به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ این استادیار دانشکده ادبیات دانشگاه گلستان در گفتوگویی درباره مشکلات پرداختن دانشکدههای ادبیات به ادبیات معاصر یادآور شد: اگر بخواهیم فرزند زمان خود باشیم باید تغییراتی در واحدها ایجاد کنیم. باید تعدادی واحد درباره جنبشهای مرده تعریف شود. همچنین خط قرمزهای شدید در ادبیات کمرنگ شود. ما در شعر کلاسیک همه چیز را میخوانیم اما در ادبیات معاصر به خیلی از حوزهها وارد نمیشویم. ادبیات زنان، ادبیات احزاب و بسیاری دیگر حذف شدهاند. باید خط قرمزها عقبتر بروند. اگر این چهار واحد به هشت واحد هم تغییر کند در این وضعیت اتفاق خاصی رخ نمیدهد.
او در ادامه گفت: معمولا دانشگاهها به خاطر ویژگی خاص خود در برخورد با مقولههای معاصر، چه فلسفه و چه ادبیات، با احتیاط رفتار میکنند. نباید از دانشگاهها توقع داشته باشیم که بر برنده امسال جایزه جلال متمرکز شوند و پژوهش انجام دهند. دانشگاه یک ویژگی دارد که از یک سو خوب و از سوی دیگر مضر است و به علت همین ویژگی مردم به آن اعتماد دارند و آن را جایی میدانند که علم به معنی درست در آن وجود دارد. این دانشگاه را از انجمنهای ادبی متمایز میکند.
نویسنده کتاب «اگزیستانسیالیسم و ادبیات معاصر ایران» درباره ویژگی دانشگاهها در حوزه اتفاقات معاصر بیان کرد: این ویژگی آن است که دانشگاه سعی کرده در داوریها کمتر اشتباه داشته باشد. دانشگاه خودش را مانند جنبشهای ادبی با مسائل روز درگیر نمیکند. هر پدیده تازهظهور احتمال خطایش بالاست و ممکن است اعتبارش را از دست بدهد؛ به همین دلیل دانشگاه سعی میکند یک قدم عقبتر از ادبیات معاصر باشد و از فضای خاکستری فاصله بگیرد تا از یک تصور واضحتر پیروی کند.
امنخانی با بیان اینکه داوریهای دانشگاه عمدتا باید درست باشد، اظهار کرد: داوری دانشگاه باید به شکلی باشد که اعتماد جامعه را جلب کند، و ممکن است با انجمنهای ادبی و جایزهها فرق کند. انجمنها خیلی بهروز هستند اما در داوریهایشان اشتباه هم دیده میشود. دانشگاه به خاطر یک قدم عقبتر بودن نسبت به معاصران، محافظهکارتر و از تحولات عقبتر است. اما نکته مثبت عقب ماندن این است که ماهیت اصلی دانشگاه و اعتماد جامعه را حفظ میکند. در واقع باید بدانیم این هزینهای است که دانشگاه میدهد تا اعتماد جامعه را داشته باشد.
این مدرس دانشگاه، دانشکدههای ادبیات ایران را عقبمانده دانست و بیان کرد: اینکه بپذیریم دانشگاه باید یک قدم از جامعه ادبی عقبتر باشد خوب است، اما دانشگاههای ما به جای یک قدم عقب، ۱۰ قدم عقبتر هستند. مفهوم معاصر به عنوان سرفصل جدید و گرایش در رده دکتری از تحولات ادبیات معاصر خیلی خیلی عقبتر است. به عنوان نمونه ما هنوز تحقیق درستی درباره ایدئولوژی حزب توده و آثارش نداریم.
او درباره کمیت و کیفیت واحدهای ادبیات معاصر گفت: این چهار واحد کافی و پاسخگو نیست. به عنوان نمونه در سرفصلها درسی درباره مسعود سعد سلمان شاعر قرن پنج و شش وجود دارد. او شاعر خوبی است اما چندان مهم به حساب نمیآید؛ این در حالی است که جایگاه این فرد در برنامه درسی به اندازه تمام شاعران معاصر است. یعنی دو واحد بررسی آثار مسعود سعد داریم و دو واحد بررسی شاعرانی چون نیما، اخوان، فروغ، شاملو، سیاوش کسرایی و... . این نشان میدهد توازن برقرار نشده است. در حال حاضر در کارشناسی تنها چهار واحد ادبیات معاصر داریم اما با خیل عظیم آثار، شخصیتها و جنبشهای برجسته، این تعداد واحد کم است.
امنخانی، واحدهای اختیاری را جایگزین واحدهای پایه ندانست و اظهار کرد: واحدهای اختیاری نمیتواند خلأ واحدهای اصلی را پر کند. ادبیات معاصر چهار واحد شعر است. در ادبیات کلاسیک زمانی که میخواهیم بر عرفان کار کنیم چند واحد مقدمه عرفان و تاریخ ادبیات عرفانی را میخوانیم، اما در ادبیات معاصر چیزی به نام تاریخ ادبیات معاصر، مبانی فلسفه مدرن و شعر معاصر نداریم. انگار کسی بخواهد «مثنوی» بخواند ولی مبانی عرفان را نداند.
او سپس درباره خلأ عمده دانشکدههای ادبیات اظهار کرد: خلأ عمده ما این است که مباحث عمده در ادبیات معاصر تعریف نشده است. هشت واحد تاریخ ادبیات وجود دارد اما درباره ادبیات معاصر، تاریخ ادبیات جدایی تعریف نکردهایم. تاریخ معاصر، مبانی فلسفه معاصر، آشنایی با احزاب و ایدئولوژیهای معاصر و ... وجود ندارد و دانشجو در خلأ این دروس، تنها شعرها را میخواند.
او با اشاره به کیفیت پایین واحدها تصریح کرد: این چهار واحد نمیتواند خیلی موثر باشد. دانشجویان در دروس مربوط به ادبیات معاصر تنها شعر و داستان میخوانند. به عنوان مثال از «بزرگ علوی» داستان «گیلهمرد» را میخوانند؛ اما نمیدانند او در چه وضعیتی این اثر را نوشته و در آن زمان چه دغدغهای داشته است. مانند کتاب «جویبار لحظهها» که توضیحی درباره جلال آل احمد میدهد و یک نمونه از آثارش را میآورد یا زندگینامه نیما را با یک شعرش میآورد. درس ادبیات معاصر در دانشگاهها هم همینطور است و بیشتر شبیه یک جُنگ است.
این مدرس دانشگاه ادامه داد: به دلیل همین پرداختن کوتاه، اجمالی و سطحی، کسانی که پایاننامه درباره ادبیات مینویسند نیز کامل به این موضوع نمیپردازند. حتی اگر از کسی که ادبیات معاصر خوانده بپرسیم معاصر به چه معناست فهم دقیقی از این واژه ندارد، نمیداند چرا معاصر از دوره مشروطه به این سو حساب میشود، و ویژگیهای معاصر چیست که آن را از دوره قدیم جدا کرده است. در واقع مبانی در دانشکده ادبیات فراموش شده است و فقط چند شعر میخوانیم و در همین حد میمانیم.
امنخانی درباره ارتباط نویسندگان و شاعران با دانشگاهها اظهار کرد: مولفان معاصر دوست دارند در دانشگاهها حضور داشته باشند. چند وقت پیش در دانشگاه شهید بهشتی آقای محمود دولتآبادی را دعوت کردیم. خانه ایشان به دانشگاه بسیار نزدیک است. ایشان گله کردند و گفتند ۲۰ سال همسایه این دانشگاه بودم اما به آن دعوت نشدم، در حالی که دانشجویان ۵۰ پایاننامه درباره آثار من نوشتهاند.
او علت کم بودن ارتباط دانشگاه با اهل قلم را از سوی دانشگاهها دانست و گفت: دانشگاهها یا آمادگی ندارند یا نمیخواهند که با مولفان در ارتباط باشند. البته باید محدودیتهای آنها را هم درنظر گرفت. وقتی تنها چهار واحد ادبیات معاصر وجود دارد و باید در آن به تعداد زیادی از نویسندگان و شاعران و جریانها پرداخته شود، وقتی برای برگزاری همایش و سخنرانی نمیماند.
این دانشیار ادبیات در پایان اظهار کرد: در واقع در این چهار واحد که روزهای زیادی هم تعطیلات به آن میخورد ما باید تمام توانمان را بگذاریم تا بتوانیم مباحث را تدریس کنیم. جدا از این داستان، باید محافظهکار بودن دانشگاهها را هم درنظر بگیریم که میخواهند یک قدم عقبتر باشند و اعتماد اجتماعی را حفظ کنند.