شناسهٔ خبر: 42857 - سرویس دیگر رسانه ها

حاجیانی: دوران پژوهش‌های مقطعی و تك‌نگاری به پايان رسيده است

امروزه، تحقيقات انفعالي و در مقابل مسائل موجود با تاخير زياد واكنش نشان مي‌دهند، به عنوان مثال مساله آب و بحران كم آبي كه مطرح مي‌شود بعد از اينكه موضوع در افكار عمومي و روشنفكران غير دانشگاهي بررسي شد اصحاب علوم اجتماعي به فكر مي‌افتند كه به مساله آب هم بپردازند، جان مطلب اين است كه پژوهش‌ها در علوم اجتماعي واكنش مناسبي نسبت به مسائل ندارند، حتي برخي تاخيرها به يك دهه برمي‌گردد.

فرهنگ امروز/ عبدالحسين ضميري٭: دكتر ابراهيم حاجياني، عضو هيات علمي دانشگاه و مدير گروه پژوهش‌هاي فرهنگي و اجتماعي مركز تحقيقات استراتژيك، داراي آثار و تاليفات مهمي در حوزه اجتماعي است. از آثار مهم ايشان مي‌توان به كتاب‌هايي چون جامعه‌شناسي هويت ايراني، سبك زندگي، جرايم سازمان يافته، عرفي شدن، تكنيك‌هاي آينده پژوهي، مطالعات تروريسم و ساير كتب و مقالات علمي و پژوهشي ديگر اشاره كرد. مديريت و اجراي پروژه‌هاي تحقيقاتي كلان در سطح ملي را مي‌توان از ديگر فعاليت‌هاي علمي ايشان نام برد.

 

به دفتر دكتر حاجياني در مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام رفتم و دقايقي با ايشان در خصوص وضعيت تحقيقات اجتماعي در ايران امروز به گفت‌وگو نشستم.
 جناب آقاي دكتر حاجياني، پژوهش‌هاي علوم‌اجتماعي در ايران نسبت به ساير رشته‌هاي علوم انساني جوان‌تر محسوب مي‌شود در عين حال فراز و فرودهايي را مي‌توانيم در سير تاريخي رشد اين تحقيقات مشاهده كنيم. در واقع نوع نگاه به اين رشته قبل و بعد از انقلاب چه تغييري داشته است؟
 دكتر منوچهر محسني تاريخچه تحقيقات اجتماعي در ايران را جمع‌آوري كرده و به شكل كتاب به چاپ رسانده‌اند. همچنين دكتر احسان نراقي از زمان تشكيل موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران اين پيشينه را تهيه و در اين زمينه مطالعاتي داشته‌اند. ايشان تاريخچه تحقيقات اجتماعي را از زمان تشكيل موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران دنبال و مطرح كرده‌اند.
البته قبل از تشكيل اين موسسه، موضوع تحقيقات اجتماعي در ايران دنبال مي‌شد؛ از زمان شكل‌گيري دانش اجتماعي و رشته جامعه‌شناسي(كه ذيل فلسفه تعريف مي‌شد) در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران اين نوع تحقيقات رواج داشته است، مطالعاتي درخصوص جمعيت‌شناسي، موضوعات فرهنگي و به‌طور مشخص مردم‌شناسي، نه به عنوان مطالعات فرهنگي بلكه به عنوان مطالعات موردي، مثلا كار جلال آل‌احمد در خصوص جزيره خارك. بعد از تشكيل موسسه در سال ١٣٤٤ اين تحقيقات متمركز مي‌شود و عمده تحقيقات در آنجا انجام مي‌شود. به نمونه‌هاي ديگري هم مي‌توانيم اشاره كنيم مثلا مطالعه طالب آباد كه توسط دكتر صفي‌نژاد انجام شده از مطالعات و پژوهش‌هاي ماندگار موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي بوده است.
مطالعات معتبر ديگري هم در اين موسسه مانند مطالعه ملي جمشيد بهنام و ديگر محققين بنامي چون دكتر توسلي و احسان نراقي انجام شده كه پيش‌تر ياد‌كردم.
  آيا تحقيقات بعد از انقلاب را در واقع بايد بعد از انقلاب فرهنگي بررسي كنيم؟
بله. موسسه همچنان به كار خود ادامه داد تا زمان انقلاب اسلامي بعد از آن هم دوره فطرت انقلاب فرهنگي را پشت سر گذاشت. بعد از انقلاب فرهنگي موج جديدي از پژوهش‌هاي اجتماعي چه در موسسه و چه در دانشگاه‌هاي كشور شكل مي‌گيرد.
در دانشگاه تهران و علامه طباطبايي تا حدودي در دانشگاه‌هاي مراكز استان‌ها چون فردوسي مشهد و دانشگاه تبريز مطالعات اجتماعي را بعد از انقلاب شاهد هستيم اما موج جدي‌تر مطالعات و تحقيقات اجتماعي در ايران از سال‌هاي اول دهه ٧٠ شروع مي‌شود كه رساله‌هاي مقاطع ارشد و دكترا فراوان‌تر و به‌صورت جدي‌تر توليد مي‌شوند. در همين سال‌ها با ظهور انبوهي از نشريات علمي و پژوهشي روبه‌رو هستيم كه در حوزه اجتماعي توليد علم مي‌كنند. در دهه ٧٠ با موجي از دانشجويان مقاطع تحصيلات تكميلي در دانشگاه‌هاي دولتي و آزاد در كنار فعاليت‌هاي محققان غير‌دانشگاهي روبه‌روييم.
از ديگر دلايل رشد مطالعات اجتماعي در اين دهه، تاسيس رشته جامعه‌شناسي در اكثر دانشگاه‌هاي كشور است. مي‌توانيم تاسيس دانشگاه‌هاي جديد را هم به علل رشد تحقيقات اجتماعي در دهه ٧٠ اضافه كنيم.
در دو دهه گذشته با تاسيس رشته‌هاي جديد ديگري مرتبط با علوم اجتماعي همچون ارتباطات، توسعه، مطالعات ايران، جامعه‌شناسي سياسي در دانشگاه تربيت مدرس و علامه طباطبايي با فراواني تحقيقات و مطالعات اجتماعي روبه‌رو هستيم. در حال حاضر كمتر استاني است كه رشته جامعه‌شناسي در دانشگاه‌هاي آن وجود نداشته‌باشد.
  جناب آقاي دكتر با فراواني بالاي تحقيقات اجتماعي كه ذكر كرديد شاهد مراكز مطالعاتي در كنار دستگاه‌هاي دولتي و حاكميتي هستيم، به عبارت روشن‌تر فلسفه وجودي مراكز مطالعاتي سازمان‌هاي وابسته به دولت در كنار مراكز پژوهشي دانشگاهي و انجمن‌هاي علمي چيست؟
مراكز مطالعات وابسته به سازمان‌ها بر اساس نياز تخصصي آنها شكل گرفت. در واقع نيازهاي حرفه‌اي دستگاه‌ها و موسسات را به عنوان مهم‌ترين دليل ايجاد اين مراكز مي‌توان اشاره كرد.
مثلا وزارت بازرگاني در مقطعي نياز به مركزي براي مطالعه در خصوص تجارت و بازرگاني داشت و مركز مطالعات و پژوهش‌هاي بازرگاني را راه‌اندازي كرد. از ديگر دلايل مهمي كه باعث مي‌شد دستگاه‌ها به تاسيس اين مراكز مبادرت كنند به اقتضائات سياستگذاري و مطالعات بين رشته‌اي مي‌توان اشاره كرد.
  از نظر جنابعالي تاسيس اين مراكز مثبت است؟
ضرورت‌هاي فوق به‌نظر قابل قبول است و تاسيس اين مراكز مفيد ارزيابي مي‌شود.
برخي از اين مراكز، فعاليت‌هاي بينارشته‌اي يا فرا‌رشته‌اي داشته و دارند، از جمله اين مراكز، مراكز پژوهش‌هاي راهبردي است كه مجمع تشخيص مصلحت نظام، مجلس شوراي اسلامي، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ارتش، شوراي نگهبان، مجلس خبرگان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و برخي دستگاه‌هاي امنيتي و نظامي ديگر به‌دليل مطالعات مورد نيازشان دست به تاسيس چنين مراكزي زدند. فلسفه تاسيس اين مراكز پژوهشي رصد و درك وضعيت موجود و مطالعه در خصوص آينده مطلوب، همچنين الزامات سياستگذاري بوده است. در دو دهه گذشته حدود ٤٠ موسسه يا مركز پژوهش راهبردي بدين منظور در كشور تاسيس شده است كه بيشتر مربوط به حوزه امور خارجه و امور نظامي است.
تاسيس اين مراكز پژوهشي و دانشگاه‌هايي چون امام حسين(ع)، دانشگاه علوم انتظامي و انجام تحقيقات دانشگاهي در آنها يك نياز طبيعي بود. به‌دليل نيازهاي حرفه‌اي و تخصصي و به‌دلايل ديگري كه قبلا عرض كردم دست به تاسيس چنين نهاد‌هايي زده‌شد. البته اكنون ارزيابي و عملكرد اين مراكز مهم است.
  در مقابل تاسيس مراكز مطالعاتي مرتبط با هر دستگاه، نظريه‌اي ديگر وجود دارد كه معتقد است دستگاه‌ها بايد نياز‌هاي مطالعاتي خود را به دانشگاه‌ها سفارش مي‌دادند. نظريه رقيب مي‌گويد دانشگاه‌هاي مادر كشور وظيفه تحقيق و پژوهش را به‌عهده دارند. شما با كدام نظر موافق هستيد؟
من با اين نظريه موافق نيستم چون معتقدم دانشگاه‌ها چنين پتانسيلي نداشتند. حتي اگر به دانشگاه‌ها ماموريت داده مي‌شد نيازهاي مطالعاتي دستگاه‌ها را تامين كنند يقين دارم كه به اين سمت‌و‌سو نمي‌رفتند و پروژه موفقيت‌آميزي نبود يا حداقل موفقيت آن از الان كمتر بود.
 تحقيقات اجتماعي كه در ايران انجام مي‌شود چه در سطح دانشگاه‌ها چه در اين مراكز پژوهشي چقدر كاربردي هستند و مورد استفاده قرار‌مي‌گيرند؟
  اجازه دهيد سوال شما را در چهار فراز اساسي پاسخ دهم:
١-پژوهش‌هاي اجتماعي در ايران به اندازه كافي توسعه پيدا‌ كرده است، به لحاظ رشد كمي اين مراكز مساله‌اي وجود ندارد. در دور افتاده‌ترين دانشگاه‌هاي كشور هم رشته علوم اجتماعي فعال است(منظورم جامعه‌شناسي، علوم ارتباطات، تعاون، جمعيت‌شناسي و... است .) لذا ما حجم عظيمي از دانشجويان علوم اجتماعي چه در مقطع ارشد و چه در مقطع دكترا شاهد هستيم؛ به همين ترتيب، دانشگاه آزاد را هم اضافه كنيد. لذا به لحاظ كميت واقعا با حجم عظيمي از تحقيقات اجتماعي روبه‌رو هستيم، با توجه به اين وضيت، ما امروزه به تحقيقاتي نياز داريم كه در حوزه فرا‌تحليل انجام شود. به عبارت ديگر، امروزه نياز به تحقيقاتي داريم كه مجموعه تحقيقات قبلي را تحليل كند و نتيجه‌گيري جديد به دست دهد. فرا‌تحليل همان تحليل تحليل‌هاست. اگر كسي از ما در خصوص وضعيت خانواده در جامعه امروز ايران سوال كند، با وجود اينكه ده‌ها تحقيق در اين خصوص تاكنون انجام شده است ولي چون كساني هنوز فرا‌تحليل انجام نداده‌اند ما نمي‌توانيم به توصيف جامعي از وضعيت خانواده در جامعه امروز برسيم. به عنوان نمونه ديگري، شيوع اعتياد را در نظر بگيريد، اگر كسي در خصوص شيوع اعتياد از ما سوال كند باز هم با وجود انجام پژوهش‌هاي كثيري در اين حوزه نمي‌توانيم جمع‌بندي دقيقي از اين موضوع ارايه كنيم. دليل آن عدم انجام فرا‌تحليل از تحقيقات قبلي است. در حال حاضر و در وضعيت جاري نياز به فرا‌تحليل داريم كه از تحليل‌هاي موجود به يك جمع‌بندي جديد برسد. يا اينكه چرا جامعه علمي كشور مايل به انجام فرا‌تحليل نيست به تمايل اعضاي هيات علمي دانشگاه‌ها و دانشجويان بر‌مي‌گردد. تمايل غالب اين جامعه به تكرار تحقيقات و مد‌گرايي دارد. منظورم از مدگرايي اين است كه مثلا فرض كنيد در يك مقطع زماني بحث سرمايه اجتماعي مطرح مي‌شود. اينجاست كه با سيلي از تحقيقات اجتماعي چه در پايان‌نامه‌ها و چه در مراكز پژوهشي با موضوع سرمايه اجتماعي روبه‌رو مي‌شويم يا اينكه در دوره ديگري موضوع سبك زندگي مد مي‌شود، همه پژوهشگران و دانشجويان به تحقيق در موضوع سبك زندگي گرايش پيدا مي‌كنند يا موضوعات ديگري مانند هويت و طبقه اجتماعي. كمتر شاهد هستيم كه پژوهشگراني تصميم بگيرند وضعيت هويت ملي را در چند دهه اخير در ايران فرا‌تحليل كنند.
  مانع خاصي بر سر راه فراتحليل وجود دارد؟
تمايل غالب همان‌گونه كه قبلا عرض‌كردم تكرار تحقيقات و مدگرايي است. شايد يكي از دلايل مهم عدم گرايش به سمت مطالعات فرا‌تحليل، دشواري انجام اين نوع از مطالعات باشد. پژوهشگري كه قصد دارد فرا‌تحليل انجام دهد بايد چندين مطالعه قبلي پيمايشي يا تحقيقات موردي در مكان‌ها و زمان‌هاي مختلف انجام داده باشد يا جمع‌آوري كند تا بتواند آنها را در فرا‌تحليل تجميع كند. تحقيقات با روش فرا‌تحليل دشواري‌هايي دارد كه متاسفانه پژوهشگران ما كمتر حوصله ورود به اين ميدان را دارند. گاهي مواقع فرا‌تحليل‌هاي انجام شده كمي هستند در حالي كه نياز امروز ما انجام فرا‌تحليل‌هاي كيفي است.
بنابراين در اين زمينه نقص داريم و خلأ تحقيقاتي احساس مي‌شود، متاسفانه تحقيقات ما از نوع me to شده است يعني براي اثبات اينكه من هم هستم انجام مي‌شود مثلا پژوهش‌هاي سبك زندگي رواج پيدا كرده و پژوهشگران سعي مي‌كنند در اين موج پژوهشي مشاركت كنند. در مقابل، كمتر محققي با رويكرد me only وارد و مدعي مي‌شود كه من يك كار جديد انجام دهم. براي مثال امروزه موضوع دست اول كشور موضوع آب و مصرف آب در بين شهروندان است اما متاسفانه تحقيق جامع و جمع‌بندي شده‌اي در اين خصوص نداريم.
٢- نكته كليدي بعدي اين است كه اين تحقيقات انفعالي و در مقابل مسائل موجود با تاخير زياد واكنش نشان مي‌دهند به عنوان مثال مساله آب و بحران كم آبي كه مطرح مي‌شود بعد از اينكه موضوع در افكار عمومي و روشنفكران غير دانشگاهي بررسي شد اصحاب علوم اجتماعي به فكر مي‌افتند كه به مساله آب هم بپردازند، جان مطلب اين است كه پژوهش‌ها در علوم اجتماعي واكنش مناسبي نسبت به مسائل ندارند، حتي برخي تاخيرها به يك دهه برمي‌گردد.
٣- اگر بخواهم آسيب‌هاي تحقيقات اجتماعي كه تاكنون مطرح كردم را دوباره يادآوري كنم: اول به فرا‌تحليل نبودن پژوهش‌هاي علوم اجتماعي اشاره كردم دوم به تاخير در واكنش به مسائل اجتماعي و آسيب سوم مورد نظر من عدم تركيبي بودن پژوهش‌هاي علوم اجتماعي است.
اين آسيبي روش‌شناسانه است كه به پژوهش‌هاي اجتماعي وارد است. متاسفانه پژوهشگران تركيب كار هم داريم. كتاب‌هاي خوبي در اين خصوص منتشر شده است مثل كتاب جنبش سوم روش‌شناسي دكتر احمد محمدپور، همچنين دكتر ايمان در اين خصوص كارهايي انجام داده‌اند. بايد اين را اضافه كنم كه روش‌هاي تركيبي از دهه هشتاد در علوم اجتماعي رواج پيدا كرده اما در يك دهه اخير كه اين بحث وارد ادبيات روشي علوم اجتماعي ايران شده كمتر محقق حرفه‌اي و صاحب نامي را در اين روش شاهد هستيم.
جمع‌بندي آسيب سوم اين است كه ما به اين نتيجه رسيده‌ايم كه روش كمي صرف و كيفي صرف پاسخگو نيست بايد به سمت روش تركيبي حركت كنيم. تركيب داده‌هاي كمي با داده‌هاي كيفي. اين تركيب حالت‌هاي مختلف و متدولوژي‌هاي پيچيده‌اي دارد. در تدريس روش تحقيق و آموزش‌هاي علوم اجتماعي جاي اين نوع نگاه خالي است و در نتيجه دانشجوها و پژوهشگران‌مان به اين سو نمي‌روند.
البته تركيب تنها جنبه متدولوژي ندارد. تركيب تئوريك داريم، تركيب تيم‌هاي تحقيقاتي داريم و تركيب رشته‌هاي مختلف، اما منظور من در اينجا تركيب روشي است يعني تركيب داده‌هاي كمي و كيفي ولي شما مي‌توانيد اين اشكال(ايراد) را در سطح بزرگ‌تري هم ببينيد مثلا چرا كار تحقيقي تيمي بين رشته‌اي انجام نمي‌شود. چرا تركيب كارهاي تئوريك انجام نمي‌شود. مساله زاويه‌بندي يا تثليث در اينجا كاربرد دارد، زوايه‌بندي يا تثليث به معناي اين است كه داده‌ها، تئوري‌ها و محققين بتوانند چند ضلعي كار كنند. اضلاع مختلف پازل را كنار هم قرار بدهيم و پژوهش‌ها كامل‌تر انجام شود.
پژوهشگران بايد بپذيرند دوران تك‌نگاري و پژوهش‌هاي مقطعي به پايان رسيده است. ما اكنون بايد چند رشته‌اي ببينيم مثلا يك تيم اجتماعي جغرافيايي و اقتصادي بتوانند با هم كار بكنند يا مثلا تئوري‌هاي مختلف كنار هم قرار داده‌شوند.
به اين نوع كارهاي تحقيقاتي مي‌گوييم پژوهش‌هاي همگرا كه در يكي دو دهه گذشته در علوم پايه و علوم مهندسي اين اتفاق رخ داده است. مثلا تركيب شيمي و بيولوژي يا تركيب هوش مصنوعي يا بيولوژي يا فناوري اطلاعات يا تركيب علوم شناختي با نانو اين تركيب‌ها در خيلي از رشته‌ها اتفاق افتاده اما پژوهشگران علوم اجتماعي نسبت به انجام روش‌هاي تركيبي غافلند. به ويژه تركيب روش‌هاي كمي و كيفي كه يكي از انواع روش‌هاي تركيبي است.
مساله چهارم عدم توجه پژوهشگران و دوستداران علوم اجتماعي به سياست پژوهي است. اكثر محققين اعتقادي به سياست‌پژوهي ندارند مثلا در حوزه مطالعات فرهنگي هنوز اين هيولا حاكم است كه محقق نبايد به سمت سياستگذاري حركت كند با اين استدلال كه فرهنگ قابل سياستگذاري نيست، مناسبات اجتماعي قابل سياستگذاري نيست و سياستگذاري را به دولت واگذار كرده‌اند در حالي كه دولت وقت و توان پاييني براي سياستگذاري دارد. دولت درگير روزمرگي‌هاست، توانايي سياستگذاري ندارد، حتي اگر نظام برنامه‌ريزي منسجمي هم داشته باشد. بنابراين دولت في‌نفسه توان سياستگذاري ندارد، اينجاست كه محققان علوم اجتماعي هستند كه مي‌توانند با سياست‌پژوهي و آينده‌نگري به سمت تهيه و تدوين قوانين و مقررات و سياست‌ها حركت بكنند. هم علوم اجتماعي به سياستگذاري اعتقاد نداشته و هنوز هم برخي محققين و اصحاب علوم اجتماعي هستند كه معتقدند اين رشته نبايد به سمت سياستگذاري حركت كند و هم دولت تمايلي به سياستگذاري از سوي علوم اجتماعي ندارد.
به نظرم اگر دانشگاه به مساله سياستگذاري ورود نكند سياست‌هاي غلط دوباره تكرار مي‌شوند. هيچ فرآيندي براي ارزيابي سياست‌ها به وجود نمي‌آيد. وقتي دانشگاه دغدغه نداشته باشد سياست‌ها ارزيابي نمي‌شوند و شكست و ناكامي در پيگيري و ميزان تحقق اهداف به وجود نيايد كم كم متوجه مي‌شويم كه منابع ما در حال از بين رفتن است. لذا اين همان عدم پيوند آكادمي يا علوم اجتماعي با دولت و سياست است كه نتيجه چنين فرآيندي به فاصله علوم اجتماعي از سياست و دولت منجر مي‌شود. در عوض تحقيقات موجود و جاري علوم اجتماعي مملو از تبيين و توصيف است، هيچكدام به سمت سياستگذاري و كنترل حركت نكرده و از اين حركت ابا دارند. در پايان رساله‌ها دو صفحه پيشنهاد نوشته مي‌شود (به‌طور كلي، اجمالي و تكراري) اما پيشنهادات قابليت اجرايي ندارد، چارچوب ندارد، مثلا معلوم نيست چه كسي بايد آنها را اجرا كند؟
اين نوع تحقيقات از نوع سياست‌پژوهي نيست، سياست‌پژوهي دانش بين رشته‌اي است. سياست‌پژوهي مختص رشته‌هاي علوم سياسي يا مديريت استراتژيك نيست، همه پژوهشگران علوم اجتماعي بايد به اين سمت حركت كنند و آن را فرا بگيرند، بايد بدانند چگونه آن را انجام‌‌دهند و چون اين كار دغدغه و مورد توجه نبوده است. متدولوژي آن هم هيچگاه به وجود نيامده است. سياست‌پژوهي راه و روش خاص خود را دارد، مانند روش توصيف كه هر كدام چارچوب و روش خاص خود را دارند. به عنوان مثال بايد با نحوه اجرا، روش شبه آزمايشگاهي كه چيزي شبيه روش پايلوت است آشنا شويم.
روش پايلوت، يك روش ساده در سياست‌پژوهي است كه يافته‌هاي يك تحقيق سياست‌پژوهانه را اجرا مي‌كند تا نتيجه آن را مورد بررسي قرار دهد، اگر نتايج مثبت بود آن را توسعه دهد. اين يك تكنيك و روش حداقلي و ابتدايي تحقيقات سياست‌پژوهي است كه رعايت نمي‌شود. روش‌هاي پيشرفته‌تر و جديدتري نيز هست كه هنوز در آموزش دانشگاهي ما هم جا نيفتاده است.
نتيجه‌اي كه مي‌خواهيم از بحث بگيريم اين است كه جامعه‌شناسي از مجراي تحقيقات و پژوهش‌ها، خود را مكلف و متعهد به مديريت استراتژيك و كمك به حل و فصل مشكلات اجتماعي از طريق سياستگذاري نمي‌بيند.
علوم اجتماعي، خود را آينه تمام نماي مصيبت‌هاي جامعه مي‌داند، اهل دادزدن است و انتقاد. دولت هم درگير بروكراسي و مشكلات خود بوده و ناتوان از اين است كه بتواند راه‌حل‌ها را پيدا كند. دولت كه درگير حل مشكلات است جامعه‌شناس هم كه دغدغه ندارد. لذا حل مسائل و مشكلات اجتماعي و فرهنگي با كيست؟
  تحقيقات حوزه تحصيلات تكميلي در علوم اجتماعي را در چه سطحي مي‌بينيد؟ آيا آينده اميدوار‌كننده‌اي دارد. وضع فعلي پايان نامه‌هاي دكترا و ارشد بسيار نگران‌كننده است. در اين خصوص چه آسيب‌هايي را شناسايي مي‌كنيد و آيا راهبردهايي در اين خصوص ارايه مي‌فرماييد.
اين يكي از ملاك‌هايي است كه مي‌توان فهميد چه ميزان جو پژوهشي در دانشگاه حاكم است. در نسل جديد دانشجوي علاقه‌مند خيلي كم مي‌توان يافت. دانشجويي كه به صورت جدي دغدغه داشته‌ و مسائل اجتماعي را شناسايي كرده‌باشد به‌ندرت پيدا مي‌شود. در هر كلاس درس يك يا دو نفر علاقه‌مند پيدا مي‌شود. البته ما بايد ابتدا معلمين اين دانشجو را بشناسيم، ببينيم معلمين و اساتيد چقدر فضا را براي پژوهش دانشجويان فراهم كرده‌اند. با كمال تاسف نه نظام دانشگاهي و نه اساتيد دانشگاه‌ها دغدغه ايجاد فضاي پژوهش و تحقيق براي دانشجويان ندارند.
نظام آموزش رسمي كما‌في‌السابق امتحان محور – مدرك محور – عجول و روزمره است. نظام دانشگاهي نياز به توقف دارد، معتقدم دانشگاه‌ها بايد به سمت جنبش كيفيت حركت كنند، كميت كافي است. تاسيس رشته، تاسيس دانشگاه و تجهيزات كافي است، صندلي‌هاي خالي دانشگاه‌ها تكميل شده و نياز جديدي براي ساختمان و رشته و تشكيلات نيست، كمي روي كيفيت متون درسي، استاد، روش‌ها، تكنيك‌ها و روحيه دانشجويان كار كنيم. اكنون لازم است كمي به عقب‌تر برگرديم.
اگر بخواهيم ساده و خلاصه پاسخ سوال شما را بدهم بايد بگويم وضع تحقيقات دانشجويي خيلي جالب نيست و فضاي پژوهشي بر جو دانشگاه‌ها و دانشجويان حاكم نيست. تا وقتي جو عمومي بر اين باشد كه مي‌توان با سرقت علمي و خرج مبلغي پول پايان‌نامه نوشت و نظامي براي كنترل و ارزيابي پايان‌نامه‌ها موجود نيست مي‌توان دكترا گرفت و حتي استاد دانشگاه هم شد.
  با اين شرايط نقطه اميدبخشي در اين حوزه ملاحظه مي‌كنيد؟
خوشبختانه مدت دو سال است كه همايش تحقيقات اجتماعي به همت انجمن جامعه‌شناسي برگزار مي‌شود. اين فضا براي نقد و ارزيابي پژوهش اجتماعي بسيار مناسب است. به‌نظرم نقد و ارزيابي تحقيقات علوم اجتماعي بسيار ضروري است و خوشبختانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي حركتي را در اين راستا آغازكرده است. تقويت انجمن‌هاي علمي در علوم اجتماعي مثل علوم سياسي و جامعه‌شناسي خيلي ضروري است. اين انجمن‌ها نيازمند حمايت دولت هستند. از درون اين انجمن‌هاست كه نقدهاي سازنده تحقيقات مشخص مي‌شود. اشكالات روش‌‌شناختي تحقيقات معلوم مي‌شود. اگر استاد دانشگاه‌ها در زمينه راهنمايي و مشاوره دانشجو دچار خطا شده باشد از طريق اين انجمن‌ها اشكال كار اساتيد روشن مي‌شود. اميدوارم موضوع رابطه دانشگاه و سياستگذاري آينده خوبي داشته باشد.
  جناب آقاي دكتر، اين روزها به پژوهش در مورد چه موضوعي تمركز داريد؟
مهم‌ترين دغدغه اين روزهاي من بررسي وضعيت اخلاق در جامعه ايران است. همچنين در خصوص آينده‌پژوهي مسائل اجتماعي فرهنگي ايران هم تاملاتي دارم.
  با تشكر
٭دانشجوي دكتراي جامعه‌شناسي سياسي