به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست آسیب شناسی ادبیات ایران عصر دیروز دوشنبه ۳ اسفند حضور حسین پاینده، حمید عبدالهیان و محمدرضا گودرزی در کانون ادبیات ایران برگزار شد.
ابتدای این نشست، پاینده به عنوان اولین سخنران این برنامه گفت: یک نکته که درباره رمان فارسی وجود دارد این است که اکثر ما درباره نویسندگان قدیمی رمان، اتفاق نظر داریم. اما همین که چند دهه جلوتر می آییم، این اتفاق نظر درباره آثار از بین می رود و معتقدیم که رمان ایرانی، آنچه که باید باشد تا بدرخشد، نیست.
وی در بخشی از سخنان ابتدایی خود گفت: متاسفانه ما در این زمینه دارای فرهنگی هستیم که در آن انتقاد موجب بروز خصومت می شود. نویسنده عالم و دانشمند، از نقد اثرش استقبال می کند چرا که شاید بتواند داستانش را با استفاده از نقدهایی که به کارش می شود، تعدیل کند. مگر سیمین دانشور نبود که گفت کسی حق ندارد کتاب «آتش خاموش» را دوباره چاپ کند؟ دانشور بعد از چاپ این کتاب، معتقد بود که کارش خوب نبوده و گفت داستان هایم مزخرف بوده است. در فرهنگ ما چنین رویکردی کمتر دیده می شود. به همین دلیل من از بردن نام رمان های ضعیف معذورم چون در جلسات پیشین نقد و بررسی کتاب که قبلا برگزار شده، نام برخی رمان ها را بردم و این مساله ایجاد دردسر کرد.
جهان داستانی رمان های ما یکنواخت است
این منتقد ادبی در ادامه گفت: اما اگر بخواهم وارد بحث اصلی این جلسه شوم، باید این سوال را مطرح کنم که چه عاملی باعث شده که رمان ایرانی، آن قدر که باید بدرخشد، درخشش نداشته باشد؟ این موضوع از نظر من ۷ دلیل دارد که همان آسیب های ادبیات داستانی ما هستند. یکی از این آسیب ها، یکنواخت بودن جهان داستانی است. این آسیب، از نظر من یک نوع بن بست است. بارها پیش آمده که از نویسنده ای، کاری می خوانیم و می بینیم که دارد خودش را در آن کار تکرار می کند. این بن بست باعث شده درونمایه یا مضمون رمان ها به شدت شبیه هم باشد یا تفاوت اندکی داشته باشد. گاهی شده که در آثار یک نویسنده شاهد تکرار مرتب یک سری شخصیت باشیم. البته منظورم را از این حرف اشتباه برداشت نکنید. در کارهای اسماعیل فصیح، شخصیت جلال آریان تکرار میشود اما با مسالهای جدید در جهان داستان این اتفاق میافتد. مساله، اسم شخصیتها نیست بلکه مساله، نوع شخصیت است. این شخصیت ها، هویت تغییرنیافته دارند. به عنوان مثال یا مصلح اند یا آدم های شکست خورده. گاهی هم تا جایی پیش می رویم که می بینیم مکان های داستانِ یک داستان نویس، اصلا تغییر نمی کند.
نویسنده کتاب «داستان کوتاه در ایران»، گفت: آسیب دوم را می خواهم با اشاره به اندیشههای رولان بارت مطرح کنم. بارت می گوید رمان، یا مخاطب را در جایگاه تولید متن قرار می دهد و یا در جایگاه یک خواننده منفعل. اولی، رمان نوشتنی است و دومی رمان خواندنی. در گونه دوم، دیتا و اطلاعات به خواننده داده می شود ولی پردازشی در ذهن صورت نمیگیرد. مبالغه نمیکنم اما اکثر رمان های ۲ دهه اخیر کشور، در گروه رمانهای خواندنی قرار می گیرند. البته به این مساله هم اشاره کنم که منظور این نیست که با نوشتن رمان، خواننده را عذاب بدهیم و چیستان طرح کنیم؛ ولی واقعا چه تفاوتی بین رمان عامه پسند و رمان نخبه گرا وجود دارد؟ یکی از تفاوتهای این دو، این است که رمان نخبه گرا، جهان آشنایی زدایی شده ای را ارائه میکند.
اکثر رمان های ما تک صدا هستند
پاینده ادامه داد: آسیب سوم این است که اکثر رمان های منتشرشده در ۲ دهه اخیر در فرهنگ ما، جزو رمان های تک صدا هستند. در مورد این آسیب می خواهم از نظریه باختین استفاده کنم. خیلی از رمان نویسان ما فکر می کنند نقش هدایتگری جامعه را به عهده دارند؛ خودشان روشنفکر و مردم مخاطبان نادانی هستند که باید هدایت شوند. این نقش از کجا آمده است؟ به همین جهت، در رمان های ما یک تک صدا وجود دارد و اصولا هم صدای راوی ای است که به جای نویسنده سخن می گوید و ایدئولوژی او را تبلیغ می کند. این برای یک نویسنده خطرناک است که آرای ایدئولوژیک خود را در رمانش تبلیغ کند. پیشنهاد من به چنین نویسندگانی این است که دست به قلم شده و مقاله پژوهشی بنویسند. باختین می گوید رمان از بدو پیدایشش، با عنصر کارناوالیزه، صداهای محذوف و نشنیده شده را به میان می آورد. به زعم باختین، صدای مولف یکی از چند صدایی است که اجازه دارند در رمان بروز و ظهور داشته باشند. این توفیقی است که گلشیری در رمان «شازده احتجاب» به دست آورده است. این رمان با کشاکش صداها، ما را به سمتی سوق می دهد که شنونده خوبی باشیم؛ کاری که یکی از مشکلات مهم ما در فرهنگ مان است چون ما با گوش دادن مشکل داریم و می خواهیم حرف خودمان را پیش ببریم. از این جهت می توان گفت ذات رمان با فرهنگ ما تناقض دارد .
باید حرفه ای رمان بنویسیم نه در وقت بیکاری
وی افزود: آسیب بعدی، عدم شخصیت پردازی حرفه ای است. در این زمینه، باید به نقطه ای برسیم که نویسنده به طور حرفه ای رمان بنویسد نه این که بگوید من در وقت های بیکاری ام، رمان هم می نویسم. آسیب بعدی حشو است. یعنی در رمان، با انبوه کلمات و اطلاعات بی مصرف روبرو می شویم. گاهی در یک رمان خوب، چند صفحه به توصیف چیزی اختصاص داده می شود. این مساله در صورتی که در راستای اهداف رمان باشد، ایرادی ندارد. این جمله را به خاطر داشته باشید که نویسنده را با آنچه نمی نویسد بشناسید نه با آنچه می نویسد. بنابراین توصیف مکان و ریخت و لباس شخصیت، اگر در شناساندن شخصیت ها نقش نداشته باشد، ملال آور می شود.
مولف کتاب «رمان پسامدرن و فیلم» در بخش پایانی سخنانش گفت: یک نکته دیگر این است که شخصیت های رمان های ما، تنوع ندارند؛ به این معنی که می توانیم به راحتی آن ها را طبقه بندی کنیم. نویسندگان ما نمی توانند شخصیت های خودویژه خلق کنند یعنی شخصیت هایی که خودشان باشند و دیگری را تکرار نکنند.
پاینده گفت: آسیب آخر هم، شناخت نادرست از سبک ها و مکاتب ادبی است که من مشخصا به پست مدرنیسم اشاره دارم. این روزها شاهد نوشته شدن رمان هایی هستیم که بدون آگاهی عمیق از پست مدرنیسم، ولی به قصد پست مدرن نوشتن، نوشته می شوند و آن قدر سطحی هستند که مخاطب فکر می کند مستقیما بعد از خواندن کتاب مکاتب ادبی نوشته شده اند.
حمید عبداللهیان نیز به عنوان دیگر سخنران این برنامه در بخش بعدی گفت: مساله آسیب شناسی ادبیات داستانی، بحث گسترده ای است و سخنان زیادی درباره اش می توان بیان کرد. مقداری از نارسایی های این موضوع به نویسنده، بخشی به رمان و بخش دیگر به مخاطب بر می گردد. حالا بحث نشر و ناشر را باز نمی کنم و درباره خیانتی که برخی ناشران در این زمینه می کنند، صحبتی نمی کنم. بحث مربوط به ما، مساله رمان است و بیشتر باید به موضوع نویسنده و نارسایی های مربوط به او بپردازیم.
اکثر رمان نویسان ما، شخصیت فکری و فرهنگی ندارند
این محقق گفت: اگر نویسندگان ما در رمان نویسی ضعف دارند، به این دلیل است که شخصیت فکری و فرهنگی ندارند و چیزی در این زمینه کسب نکرده اند. ما نویسنده های زیادی نداریم که آثار فرهنگ های دیگر را به دقت خوانده باشند، دارای تفکر باشند و از خودشان تولید داشته باشند. به همین دلیل بیشتر آثار، در این حوزه تقلیدی هستند. بنابراین یکی از مشکلات اصلی این است که نویسندگان ما، شخصیت اکتسابی نویسندگی ندارند و یک شخصیت فکری و فرهنگی مستقل ندارند.