به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ رمان «پل» تازهترین نوشته مشترک میان آراز بارسقیان و غلامحسین دولتآبادی است که از سوی نشر افراز منتشر شده است. این رمان که از معدود رمانهای چند نویسندهای ادبیات این روزهای ایران است، از حیث فرم و درونمایه نیز اتفاقی تازه در ادبیات داستانی ایران به شمار میرود. در این رمان پرشخصیت شهر تهران به عنوان یک شخصیت داستانی به ایفای نقش پرداخته و هویت داستانی زنده به خود گرفته است.
آراز بارسقیان از نویسندگان این کتاب درباره این رمان و مضمونش و چرایی انتخاب یک شهر برای ایفای نقش کارکتر داستانی میگوید: رمان پُل را برای این ننوشتیم که در لیست پرفروشهای کتابفروشیها قرار بگیرد و به قول ادبیاتیهای این روزها «چرخش برامان بچرخد.» و به خیال برخی دوستان دیده شود، به چاپهای بعد برسد و شاید به رسم این روزهای ادبیات ما گوشهای به کمین جوایز بنشیند و با این داور و آن داور لابی کند و بخواهد این گونه خودش را مطرح کند. پُل در مقابل ادبیات امروز ایران ایستاده است که مسیر عامهپسند شدن را با سرعت هر چه تمامتر طی میکند. ادبیاتی که مردم و روزگارش را فراموش کرده و به دنبال خلق داستانهای ذهنی پیشپا افتاده است. پُل پیشنهادی است برای رسیدن به رهیافتی اصیل در آسمان ابری ادبیات این روزهای ما. رمانی که پیشنهاد میکند چطور میشود همانقدر به درون پیچیده خویشتن نگاه کرد و فراموش نکرد که بیرون پیچیدهای هم وجود دارد. این رمان نمیخواست و نمیخواهد نتیجه آزمونوخطاهای دیگران و نویسندگانش باشد. ما تنها سعی کردهایم هر چیزی که به نام ارزش ادبی میشناختیم را در ساخت این پُل استفاده کنیم.
این نویسنده جوان همچنین گفت: نویسنده ابتدا برای خودش مینویسد و بیشتر نگاهش به درون است تا بیرون ولی واقعیتی که وجود دارد و مایه شکست ادبیات سالهای اخیر ایران بوده است توجه بیش از حد به نگاه به درون بوده است که این نگاه هم به خاطر نداشتن صداقت نویسندگان نگاهی جعلی و توخالی. حتی وقتی در این یکی دو سال اخیر عدهای سعی کردند ادبیات را ظاهراً به بیرون منتقل کنند، باز در نهایت حاصلش کپیهای برابر اصل نشده همان ادبیات بین ۸۲ تا ۹۲ بودند که ظاهری برونگرا داشتند در حالی که صدای راویان باز همان صدای جعلی و توخالی بود. صداهایی که سعی میکرد به ضرب و زور لحن شکسته و ادبیات بهظاهر پایینشهری، آن هم با تاکید بر شهر تهران، ادبیات خشک و منجمد و متاسفانه غیرواقعی و سطح پایینی تولید کند.
نویسنده رمان یکشنبه ادامه داد: این روزها اندک مطبوعات ادبی باقیمانده هم هیچ کمکی به تغییر وضعیت موجود نمیکند و انگار تنها توان آنها هم برای فروش بین صد تا دویست جلد از کتابهاست. چرا که عدهای با نام منتقد و روزنامهنگار و مدرس گلوگاه نقد و نقادی را بستهاند و به دنبال منافع شخصی خود و اطرافیانشان هستند. واقعیت تلخ این است که ژورنالیستها با جانبداری و با این ادعا که «ما رسانه خصوصی هستیم و حق گزینش و انتخاب داریم و هر کاری دوست داریم میکنیم» مخاطبان را در ابتدا جذب ولی در ادامه با توجه به شکست یکیک نویسندگان نهایتاً باعث از دست رفتن اعتبار رسانهای خود نزد مخاطبان میشوند. متأسفانه عین این اتفاق برای جوایز ادبی هم صادق است. چرا که همان منتقدان و روزنامهنگاران، حالا لباس داوری هم به تن میکنند و کسوت داوری ظاهر میشوند و با تکرار همان انتخابها جوایز را به محفلهای شخصی تبدیل میکنند و ادبیات داستانی ایرانی را به وضعیتی که امروز دچار شده کشاندهاند.
این نویسنده همچنین گفت: به نویسنده جوان این روزهای ما یاد دادهاند که با فلان نشر دیده نمیشوی یا اگر فلان واقعیت را بگویی دشمن پیدا میکنی و بهتر است سکوت کنی و سرت به کار خودت باشد. حالا سوال این است که آیا قرار است تا اَبد یک نشر به نویسنده اعتبار بدهد؟ آیا قرار است آرم ناشر کتاب، باعث فروش کتاب باشد؟ پس هویت، صدا، نگاه و دیدگاه نویسنده و از همه مهمتر داستانش چه میشود؟ آیا او باید یاد بگیرد که تا آخر عمر با ناشرانی کار کند که قهرمان کتابهایشان، آرم خودشان است نه داستانهای نویسنده. نویسنده را شیرفهماش کردهاند که اگر کوچک یا متوسط باشد و لب به هیچ اعتراضی نگشاید دوستش دارند و اگر یک وقتی بخواهد صدایش را بلند کند حذف میشود و سریع به او این انگ را میزنند که دارد هتاکی و عقدهگشایی میکند. ادبیاتیهای این روزهای ما شرایط را به گونهای رقم زدهاند که صدای هیچ مخالفی شنیده نشود و اگر کسی بخواهد حرفی بزند هجمه میکنند و فریاد میکشند تا صدایش گم شود. بله. این واقعیت امروز ادبیات ماست، ادبیاتی که مهمترین تصمیمش در مهمانیها و دورهمیها گرفته میشود. در این بین خطرات بسیاری در کمین نویسندهای نشسته که کمی به خودش جرئت میدهد که حرفهای مستقل خودش را با صدای رسا بیان بکند.
بارسقیان در پایان گفت: متاسفانه ادبیات امروز ما دست عدهای است که حتی یک اثر معتبر ننوشتهاند، ولی ستونهای هفتگی دارند، کلاسهای نویسندگی خلاق دارند، کلاس آشنایی با نویسندگان بزرگ دنیا را دارند و میخواهند نویسنده بسازند. اما نمیدانند دارند چه خیانتی به این ادبیات میکنند. در چنین وضعیتی ادبیات ما یک راه بیشتر ندارد و آن راه این است که نویسندگان رشد کرده دو دهه اخیر به خودشان بیایند، صداقت داشته باشند و مشکلات فراوان تکنیکی و ادراکی و معرفتی خود را به تمامی به گردن ممیزی نیندازند و با مخاطبان جدی مواجه شوند و در ادامه خودشان را بهروز کنند و رماننویسی را از دام خطرناک عامهپسند شدن آثار کارگاهی نجات بدهند. در غیر این صورت باید آماده رویارویی با آثار تازهای باشند که بساط ادبیات کارگاهی عامهپسند محفلیشان را برخواهد چید.