به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ یادداشتی ازحجتالاسلام دکتر علیرضا آلبویه درباره نقایص آموزش فلسفه در ایران در پی می آید؛
وضعیت موجود آموزش فلسفه در ایران، وضعیت مطلوبی نیست. یكی از مشكلات ما در آموزش، نحوه آموزش ما است؛ به این معنا که در آموزش تمام رشتهها از جمله رشته فلسفه ـ كه البته این مسأله در فلسفه، خودش را بیشتر نشان میدهد ـ به جای تأملات عقلانی، تكیه بر محفوظات است.
فلسفه در یک تعریف عام، فعالیتی عقلانی در مورد بنیادیترین مسائل هستی است. در فلسفه، تأملات عقلانی اهمیت دارد؛ به عبارت دیگر برخلاف علمی مانند تاریخ، در فلسفه جنبه عقلانی مسئله مهم است. تاریخ علمی نقلی است و بیشتر به محفوظات تكیه دارد، ولی در فلسفه، كاری به محفوظات نداریم و دانشجو باید یاد بگیرد كه عقلانی فكر كند. اگر ما در نظام آموزشی کشور، این روش را دنبال كردهایم و دانشجوهایمان را عقلانی پرورش دادهایم، تا حد زیادی موفق بودهایم، ولی اگر دانشجو، یكسری كتابها را خوانده و طوطیوار حفظ كرده و بعد نمره ۲۰ هم گرفته باشد، نمیتوانیم بگوییم در امر آموزش موفق بودهایم. پس نظام آموزشی ما تا حدودی به جای تأملات عقلانی، مبتنی بر محفوظات است. من فكر میكنم این رابطه، باید رابطه معكوس شود.
از طرف دیگر متون آموزشی موجود، متون آموزشی مطلوب و روشمندی نیست. ما باید در رابطه با متون آموزشی فلسفه، بهخصوص در سطح كارشناسی فکری جدی کنیم؛ چون در این سطح بیشتر، به متون آموزشی نیاز داریم. اگر شما به متون آموزشی فلسفه در دوره كارشناسی هم نگاه كنید، بهنظرم نتوانیم به تعداد انگشتان دست، كتاب تدوینشده آموزشی روشمند و مطابق با معیارهای كتابهای آموزشی بیابیم که در اختیار دانشجویان و طلاب علاقهمند به مباحث فلسفه گذاشته شده باشد.
دومین كمبود ما در متون آموزشی مناسب و روشمند درسطوح مختلف است. یكی از نقصانهایی كه ما در مباحث رشتههای فلسفی داریم، برنامهریزی ترمی- واحدی است؛ هر چند گریزی از آن نیست، ولی برنامه ترمی- واحدی در دانشگاه نواقصی دارد. ما در حوزه هم از روش ترمی ـ واحدی استفاده میکنیم، ولی طلبه موظف است که كل كتاب مربوط به متون كلاسیك كه با عنوان متن مد نظر است را بخواند.
در واقع، آنها طوری تناسب ترم را با متنخوانی ایجاد كردهاند كه خواندن یك متن را پوشش بدهد. مثلاً در سطح سه درس فلسفه درحوزههای علمیه، افراد موظفاند نهایهالحكمه علامه طباطبایی را تا آخر بخوانند. بنابراین زمان مورد نیاز برای مطالعهنهایهالحكمه علامه طباطبایی را بررسی کرده و دیدهاند که در پنج تا دو واحد، قابل تقسیم است، یعنی ده واحد برای متننهایهالحكمه گذاشتهاند. ولی در نظام دانشگاهی مثلاً در سطح كارشناسی ارشد که نهایهالحکمه خوانده میشود، چهار واحدنهایهالحكمه وجود دارد. چهار واحد، كل نهایهالحکمه را تحت پوشش قرار نمیدهد. اگر ترمی- واحدی هم هست، یكسری متون كلاسیك در بحثهای فلسفی وجود دارد که باید در منابع و دروس گنجانده شود و طبق یك زمانبندی خوانده شود تا دانشجویان ما بتوانند با میراث فلسفیمان ارتباط پیدا كنند.
در حوزهها در مباحث فلسفی نقص دیگری داریم. مثلاً اگر متنی برای مکتب اشراق یا مکتب مشاء گذاشته میشود، بسیار كم است و بیشترین تأكید بر حكمت متعالیه صدرایی است. دانشجوی فلسفه باید دانشجوی فلسفه بار بیاید. باید طوری بار بیاید كه بتواند از منابع در مشربهای گوناگون فلسفی استفاده كند. بنابراین یك نقص، همین شیوه ترمی- واحدی است كه بهنظرم باید طوری طراحی شود كه برای دروس مورد نیاز فلسفه، كافی باشد.
نكته بعدی در حوزه آموزش، بحث اساتید است كه واقعاً جای اساتید قوی بهخصوص در حوزههای تخصصیتر و تحصیلات تكمیلی خالی است. من فكر میكنم یك مشكل عمده ایناست كه اساتید در این زمینه، بسیار نایاباند. اگر یك استاد پزشكی را با یك استاد فلسفه مقایسه کنیم، میبینیم اساتید پزشکی همواره سعی میكنند مطالب خودشان را به روز كنند و اگر به روز نكنند، در نحوه ارائه مطالبشان نقص جدی وجود خواهد داشت. ما این مطلب را در اساتید فلسفه هم میبینیم، ولی متأسفانه این بهروز شدن، با دغدغههایی دشوار روبهرو است. نبود آموزشهای ضمنخدمت برای اساتید و به روز نشدن مطالعات آنان، یک مشکل جدی و اساسی است. یكی از كارهایی كه برای این موضوع میتوان انجام داد، این است كه ما آموزشهای ضمنخدمت برای اساتید بگذاریم.
نكته مهم دیگر، تخصصی نشدن تحصیلات بهویژه در مقطع تحصیلات تكمیلی است. فلسفه در گرایش دكتری چقدر تخصصی شده است؟ لازم است در برخی از حوزهها، درسها در مقطع كارشناسی بهصورت عمومی، در مقطع كارشناسیارشد کمی تخصصیتر و در مقطع دكتری كاملاً تخصصی ارائه شود. برای مثال چند سالی است که فلسفه اخلاق در مقطع دكتری در برخی از دانشگاهها عرضه میشود. فلسفه اخلاق یكی از حوزههای بسیار مورد نیاز ما است.
دین ما، دینی است كه پیغمبرمان ۹ میفرماید: «إنما بعثت لأتمم مكارم الاخلاق». اگر هدف بعثت را در آیات قرآن بررسی كنیم، میبینیم دین ما، دین تزكیه است: «یزكیهم ویعلمهم الكتاب والحكمه» و اگر دینی، دین تزكیه شد، فلسفه پرداختن به آن در اهم مواد آموزشی ما باید قرار داشته باشد كه متأسفانه اینگونه نیست. مثلاً هم كارشناسیارشد فلسفه اخلاق داریم و هم دكتری فلسفه اخلاق. عنوان آن كلی است، در حالی كه این درست نیست.
اگر در كارشناسیارشد، فلسفه اخلاق داریم، در مقطع دكتری باید اینها ریزتر و تخصصیتر بشود. اگر بخواهیم فلسفه اخلاق را طبق عنوانهای اصلیاش ریز كنیم، باید یك فرا اخلاق داشته باشیم، یك اخلاق هنجاری نظری و یك اخلاق هنجاری عملی. البته من فكر میكنم این حالت باید در كارشناسیارشد اتفاق بیفتد؛ یعنی باید در كارشناسی، فلسفه با گرایش اخلاق داشته باشیم و در كارشناسیارشد عنوان را كمی ریزتر كنیم: فرا اخلاق، اخلاق هنجاری نظری و اخلاق هنجاری عملی. اما در دكتری، یك نظریه اخلاقی، خودش یك رشته دكتری در فلسفه اخلاق باشد؛ مثلاً امروزه سودگرایی یك عرض بسیار عریضی پیدا كرده است. ما باید در دكتری، گرایش غایتگروی یا گرایش وظیفهگروی ایجاد کنیم. همین نظریه امر الهی آنقدر گسترش یافته است که امكان اینکه بهطور تخصصی در دكتری به آن پرداخته شود هست. امروزه كسانی مثل آدامز سعی میكنند تغییرات جدیدی در رابطه با نظریه امر الهی داشته باشند و آن را ـ كه خیلی در گذشته تصور میکردند قابل دفاع نیست ـ کمی قابل دفاع كنند. یا اخلاق فضیلت، میتواند یک دوره در مقطع دكتری باشد. در هر صورت، یكی از چیزهایی كه باید درآموزش فلسفه مد نظرقرار گیرد، همین است.
اما امروزه وضعیت فلسفه ما اینگونه نیست. رشتهها در مقطع تحصیلات تكمیلی طبق واقعیتهایی كه باید باشد و تخصصی شود، تخصصی نشده است و این باعث جدی نبودن بحث و درسها هم از جانب دانشجو و هم از جانب استاد شده است. به گمان من، مباحث در كلاسها بهطور جدی پیگیری نمیشود و این نقیصهای اساسی برای اندیشهورزی در کشور ماست.