به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ ۱۸ اسفند برابر با پنجمین سالی است که پدر کتابشناسی ایران دیگر در میان ما نیست. پنج سال پیش درست در همین روزها که همه در تکاپوی تهیه و تدارک سال نو بودند، ناگهان خبر درگذشت ایرج افشار همه را بهتزده کرد. درگذشت مردی که لحظه به لحظه زندگیش سرشار از عشق به وطن و شناخت فرهنگ آن بود. وطنی که ذره ذره خاک آن را درنوردیده و اسرار آن را در دل هزاران برگ کاغذ ثبت کرده بود به امید روزی که آنها را منتشر کند تا توشهای برای آیندگان باشد.
ادای دین به ایرج افشار غیرممکن است!
امروز که پنج سال از رفتن زندهیاد افشار میگذرد انبوهی از کتابها و مقالههایش به جا مانده که برای همیشه یادش را در اذهان ایراندوستان زنده نگه خواهد داشت. زمانی که کتاب «فرزانه ایرانمدار» را ورق میزدیم، محو آوازه و وسعت دانش و دانستههای وی بودیم که از زبان نامهای پرآوازهای در ایران و جهان بیان شده بود. در این کتاب هر کسی به فراخور دوستی، ارتباط و همنشینی با این نسخهپژوه و پژوهشگر فرهنگ، تاریخ و ادبیات فارسی قلمفرسایی کرده است.
مطالبی از اهل ادب، فرهنگ تاریخ و فلسفه همچون سید عبدالله انوار، عزتالله فولادوند، زندهیاد محمدابراهیم باستانیپاریزی، عبدالرحمن بدوی، سیدهادی خسروشاهی، سیدعلی آلداوود، احمد جلالی، غلامعلی حداد عادل، عبدالحسین طالعی، منصور صفتگل، هومن یوسفدهی، غلامرضا امیرخانی و افراد بسیار دیگری در «فرزانه ایرانمدار» درباره زندهیاد افشار نوشتهاند.
مجید غلامیجلیسه در پیشگفتار این کتاب با اشاره به نادر بودن افشار مینویسد: «استاد مرحوم ایرج افشار، نادری از نوادر ایام بود که نه سابق بر وی و نه مسبوق بر او در وادی کتابشناسی و ایرانشناسی کسی را نتوان یافت. عمر پربرکت ایشان از دوران جوانی تا آخرین لحظات، پر از فایده و استفاده است و محال است کسی پا در وادی ایران و ایرانشناسی گذاشته باشد و حظی از قلم و تتبعات مرحوم افشار نبرده باشد. بیراه نیست اگر بگویم که ادای دین به مردی که یک تنه کار صدها مؤسسه و کتابخانه و اداره و فرد را کرده، غیرممکن است.»
کاربرگهای که از ذهن افشار نشأت گرفت
استاد سید عبدالله انوار، نسخهشناس در رابطه با درایت و سرعت عمل افشار در تهیه کاربرگه نسخه خطی آورده است: «از آنجا که داشتن فهرست نسخخطی که یکی از مهمترین وظایف کتابخانه است و سالهای سال به عهده تعویق افتاده از منقصتهای کتابخانه گردیده بود و زبان طعنهزنان را به هیچ روی در کام نگه نمیداشت، مرحوم افشار هنوز سه روز از انتصابش نگذشته بود که به بخش خطی آمد و نگارش فهرست نسخه خطی را خواست و چون از متصدی شنید که روش نگارش این فهرست به چه صورت باید باشد تا فهرست را برآورنده نیاز حاجتمند کند نه عرصه سخن پراکنیهای زیادهگوی، که نه طالب را به کار آید و نه رفع منقصت کتابخانه نماید، بلکه موجب طعن طاعتان نیز شود. زندهیاد افشار چون این سخن را منهج عقل دید و نیز خود واقف بود که فهرست چه باید باشد. فکر ایجاد کاربرگه در ذهن او نشأت گرفت و بر آن رفت که کاربرگه برای نسخ خطی بهوجود آورد که هم پاسخگو به نیاز حاجتمند باشد و هم نقص بزرگ فهرستنگاری نسخ خطی را برطرف کند.» (ص ۴۴)
این درایت، نکتهبینی و بهره بردن از دانش و تجربیات بزرگان در حل مسائل و پیش رفتن به سوی نوآوریها از خصائلی است که انوار از آن به عنوان رموز موفقیت افشار نام میبرد.
خاموشی ستاره افشار، در آسمان ماتمزده فرهنگ
عبدالرحمن بدوی، فیلسوف اگزیستانسیالیست معاصر مصری و محقق برجسته متون فلسفه و تصوف اسلامی که از شهرتی جهانی برخوردار است و مدت مدیدی از عمر خود را در سفرهای آموزشی و تحقیقاتی شرقی و غربی به سر برده و یک چند هم در اوایل دهه پنجاه شمسی در ایرانـ تهران به کار تدریس و تحقیق گذرانده است. درباره کوششهای افشار در گردآوری منابع و سامان دادن آن مینویسد: «کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران را دانشمند ممتازی اداره میکند که غزارت علمی را با جوانمردی اخلاقی و علاقه شدید به مساعدت به اهل علم یکجا جمع دارد و او استاد ایرج افشار است، کسی که با کوشایی و علاقهمندی به علم و گستردگی روابطش با دیگر کتابخانههایی در عالم که دارای نسخ خطی عربی و فارسی هستند، توانسته است این کتابخانه را از انبوه میکروفیلمهای نسخ خطی ترکیه، انگلستان، ایالات متحده آمریکا، پاکستان، هند و افغانستان غنی کند. در عین حال توانسته است چندین مجموعه از مخطوطات پراکنده در نقاط مختلف تهران، قم، مشهد و شیراز و دیگر شهرها را، از طریق خریداری از اشخاص و خانوادهها و یا تصویربرداری بهصورت میکروفیلم به این کتابخانه ملحق سازد. بدینگونه این کتابخانه به یکی از غنیترین کتابخانهها در جهان تبدیل شده است، چهرسد به خود ایران.» (ص ۵۱)
خاموشی ستاره جان ایرج افشار، در آسمان مهگرفته
عزتالله فولادوند، پژوهشگر تاریخ و ادب با کلامی نرم، نغز و دلتنگ در تحسین عرق ایراندوستی «فرزانه ایرانمدار» آورده است: «ایرج افشار به هر شهر و دیاری که نامی و یادی از ایران بود و به هر کس که بوی خوش آشنایی با ایران از او به مشام میرسید نسیموار میگذشت و نماز میبرد. به همین انگیزه، در ژاپن کورویانگی، در چین، جان هوننین، در هند، نذیر احمد، در پاکستان عباس فاروقی، در روسیه سلیمان بایفسکی و در غرب، ریچارد فرای، هانری دوفوشکور، برت فراگنر، هانس دوبرین، پروفسور باسورث و... را سراغ میگرفت و با آنان دیدار و دوستی و مکاتبه و مصاحبه داشت. یاد کرد و قدردانی از تلاش و کار و کوشش عاشقانه ایرج افشار در مسیر سرافرازی و جاودانگی فرهنگ این آب و خاک، آن هم به قلم یار دیرینش دکتر احسان یارشاطر برجستهترین ایرانشناس معاصر به راستی ماندنی است و خواندنی: «درگذشت ایرج افشار و لطمه عظیمی که فقدان او بر فرهنگ ایران وارد ساخته کمتر در تاریخ نظیری داشته است. در طی ۸۵ سال عمر گرانمایهاش بزرگترین خدمات را به فرهنگ ایران انجام داد و یکتنه از عهده ساماندادن کارهایی که حتی چندین دانشمند برجسته و فعال مجموعا از عهده آن برنمیآمدند، برآمد.»
این استاد ادب و کلام در سطور دیگری از سخنانش با اشاره به شعری از اخوان میگوید: «اگر بگویم که استاد ایرج افشار از آغاز قرن بیستم مجموعا بزرگترین خدمات را به فرهنگ ایران انجام داده است به هیچ وجه مبالغهای در آن نیست، بلکه این قضاوتی است که پس از تأمل کافی در خدمات او به ایران، مقایسه آنها با آنچه دانشمندان و فرهنگپروران دیگر ایران در همان مدت انجام دادهاند. برای من حاصل شده.» خاموشی ستاره جان ایرج افشار، در آسمان مهگرفته و ماتمزده فرهنگ این دیار که شب و تاریکی و تنهایی دلهای ما را میافزاید؛ به غروب نابهگاه ستارهای میماند که مهدی اخوان ثالث از غمش دردمندانه میسراید: ناگه غروب کدامین ستاره» (ص۱۴۴)
هیچگاه مدعی داشتن عنوان «دکتر» نبودهام
از اهل نسخهپژوهی، فلسفه و کلام که بگذریم اهل ادب و شعر نیز با زندهیاد افشار نشست و برخاست داشتند و از همنشینی با وی بهره بردند. علی موسویگرمارودی که زمانی مجله «گلچرخ» را منتشر میکرده به خاطراتی اشاره میکند که خواندن آن گویای روح بزرگ و متواضع افشار است. موسویگرمارودی درباره یکی از نامههای وی در گلچرخ مینویسد: «هنگامی که من در آغاز فروردین ۱۳۷۱، مجله فرهنگی - ادبی گلچرخ را منتشر کردم، از اظهار مرحمت و توجه دریغ نمیفرمود. به یاد دارم که در شماره چهارم گلچرخ (آبان ۷۱، صفحه ۶۸) یادداشت کوتاهی از آن بزرگوار در بخش نامههای رسیده گلچرخ چاپ شد. بدین صورت: «شماره سوم گلچرخ را ندیدم، لذا خواهشمندم حتما بفرمایید از این پس به این نشانی صندوق پستی ۱۹۵۷۵/۵۸۳ نیاوران بفرستند که به دستم برسد و فهرستش را در فهرست مقالات فارسی بیاورم، ورنه قصور بر عهده من نباشد. با یاد همکاریهای جناب عالی با راهنمای کتاب. ایرج افشار.»
موسویگرمارودی درباره دلیل نامهنگاری افشار با مجله «گلچرخ» آورده است: «ذکر عنوان «دکتر» از سوی مسئول صفحه نامهها، در آغاز نام آن استاد، وی را واداشت تا در شماره بعدی مجله «گلچرخ شماره ۵ صفحه ۴۹» این نامه خواندنی را بنویسد: «حضرت گرمارودی: لطف کرده، چند کلمه یاداشت شخصی مرا در مجله گلچرخ چاپ کرده و بر نامم کلمه «دکتر» را با آنکه درجه علمی را ندارم و هیچگاه مدعی داشتنش نبودهام- افزودهاید. البته گاهی اتفاق افتاده است کسانی که خواستهاند مرا بنوازند و از گذشته تحصیلات به اصطلاح عالی اما عادی من بیخبرند و شاید به تصور اینکه هر کس قلمی داشت و «فِر و فِر و فِر نوشت» قاعده باید «دکتر» باشد، این عنوان را اغلب از راه عنایت و گاه برای خوشامد، بر اسم من نوشتهاند و موجب آن شدهاند تا کسانی که بر بیدانشی و «نادکتری» من وقوف دارند، بر من خرده بگیرند که خود را دکتر میشناسد.»
پس انتظار دارم حتما این چندین کلمه را به چرخ چاپ بسپارید تا در شماره آینده گلچرخ به آگاهی همگان برسد که: نام مخلص منحصرا طبق شناسنامه مملکتی «ایرج افشار» است (بدون هیچگونه پیشنام یا پسنام) و نویسنده این سطور به شرف دریافت درجه علمی دکترا نرسیده است. از خاطرنوازی آن نویسنده گرامی سپاسگزارم. ایرج افشار»
مردی که عاشق پاکباز ایران بود
وقتی کلمه کلمه این نامه را از نظر میگذرانید متوجه میشوید مردی که عاشق پاکباز ذره ذره خاک ایران بود تا چه اندازه، متواضع، فروتن و بیغل و غش است و تنها ایرج افشار است. نامی که اگر در عرصه فرهنگ، تاریخ، ادبیات فارسی، ایرانشناسی، کتابشناسی، نسخهپژوهی و کتابداری پژوهش یا مطالعه کنید حتما ریزهخوار تحقیقات وی خواهید شد و آنگاه در برابر دانش، علم و ادبش سر تعظیم فرود خواهید آورد. مانا باد یاد و نام ایرج افشار.
کتاب «فرزانه ایرانمدار» با کوشش مشترک احسانالله شکراللهی و غلامرضا امیرخانی در ۷۱۶ صفحه، شمارگان یکهزار نسخه و به بهای ۴۰هزار تومان به طور مشترک از سوی موسسه خانه کتاب و کتابخانه ملی منتشر شده است.