فرهنگ امروز/ علی رضائی تهرانی:
متأسفانه از گذشته مشکلی که در حوزه وجود داشته، این بوده که حوزه فقط به دو رشته فقه و اصول بهطور تخصصی بها داده و بقیه رشتهها مثل فلسفه، تفسیر و.. هیچ گاه به عنوان رشتههای تخصصی مورد توجه نبودهاند. موانع فراوانی هم در این زمینه وجود داشته که هنوز هم باقی است. بهنظر من حوزه نتوانسته خود را با نیازها و اقتضائات انقلاب هماهنگ کند. اگر میتوانست این هماهنگی را به وجود آورد، الان باید خیلی از نظامهای ما مبتنی بر متون فلسفی نوشته میشدند. در حالی که حتی تفکر فلسفیمان را هم بهصورت نظاممند ارائه نکردهایم، چه برسد به اینکه نظامهایی را با پشتوانه فلسفه بنا کنیم. ولی فاصله بین حوزه و دانشگاه در حال از بین رفتن است، آن هم به خاطر اینکه حوزه هم مثل دانشگاه به سمت نظام مدارک و مدارج در حال حرکت است و در نتیجه، گام بعدی آن این است که حوزه مجبور میشود تخصص را در پیش گیرد. در چنین شرایطی ما رشد بیشتری خواهیم کرد. شهید مطهری در سال ۴۱ در کتاب مرجعیت و روحانیت در شیعه در مقالهای نوشتهاند که حوزه یا باید به سمت تخصصی شدن حرکت کند یا باید در حوزهها را بست. ایشان آن موقع بحث تخصص را مطرح میکنند که در حال حاضر هم این اتفاق در حال وقوع است.
میگویند مرحوم میرداماد یا شاید هم شیخ بهایی یک روز پیش شاه عباس صفوی رفت. آن ایام هنوز دولت صفوی آن چنان جان نگرفته بود و حوزههای علمیه هم مطرح نبودند. شاه عباس از او خواست که تقاضایی از شاه بکند. پس از تعارفات معمول، آن فرد که ظاهرا شیخ بهایی بوده به شاه میگوید من سوار اسب میشوم، شما افسار آن را در دست گیرید و یک دور دور میدان شاه اصفهان بگردید. وقتی این کار انجام شد آن سال بیشترین اقبال به سوی مدارس طلبگی انجام شد. به عبارتی وقتی مردم دیدند طلبهای بر اسبی نشسته و شاه دارد نوکری او را میکند، به سوی مدارس علمیه اقبال پیدا کردند. پس در یک جمله باید از فلسفه و تفلسف در ایران حمایت شود و این حمایت هم باید بهصورت شایستهای صورت گیرد. مشاهده میکنیم کمتر زمانی است که اخبار از افتخارات پزشکی، هستهای، فضایی و... سخن نگوید، در حالی که ممکن است در همان زمان دهها افتخار فلسفی هم نصیب کشور شده باشد، اما یکی از آنها هم مطرح نمیشود. زیرا اصلاً فلسفه در تراز علم دانسته نمیشود یا ما این همه المپیاد در کشور برگزار میکنیم دریغ از یک المپیاد فلسفه در حالی که باید میزبان المپیاد فلسفه در سطح بینالمللی باشیم یا دریغ از اینکه نخبگان فلسفه بهطور مستقل مورد حمایت واقع شوند. مثلاً صدیق ما آیتالله فیاضی، حاشیهای بر«نهایه الحکمه» نوشتند. ایشان در این حاشیه، بیش از صد نوآوری دارند و بعضاً نوآوریهای ایشان میتواند چهره فلسفه را تکان دهد. ولی کسی نه از این نوآوریها خبر دارد و نه آنها را میخواند و نه آنها را میشنود. بنابراین اولین گام در راه تحول فلسفه این است که از آن حمایت مادی شود. در حال حاضر در سال بیش از ۸۰۰ همایش فلسفی در جهان برگزار میشود و ما در ۹/۹۹ درصد آنها حضور نداریم، چون این مسأله مورد توجه کسی نیست. دبیرخانهای وجود ندارد که این همایشها را رصد کند و به اصحاب فن گزارش بدهد، مقاله از آنها بگیرد و به این همایشها ارسال کند. اتفاقاً آنها استقبال هم میکنند. وقتی آیتالله مصباحیزدی و دکتر حداد عادل در همایشهای فلسفی در خارج (امریکا یا اروپا) شرکت کردند خیلی از حضور آنها استقبال شد. وقتی دکتر حداد به انگلیسی، حرکت جوهری را تبیین کرده بود میگفتند فقط چند دقیقه برای او کف میزدند. نکته دوم این است که جریانات ضد فلسفی باید کنترل و مدیریت شود. در همین حوزه خراسان هنوز مکتب تفکیک در حال ایجاد مشکل است. حتی در همین دفتر تبلیغات مکتب تفکیک فعالیت دارد که این فعالیتها باعث خنثی شدن فعالیتهای فلسفی میشود. چون اصحاب تفکیک مانع میشوند، در حالی که وقتی فلسفه و عرفان اسلامی با سردمداری رهبری شکل گرفته، نباید با این چالشها دچار مشکل شود. من وقتی در مباحث فلسفی آیتالله جوادی در مدرسه سعادت قم شرکت میکردم غصه میخوردم که چطور ایشان دقیقترین و عمیقترین مباحث فلسفی را که اوج فلسفه است، آنجا مطرح میکنند ولی حتی یک کوچه آن طرفتر، یک نفر از آنچه در این جلسات میگذرد باخبر نیست. در حالی که فیلسوفان آمریکایی بعضاً در سن زیر چهل سال نظریاتشان در سطح جهان مطرح میشود، اما هنوز که هنوز است دیدگاههای آیتالله جوادی که قله فلسفه است (نه فقط فلسفه اسلامی بلکه فلسفه) مطرح نشده است و متأسفانه حتی یک مقاله علمی درباره نوآوریهای فلسفی ایشان، آن هم به زبان فارسی نوشته نشده تا چه برسد به زبانهای دیگر. زیرا خیلی از مراکزی که در این زمینه وظیفه دارند به رسالت خود عمل نمیکنند.