهترین شکل آن خودکشی در متن شاعر است. آنقدر توانایی در شاعر بروز می کند که هنر های دیگر را در کار شعر آورده یا آنها را به چالش می کشد... شاعر پیامبر کلمات است در تجلی واژه ها...(حسین دیلم کتولی) " .
ناشناس...
کاش می توانستم
تکه های تنم را به همه جای دنیا بفرستم
ببینم
آیا کسی مثل من پیدا می شود
تزار مثل من نبود
هوگو...
هدایت...
سلمان
چه گوارا... راست می گویم
مهم نیست مردم چه فکری دارند
به هر اسمی صدایم بزنند
بر می گردم.
(صفحه ۲۸، مجموعه برهنه در باد)
یادداشت : مجید سعدآبادی