به گزارش فرهنگ امروز بهنقل از ایبنا؛ حجتالاسلام محمدمهدی بهداروند، نویسنده و پژوهشگر ادبیات کلاسیک در گفتوگو باخبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) درباره خبر انتشار کتابی با عنوان «گفتا من آن ترنجم» نوشته محمد قاسمزاده که عنوان کرده بود، کیمیا خاتون، بر اثر ضربات شمس تبریزی کشته شده است، عنوان کرد: نام مادر کیمیا «کرا خاتون» بود و یکبار با محمدشاه ایرانی ازدواج کرد و کیمیا را از او به یادگار داشت. او پس از مرگ شوهرش همسر مولانا میشود. وقتی شمس ۶۰ سال سن داشت کیمیا دختری ۲۵ ساله بود. باید بررسی کرد که چرا شمس به خواستگاری کیمیا میرود.
این نویسنده توضیح داد: کیمیا در قونیه آن زمان دختری جمیله و وجیهه بود. مولانا پسری به نام چلبی علاءالدین داشت. این پسر در مدرسه به دیگران میگفت شمس به خانه ما میآید و وارد اندورنی میشود؛ چه دلیلی دارد که نامحرم به خانه ما بیاید! شمس بر سر همین موضوع یکبار با پسر مولانا درگیر میشود به پسر مولانا به او میگوید که هر چه زودتر قونیه را ترک کند. در همان زمان هم شمس می خواهد از قونیه برود اما عشق کیمیا او را ماندگار میکند، بنابراین او راه دیگری جز ازدواج با کیمیا ندارد.
نویسنده کتاب «خلوتی با غدیر» گفت: شمس، این پیرمرد ۶۰ ساله با کیمیا ۳۵ سال تفاوت سن دارد و باید دید که چرا دختر به او پاسخ مثبت میدهد. این موضوع یکی از رازهای پنهان زندگی شمس است و من با توجه به تحقیقاتی که در این زمینه دارم باید بگویم که دو دلیل باعث این وصلت شد؛ یکی اینکه مولانا در این وصلت نقش داشت و پادرمیانی کرد و دیگر اینکه شمس عارف بزرگی بود و دختر هم این را میدانست و به همین دلیل به این وصلت تن داد و شمس را پذیرفت.
وی افزود: قرار بود شمس پس از سخنانی که چلبی علاءالدین در مدرسه نقل کرده و ورد زبانها شده، قونیه را ترک کند اما این کار را نکرد و در قونیه ماند. بدگوییهای پسر مولانا گرچه برای او گران تمام میشد، اما عشق کیمیا هم با دلش بازی میکرد. شمس که از همه چیز رها بود در کمند عشق کیمیا گرفتار میآید و راه پس و پیش ندارد. در عین حال، ذکر این نکته هم ضروری است که چلبی علاءالدین هم از کیمیا بدش نمیآمد و به او چشم داشت و به همین دلیل پشت سر شمس این همه بدگویی میکرد.
بهداروند توضیح داد: روزی کیمیا از باغ به خانه بازمیگردد و بین او شوهرش شمس، اختلاف و مشاجرهای مانند مشاجرهای که بین همه زن و شوهرها رخ میدهد، پیش میآید. آن اتفاقی که نباید بیفتد رخ میدهد اما کیمیا پس از این اتفاق مریض میشود و سه روز بعد میمیرد. شمس به هشداری که سلطان ولد به او داده بود بیاعتنایی میکند و شاید اگر زودتر از قونیه بار سفر میبست این اتفاق نمیافتاد.
وی ادامه داد: عشق به کیمیا، مولانا و قونیه باعث میشود که شمس در این شهر بدنام شود. شاید بهتر میبود که شمس زودتر از اینها شهر را ترک میکرد.
نویسنده کتاب «ناز و نیاز» اضافه کرد: وقتی به احوالات شمس رجوع میکنیم درمییابیم که پس از مرگ کیمیا دچار افسردگی شدید میشود و بر سر چند راهی قرار میگیرد که در قونیه بماند یا برود. اگر در قونیه میماند خاطرات حضور کیمیا او را میآزرد. او برای رهایی از این تعلق نیاز به طبیب الهی داشت. بارها خواندهام و شنیدهام که شمس بیسر و صدا قونیه را ترک میکند و پیش از رفتن ارتباطی با مولانا نگرفت.
حجتالاسلام محمدمهدی بهداروند متولد ۱۳۴۲ است. «نقبیله عشق»، «انقلاب اسلامی-امریکا-جنگ تحمیلی»، «نسبت اندیشی اندیشه شیعه و دمکراسی»، «ناز و نیاز»، «بررسی وظایف و اختیارات ولایت فقیه» و «جادههای سربی» نام برخی از کتابهای اوست.
محمد قاسمزاده، پیش از این به ایبنا گفته بود، کیمیا، بعد از کتک خوردن از شمس از دنیا رفتهاست. این بخش از زندگی شمس در قونیه، یکی از مجهولترین قسمتهای زندگی شمس و مولانا است.