فرهنگ امروز/ محسن آزموده: ژان پل سارتر (١٩٨٠- ١٩٠٥) در ايران نامي آشناست. طيف وسيعي از علاقهمندان به شاخههاي مختلف فرهنگ مثل فلسفه و ادبيات و تئاتر و سياست او را ميشناسند. احتمالا نخستين ترجمهها از او كار نسل روشنفكران ايراني دهههاي ١٣١٠ و ١٣٢٠ است، يعني صادق هدايت كه داستان معروف ديوار او را ترجمه كرد يا عبدالحسين نوشين كه نمايشنامه روسپي بزرگوار را در سال ١٣٢٥ به فارسي ترجمه كرد. اين آشنايي نيز غريب نبود، زبان روشنفكري (و حتي دانشگاهي) ايراني در اين دوره فرانسوي بود و طبيعي است كه آنها كه فرانسوي ميدانستند يا به فرانسه سفر ميكردند، نام سارتر را ميشنيدند و به نفوذ غير قابل انكار او در فضاي روشنفكري فرانسه و بلكه جهان آگاه ميشدند.
اين توجه در سالهاي بعدي بيشتر شد، براي مثال نمايشنامه مگسها در سال ١٣٣٩ خورشيدي توسط صديق آذر به فارسي ترجمه شد. از همان زمان هم تقريبا عموم كساني كه نام اين روشنفكر پرسر و صدا را ميدانستند، به اين نكته نيز واقف بودند كه او پيش از هر چيز فيلسوفي صاحب سبك و يكي از چهرههاي مهم جريان فكري «اگزيستانسياليسم» در روايت فرانسوي آن است. ترجمه معروف مصطفي رحيمي از متن اگزيستانسياليسم و اصالت بشر در سال ١٣٤٤ نيز تا سالها به عنوان يكي از نخستين مدخلها براي آشنايي با اين نحله فكري تلقي ميشد كه به واسطه مباحثي كه از ميانه دهه ١٣٤٠ چهرههايي چون احمد فرديد و ديگران مطرح ميكردند، روز به روز طرفداران بيشتري پيدا ميكرد. هم سو با اين تحول آثار بيشتري از سارتر ترجمه شد. مصطفي رحيمي (١٣٨١- ١٣٠٥) حقوقدان و مترجم و ابوالحسن نجفي (١٣٩٤-١٣٠٨) زبانشناس و مترجم در اين ميان نقش موثري داشتند. رحيمي كه در فرانسه تحصيل كرده بود، غير از متن مذكور، آثار مهمتري از سارتر مثل ادبيات چيست (به همراه ابوالحسن نجفي، ١٣٤٨)، ارفه سياه (١٣٥١)، ادبيات و انديشه (١٣٥٦)، آنچه من هستم (١٣٥٧) را نيز ترجمه كرد. نجفي نيز غير از همكاري در ترجمه ادبيات چيست با رحيمي (او قبلا بخشهايي از اين كتاب را در جنگ اصفهان در ١٣٤٣ ترجمه و منتشر كرده بود)، نمايشنامههايي چون شيطان و خدا و گوشهنشينان آلتونا را از سارتر ترجمه كرده بود و غير از ترجمه كتابي از هنري پير درباره ساتر (با همين عنوان، ١٣٥٦) كتابي با عنوان درباره نمايش را نيز از او ترجمه كرد.
در اين ميان بايد از مترجمان ديگري نيز ياد كرد: اميرجلالالدين اعلم كه آثار مهمي چون تهوع و كلمات (زندگينامه خودنوشت سارتر كه ناهيد فروغان نيز آن را ترجمه كرده است) را ترجمه كرد يا قاسم صنعوي كه دو نمايشنامه خلوتكده و نكراسوف را از زبان فرانسوي ترجمه كرد. البته بد نيست در اين فهرست به ترجمه نمايشنامه معروف دستهاي آلوده توسط جلال آل احمد (١٣٣١) نيز اشاره شود. اين اثر بعدا توسط قاسم صنعوي نيز ترجمه شد. اشارهاي به دو كتاب پرمخاطب ديگر از سارتر در ايران يعني در دفاع از روشنفكران با ترجمه رضا سيد حسيني و ديگري بازپسين گفتوگو (مصاحبه با سارتر) با ترجمه جلال ستاري نيز ضروري است.
تا اينجا چنان كه فهرست بالا نشان ميدهد، عمده توجهها به سارتر نويسنده يا نهايتا روشنفكر يعني نويسنده آثاري چون جنگ شكر در كوبا (ترجمه جهانگير افكاري) است و با وجود اينكه تمام آن مترجمان متوجه اهميت فلسفي سارتر هستند، كمتر به آثار فلسفي او توجه كردهاند. عمده آگاهي فارسيزبانان از سارتر فيلسوف هم محدود است به همان نوشتار اگزيستانسياليسم و اصالت بشر و اشارههاي گذرايي كه در مقدمه آثار مذكور آمده يا در تاريخ فلسفهها به آن اشاره شده است. البته در آثاري كه درباره سارتر ترجمه و تاليف شده، بحثهاي مفصلتري درباره سويه فلسفي او ميتوان يافت. در ميان آثاري كه درباره سارتر ترجمه شدهاند، كتاب ژان پل سارتر نوشته موريس كرنستن با ترجمه منوچهر بزرگمهر كه در واقع دومين كتاب از مجموعه پيشروان انديشههاي نو در انتشارات خوارزمي بود، احتمالا نخستين اثر درباره او بود كه در سال ١٣٥٤ منتشر شد. كتاب بعدي شصت و يكمين جلد از مجموعه نسل قلم بود، نوشته جوديت باتلر با عنوان ژان پل سارتر كه خشايار ديهيمي آن را ترجمه كرده بود. اين اثر در سال ١٣٨١ توسط نشر ماهي بازنشر يافت و در آن اشارههاي قابل توجهي به انديشههاي فلسفي سارتر و وجه فلسفي انديشه او ميتوان يافت، اگرچه بسيار خلاصه و گذرا.
كتاب چهارم از مجموعه كتاب زمان نيز ويژه ژان پل سارتر بود كه در ميانه دهه ١٣٨٠ به همت مصطفي رحيمي منتشر شد و شامل مقالات و نوشتههايي از سارتر و درباره او بود. اما تاكنون مفصلترين و جامعترين اثر درباره ژان پل سارتر را بابك احمدي نوشته است. كتاب سارتر كه مينوشت (١٣٨٤) كه در صدمين سالگرد فيلسوف به فارسي منتشر شد، به تعبير يكي از منتقدان «چشمگيرترين اثري است كه يك ايراني درباره فيلسوف و نويسنده پرآوازه سده بيستم فرانسه نگاشته است». احمدي در اين كتاب بعد از فصلي مفصل درباره زندگي سارتر، وجوه گوناگون انديشه و آثار او را باز مينماياند، عمدتا با اتكا بر آثار سارتر به زبان اصلي (فرانسوي) و البته شروحي كه در زبان انگليسي درباره او نوشته شده است. احمدي همچنين در اين كتاب به سياق آثاري كه درباره برخي ديگر از فيلسوفان معاصر (مثل ماركس و هايدگر) نوشته كوشيده به جنبههاي فلسفي انديشه سارتر نيز بپردازد و شرحي ساده و روان و قابل فهم از آنها ارايه كند. ديگر پژوهشگر ايراني كه به جنبههاي فلسفي انديشه سارتر پرداخته هدايت علويتبار، استاد دانشگاه علامه طباطبايي است كه مقالات علمي-پژوهشي متعددي درباره سارتر نوشته است.
جاي ترجمه آثار فلسفي سارتر در فارسي اما سخت خالي است. تا سالها تنها ترجمه از مهمترين كتاب او يعني هستي و نيستي (١٩٤٣) توسط عنايتالله شكيباپور (١٣٦٣- ١٢٨٦) مترجم آثار عامه پسند صورت گرفته بود كه تقريبا غيرقابل استفاده است. خوشبختانه در سال جديد اما از اين اثر ترجمهاي جديد توسط مهستي بحريني از متن فرانسوي منتشر شده است. نويسنده اين كتاب آثار كلاسيك مهمي چون اعترافات ژان ژاك روسو، عصيانگر آلبر كامو و مائدههاي زميني و مائدههاي تازه از آندره ژيد را به فارسي ترجمه كرده است. مترجم كتاب در گفتوگويي با يكي از نشريات بر اهميت سارتر در سنت پديدارشناسي (يا پديدهشناسي چنان كه دكتر عبدالكريم رشيديان تاكيد دارند) اشاره دارد و ميگويد: «در اين كتاب سارتر دايم از هوسرل و هايدگر و پديدارشناسي بحث يا نكات جديدي را مطرح ميكند و به آنها پاسخ ميدهد، يا نظرات آنها را بسط و گسترش ميدهد. درست است كه پديدارشناسي با هوسرل شناخته ميشود اما نقش امثال سارتر را هم در نضج اين انديشه و شكوفايي پديدارشناسي نميتوان انكار كرد. به هرحال اگر هوسرل در ايران با پديدارشناسي شناخته ميشود، دليل نميشود كه سارتر در اين عرصه شناخته نشود. هر دو هستند و در كنار هم هستند.»
كتاب ديگري كه وجه پديده شناسانه سارتر را بهتر و دقيقتر مينماياند، تعالي اگو است؛ كتابي كوچك از اين فيلسوف كه به انضمام مقدمه هستي و نيستي به تازگي توسط عادل مشايخي به فارسي منتشر شده است. عادل مشايخي براي اهالي فلسفه به خصوص علاقهمندان به جريانهاي جديد فلسفي در فرانسه نامي آشناست. او را بيش از همه به واسطه ترجمههاي دقيقش از آثار دشوار و پيچيده ژيل دلوز
(١٩٩٥- ١٩٢٥) و درسگفتارهايش درباره او ميشناسند. تعالي اگو را ميتوان درآمدي قابل توجه به سارتر فيلسوف خواند، به خصوص كه مشايخي در مقدمهاي ٤٠ صفحهاي كوشيده پروژه سارتر و ديدگاه او درباره پديدهشناسي را نيز تبيين كند. اهميت اين كتاب در آن است كه براي نخستينبار وجه فلسفي انديشه سارتر به شكل جدي و دقيق تبيين شده و مشايخي در آن نخواسته همچون آثار پيشين تفكر سارتر را سادهسازي كند. مقدمه او به وضوح گواه اين مدعاست. او در اين مقدمه به اداي سهم و مشاركت (contribution) سارتر در سنت پديدهشناسي ميپردازد و نشان ميدهد كه سارتر چنان كه دلوز ميگويد «گونهاي پراگماتيك را به طور كامل وارد پديدهشناسي كرد و پديدهشناسي را به اين پراگماتيك تبديل كرد». بر اين اساس ميتوان اميدوار بود كه تعالي اگو به مثابه مقدمهاي براي ورود به متن فلسفي هستي و نيستي آغازگاه گام نهادن جدي فارسيزبانان به ميدان فلسفه پديدهشناختي سارتر باشد؛ امري كه تاكنون و با وجود آن همه آثار به نحو اساسي مغفول مانده بود.
روزنامه اعتماد