به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ سعید ناجی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در زمینه فلسفه کودکان کارهای زیادی انجام داده است، حتی در ترجمه آثار فلسفه برای کودکان دستی بر آتش دارد. به عقیده او راههای زیادی وجود دارد تا فلسفه را وارد زندگی کودکان کنیم، که یکی از این راهها آموزش دادن به بچه ها از طریق آموزش و پرورش است. او معتقد است، اندیشمندان به این نتیجه رسیدهاند که آموزشوپرورش حاضر با صلاح کردن، تغییر دادن و روشهای مکمل دیگر درستشدنی نیست، سالیان سال است که میخواهیم نواقص آموزشوپرورش را برطرف کرده و تکمیل اش کنیم، ولی گویی هنوز نتوانستیم در این امر موفق عمل کنیم. کتابهای کمکدرسی، مؤسسات و آموزشگاههای فرعی تعداد روشهای کمکی و تدریسهای خصوصی و مشکلات سرشار دانش آموزان در مدارس همگی حاکی از آن است که آموزشوپرورش نه در ایران بلکه در سراسر جهان ناکارآمد شده است. در خصوص فلسفه کودکان با سعید ناجی به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
از نظر شما اهمیت موضوع فلسفه برای کودکان چیست؟
باید بگویم که کارهای اساسی تحت عنوان برنامه فلسفه کودکان و نوجوانان انجام گرفته است، از جمله این کارهای اساسی نقد آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت رایج و طراحی یک نظام آموزشی متفاوت و متناسب با مقتضیات زمانه است که به عنوان موضوع اصلی مورد آزمون و خطا قرار گرفته، که یکی از نقدهای جسورانه به این موضوع واردشده، مبتنی بر این است که این نوع نحوه آموزشوپرورش در جهان بر اساس روانشناسی تربیتی که مدتی رایج بوده،شکلگرفته است در حال حاضر کارکرد اصلی خود را ازدستداده است و به دور خود میچرخد؛ و بهنوعی وقت بچهها را تلف میکند حال اگر بپرسیم که چرا این اتفاق رخداده است؟! جوابش این است که ۱۰۰ سال از طرح آن دیدگاهها گذشته است و آن دیدگاهها درواقع ابطالشدهاند و کنار رفتهاند و در حال حاضر نظریات جدیدتری وجود داردکه باید تعلیم و تربیت و آموزشوپرورش را بر آن اساس بنا کنیم.برخی از این نقدهای جسورانه به مبانی آموزشوپرورش و روانشناسی تربیتی واردشده است.
از طرف دیگر، برای جایگزین آموزشوپرورش پیشنهادهای خیلی قوی دادهشده که هدف این نوع آموزشوپرورش هم بر اساس این پیشنهاد جدید تغییر پیداکرده است، هدف آموزشوپرورش معطوف به این بود که بیشتر به تقویت حافظه کودکان میپرداخت و مسائل و موضوعات علمی، ادبی و فلسفی و جغرافیایی را به آنان انتقال دهند و کل وظیفه آموزشدهندهها این بود که کشفیات دانشمندان را به ذهن کودکان وارد کنند، حال این هدف تغیر پیداکرده است، هدف این است که ما باید به کودکان و نوجوانان خود یاد بدهیم که درک و قضاوتهایشان را بالا ببرند، دلیل این تغییر رویه در آموزش هم این است که روشهای سنتی که بهعنوان آموزشوپرورش چندین و چند سال به کودکان و نوجوانان آموزش دادیم را کنار بگذاریم، زیرا دادهها و اطلاعات علمی، اخلاقی و معرفتی متعدد که در اختیار کودکان و نوجوانان گذاشته میشود به حدی زیاد است که در حافظه آنان جا نمیشود و پر کردن ذهن کودکان از اینها فایدهای هم ندارد جون فقط دچار سردرگمی میشوند؛ که کدام را انتخاب کنند، زیرا از هر سو یک مطلبی ارائه میشود، بهعنوانمثال، در رسانههای بینالمللی هزاران کانال و شبکه و نت وجود دارد که با اطلاعات اخلاقی و معرفتی روبهرو هستند. حال کودک یا نوجوان نمیداند مطلب کدام کانال درست است و چه موضوعی را یادگیری و حتی برای سرگرمی انتخاب کند.
به همین دلیل است که باید توانایی داوری و قضاوت کودکان بالا برود تا آنان بتوانند از این مطالبی که به آنها از کانالهای مختلف ارائه میشود یکی را انتخاب کنند، از طرفی دیگر باید به پیشنهادهای والدین هم ترتیب اثر بدهند، یا موضوعاتی که دوستانشان میگویند، گوش دهند. پس کودکان و نوجوانان باید قدرت درک و داوری در وجودشان نهادینه شود تا بتوانند حرف درست و صحیح را انتخاب کند، ما درزمینهٔ های علمی هم همین گزینهها راداریم در زمینهٔ علوم موضوعات و مباحث گوناگونی وجود دارد که هرکدام برای جامعه مهمتر است، برمیگزینند.
درواقع درخواستی که فلسفه برای کودکان دارد، این است، آموزشوپرورش قدیم را بهکل کنار بگذاریم و آموزشوپرورش جدیدی را بنا کنیم که مبتنی بر اهداف دیگری است، یعنی هدفش بر آموزش قضاوت، داوری و تفکر است. این موضوع را جسورانه اعلام کردند و کمکم در سراسر جهان با تغییرات و اصلاحاتی عملیاتی هم میشود؛ یعنی این مباحث را در تمام رشتههای علوم انسانی و علوم محض به کار گرفتند.
یعنی بهنوعی با توجه به گفتههای شما آموزشوپرورش قدیم کنار گذاشته شود و بیشتر اندیشه کردن را به بچهها آموزش بدهند؟
البته اینگونه هم نیست که اندیشهها و کشفیات را هم نگوییم، اندیشهها را هرگز بازگو کنیم و اندیشه کردن را هم به بچهها آموزش دهیم، قبلاً تنها اندیشهها را انتقال میدادیم، ولی الآن تلاش میکنیم خودشان به اندیشند و اندیشیدن را ید بگیرند و این اندیشههای ناب را خودشان استنباط کنند.
اندیشمندان به این نتیجه رسیدهاند که آموزشوپرورش حاضر با اصلاح کردن، تغییر دادن و روشهای مکمل دیگر درستشدنی نیست، سالیان سال است که میخواهیم نواقص آموزش و پرورش را برطرف کرده و تکمیل اش کنیم، ولی گویی هنوز نتوانستیم در این امر موفق عمل کنیم. کتابهای کمکدرسی، مؤسسات و آموزشگاههای فرعی تعداد روشهای کمکی و تدریسهای خصوصی و مشکلات سرشار دانش آموزان در مدارس همگی حاکی از آن است که آموزش و پرورش نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان ناکارآمد شده است.
در خصوص نقدهای جسورانه، نظریات جدیدی که در این زمینه ارائهشده است، چیست؟
نظریات جدید در فلسفه کودکان، بخشی از آن مربوط به در روانشناسی است، بهعنوانمثال هم نظریات جدید و هم برنامه فلسفه برای کودکان در کل کشورهایی که انجامشده است، حدود ۱۰۰ کشور است که کل روانشناسی پیاژه را زیر سؤال برده اند که آموزش و پرورش ما تا اندازهای مبتنی بر نظریات پیاژه شکلگرفته است. بر اساس نظریه کاربردی پیاژه، کودکان نمیتوانند تفکر مرتبه دوم داشته باشند و در این زمینه فعالیت کنند. درحالیکه ما امروز در کودکان ۵ یا ۶ ساله تفکر انتزاعی و تفکر منطقی را مشاهده و اذعان میکنیم.
حتی روانشناسی رشد هم مورد نقد واقعشده است که معتقد است کودکان رشد میکنند و به بلوغ میرسند و در دوران بلوغ است که تمام استعدادهایشان به کمال میرسد درحالیکه فلسفه برای کودکان معتقد است این امر برعکس است. استعدادها در دوران کودکی کامل است و کمکم به افول میرسد. البته تمام این مطالب و نظریهها توسط روان شناسان و محققان مورد آزمایش قرارگرفته است.
بحث دوم این است که تعریف کودک و دوران کودکی در دوران جدید، تغییر پیداکرده است، کودک دیگر آن کودک زمان گذشته، نیست که ما فکر میکردیم بلکه معجزهای بزرگ است که ما او را دستکم گرفتیم، توانایی کودکان بسیار فراتر از توانایی بزرگسالان است، پس این موضوع مهمی است. امروزه کودک را بهعنوان یک فیلسوف یا دانشمند کامل بازشناسی میکنند.
مباحثی دیگری هم در نوع تعلیم و تربیت وجود دارد که در تعلیم و تربیت بچهها میگویند داستان را برای اوقات فراغت بچهها باید بخوانیم، در حالی که در این نوع برنامههای جدید، آمده است داستان را به عنوان برنامه درسی جدی، در برنامه درسی کودکان باید قرارداد و تمام رشتههای درسی را در این مسیر حرکت داد.
در مباحث مختلفی که بر اساس کشفیات جدید، تحولات ایجاد شده است، برداشت از فلسفه را تغییر میدهد زیرا زمانی که از فلسفه نام میبردند بیشتر کتاب و نوشتههای مکتوب بود که در حال حاضر تغییر پیدا کرده که بسیار به زندگی روزمره ما و همینطور به ادبیات ما نزدیک شده است.
با توجه به اینکه ایده اولیه فلسفه برای کودکان از فلسفه غرب گرفتهشده است، خطرات و تهدیدهای احتمالی ورود به این فضا برای تربیت نسل آینده چیست؟
اصولاً ما باید در وارد کردن هر چیزی این توجه را داشته باشیم که آمدن آن محصول در بین مردم ما بهخصوص کودکان و نوجوانان چه تبعاتی دارد، الگوی آموزش و پرورشی که وارد میکنیم چه بازخوردی بین افراد دارد، این برای تمام زمینهها مطرح است که عموماً توجه نمیشود آموزش و پروش رایج در کشور هم یکی از این امور وارداتی است که قبلاً وارد شده است، اما اگر محصولی که وارد میکنیم یا وارد میشود اصل و مبنای آن برای خودمان باشد، یعنی خارجیها یا به قول شما غربیها از ما به عاریت گرفتند، اتفاقاً وارد کردن آن از اهمیت و استثنای بیشتری برخوردار است. چنین فکری درست نیست که مکانیزم های تفکر متعلق به آنهاست و ما نباید اصلاً تفکر را آموزش دهیم. ما مکانیزههای عامی را که متعلق به انسان است یا اصلاً فلاسفه خودمان هم در ارتقاها آن دست داشتهاند مورد توجه هست.
ببینید، این برنامه جدید فلسفه برای کودکان بر آموزش و تفکر تأکید دارد، اگر مکاتب مختلفی که از اول تاریخ تا به امروز در کشورهای مختلف به وجود آمدهاند را در مسئله تفکر بررسی کنیم و آمار بگیریم تا ببینیم در کدام ادیان جایگاه تفکر و تعقل بالا است، اگر بررسی خیلی ساده هم انجام شود، می بینید که در قرآن کریم و سنت اسلامی خودمان نسبت به تمامی سنن و کتابهای مقدس دیگر بیشتر و بیشتر به تفکر تأکید شده است. در واقع مسئله تفکر چیزی است که شاید بیشتر، آنها از ما یاد گرفتند و به خاطر تأکید فلاسفه ما به این موضوع توجه کردهاند. حال آنها این امر را عملیاتی کردند و در مدارس هم تعمیم دادند. به خاطر اینکه آنها زودتر در مدارس عملیاتی کردهاند نمیتوان گفت که مال آنهاست. پس هدف اصلی که طرحشده، بیشتر برای خودمان است.
تفکر حرکت بهسوی مبادی و از مبادی به سمت مراد است، یعنی سؤالی مطرح میشود، ما جستجو میکنیم، مبادی مقدمات را پیدا میکنیم و بعد با توجه به مقدمات و کشفیات به نتیجه و بهاصطلاح به مرادمان میرسیم. آنچه از تفکر آموزش داده میشود غیر از این نیست، فقط کمی این مراحل در طول تاریخ مبسوطتر شدهاند یعنی در درجه اول شواهد را جمعبندی میکنیم بعد نظریهپردازی میکنیم. در سنت ما هم از همان ابتدا به تفکر سفارش شده است و بارها، توجه به این امر بسیار تأکید شده است. حدیثی در این رابطه وجود دارد که یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است و این نشان میدهد تفکر آن طور که برخی ما فکر میکنند غربی نیست!
طلیعه