فرهنگ امروز/علي اسمعيلي اردكاني٭:
مساله پناهجويي و مهاجرت در كنار تهديدات ديگر و تغييرات آب هوايي از مهمترين مسائل امروز سياست جهان است. اهميت اين مساله با توجه به تغيير نيازهاي بازار كار، تروريسم، دولتهاي ورشكسته در خاورميانه و شمال آفريقا، تغييرات جمعيتي، افزايش نرخ بيكاري و بحرانهاي اقتصادي جهاني بسيار جديتر شده است. همچنين پناهجويي و ديگر وضعيتهاي مشابه با آن مانند آوارگي، مهاجرت، بيخانماني كه در وضعيتي مشترك به دلايلي از مسكن و كشور خود به جاي نامعلومي كوچ ميكنند، از
آن دست مسائلي است كه در جهان معاصر به شكل پررنگي بر مناسبات بينالمللي بين كشورهاي مختلف تاثيرگذار بوده است. كشورهاي مختلف مبدا و مقصد در طول تاريخ شكلگيري اين پديده از اين وضعيت متاثر شده و سياستهاي مختلفي در رويارويي با اين پديده در پيش گرفتهاند. تحليلهاي صورت گرفته ازاين پديده نيز از منظرهاي متفاوت ژئوپولتيكي، اقتصادي- اجتماعي، سياسي، فرهنگي- هويتي و... بوده است. فهم هر يك از كشورهايي كه به نوعي درگير اين مساله بودهاند در اتخاذ سياست و برنامهريزي براي نوع مواجهه با آن تاثير مستقيمي بر وضعيت آن كشور و پناهجوي متقاضي برجاي گذاشته است. اين فهم، سياستگذاريها و جهتگيري كلي رسانهها و افكار عمومي را شكل ميدهد. تفاوت فرهنگي، سياسي، قوانين، نظام و رويههايي مختلف در مورد مهاجرت شكلدهنده به اين فهم متقابل هستند. بنابراين هر دولت و ملتي با توجه به ابزار و امكانات مفهومي خود تلاش ميكند تا به اين پديده پاسخ دهد. بعضي كشورها با نگاهي اقتصادي و جمعيتي تا جاي ممكن سياست مرزهاي باز را اتخاذ ميكنند و بعضي در كنار ايجاد كنترلهاي جدي در مرزهايشان و اتخاذ قوانين گزينشي در اين رابطه به نوعي مبارزه با جريان پناهجويي و مهاجرت را در دستور كار قرار ميدهند. هرچند در اين موارد اتخاذ يك سياست مشخص هميشه با مخالفتهايي از سوي گروههاي رقيب روبهرو خواهد شد. همان طور كه تصميم مركل براي باز كردن مرزهاي آلمان بر روي پناهجويان سوري با مخالفتهايي از سوي ديگر كشورهاي اروپايي (به بهانه اتخاذ سياست و قوانين واحد موجود در اتحاديه اروپايي)، مجلس و گروههاي اجتماعي مختلفي در داخل روبهرو شد؛ مخالفتهايي كه با استدلالهايي همچون ترس از دگرگوني وضعيت اقتصادي - اجتماعي، تضعيف هويت ملي، افزايش تنشهاي قومي، تهديد نژادي، ركود اقتصادي، يا فروكاستن به افزايش تنش و مخاطرات تروريستي و... همراه بوده است.
دولتها به دليل اختياراتي كه در مورد ايجاد قوانين و محدوديتهاي مهاجرت دارند ميتوانند مرتكب فعاليتهاي غير اخلاقي و خطرناك در مقابل پناهجويان و مهاجرين شوند. با اين وجود گاهي اين اقدامات خطرناك و غيراخلاقي با توسل به سياستهاي ظاهرا مشروع انجام ميگيرد زيرا مفاهيم قابل درك براي سياستگذاران و افكار عمومي به گونهاي انتخاب و درك شده كه توجيهگر هر گونه سياستي خواهد بود.
به نظر نگارنده مساله مهم در اين رابطه اين است كه تصميمها و جهتگيريها در مورد وضعيت پناهندگي، مهاجرت، آوارگي و... به واسطه مفاهيمي تبيين و درك ميشوند كه مهمترين بخش تحليلهاي سياستگذارانه و دانشگاهي در اين رابطه خواهند بود. به عبارتي درك شهروند يك كشور از پناهجويي كه قصد وارد شدن به كشور او را دارد تا درك يك تصميم ساز و سياستگذار در مورد پناهجويي متاثر از مفاهيمي است كه اتخاذ ميشود. تعريف پناهجو در ذيل مفهومي كه بر محور يك بيگانه، غريبه و تهديد در فهم شود، پيامدهاي مختلفي براي وي در پي خواهد داشت. محدود كردن يك موقعيت مانند پناهجويي در ذيل هر تعريف و مفهومي براي به فهم كردن آن به جز آنچه به عنوان وضعيت نامطلوب انساني براي سكني گزيدن در جايي كه بتواند از شرايط مطلوب براي زندگي برخوردار باشد موجب ميشود تا تصميمي غلط در مواجهه با آن گرفته شود. تصميماتي مانند محروميت از حق سكني تا محروميت از كسب حمايت بينالمللي براي حقوق و آزاديهاي اوليه، زيرا سياستمداران با استفاده از همين مفاهيم وضعيتهاي جديدي را براي پناهجويان خلق ميكنند. وضعيتي كه ميتواند سرنوشت ميليونها انسان را دگرگون كند. تاثير اتخاذ اين مفاهيم به اينجا يعني اتخاذ رويكرد گزينشي در مواجهه با پناهجويان محدود نميشود زيرا به درون جامعه تسري پيدا ميكند. رسانهها، افكار عمومي و گروههاي اجتماعي با توسل به همين مفاهيم در مورد وضعيت پناهجويي قضاوت ميكند و با آنها روبهرو ميشود.
با توسل به همين فهم خواهد بود كه گاهي اين گروهها عليه پناهجويان اعمال خشونت ميكنند و دقيقا با نوع ديگري از مفهومپردازي از مساله پناهجويي، مهاجرت و آوارگي است كه داوطلبانه به استقبال آنها در شهرهاي مرزي رفته و در تطبيق دادن شرايط فرهنگي، زباني و اجتماعي به آنها كمك ميكنند.
اما اگرچه مفهوميپردازي هر پديده و وضعيتي مانند پناهجويي از آنجايي كه به شكلهاي متفاوتي فهميده ميشود مساوي با محدود كردن آن است ولي از مفهوميپردازي آن نيز گريزي نيست. حال سوال اينجاست كه اين سرگشتگي مفهومي را بايد چگونه حل كرد؟
لحظهاي جهان بدون مفاهيم را تصور كنيد. شما تلاش داريد وضعيتي را توضيح و به ديگران انتقال دهيد اما نميتوانيد. تلاشي كه معطوف به فلسفه بافي و بازيهاي فلسفي و زباني نيست بلكه براي توضيح تاثير بر وضعيت انسانهاي گوشت و پوست و استخواندار است. بنابراين وقتي از محدود شدن يك تجربه در قالب مفهوم صحبت ميكنيم، مراد هويت بخشي به وضعيتي است كه ميتواند توجهات را در شكل انساني يا برعكس ضدانساني به امري معطوف كند؛ زيرا مفهومپردازي در مورد يك وضعيت يعني محدود كردن و به فهم درآوردن آن وضعيت به شكلي ذهني ذيل يك مفهوم واحد. بنابراين تقليل دادن يا القاي جنبهاي غير ايجابي و انساني ميتواند تاثيرات شگرفي بر انسانهايي كه در آن وضعيت قرار دارند بگذارد.
مفاهيم به كار برده شده در مورد فهم يك وضعيت مانند پناهجويي ميتواند مروت بخش و تسهيلگر باشد. ميتواند پندارهاي انساني را جلوهاي تازه ببخشد. ميتواند بازتاب بهتر و انسانيتر از وضعيت پناهجويان ارايه دهد. ميتواند
هويتبخش باشد. ميتواند وضعيت و شرايط بيمعنايي انسانهاي بدون كشور را معنادار كند.
اين انتظار از نقش مفاهيم با ماهيت آنها سازگار است زيرا كسي نپذيرفته كه مفاهيم صرفا بايد پشتوانهاي عقلاني و منطقي داشته باشند. تاكيد بيش از حد بر همين جنبه است كه ميتوانند خلقكننده شرايطي خطرناك براي پناهجويان يعني تسهيلگر راه بربريت باشد. دقيقا به همين دليل است كه گاهي نميتوان افكار عمومي را در بدرفتاري با پناهجويان مقصر دانست زيرا عقلانيت مسلم گرفته شده در تعريف مفاهيم افكار عمومي را تهييج ميكند. به تعبير ژيل دلوز مفاهيم علاوه بر جنبه عقلاني و شناختي يك جنبه احساسي نيز دارند. ميتوان با تاكيد بر اين جنبه از مفاهيم وضعيت را به شكل بهتري نشان داد. در همين زمينه ژوليا كريستوا معتقد است بايد زبان به شكلي فرومفهومي يا زير مفهومي (infraconceptual) به كمك توصيف اين وضعيت بيايد. تجويزي كريستوا در مورد مثالي نزديك به موضوع مورد بحث ما يعني در مورد وضعيت پناهجويان، مهاجرين و نسلهاي دوم و سوم آنان در فرانسه است. با اين رويكرد كه در انديشه كريستوا انجام آن بر عهده ادبيات گذاشته شده است، ميتوان وضعيت «ديگري» را به شكل بهتري بيان و تفاوت را بدون اعمال خشونت بازنمايايي كرد.
سخن آخر اينكه تجربههاي گشوده و انساني در مورد مهاجرت، پناهجويي و بيخانماني گاه در قالب يك مفهوم شناختي براي شناسايي قابل بازنمايي نيست. بازنمايي وضعيت پناهجويان با توسل به مفاهيمي كه آنان را تهديد (در شكل اجتماعي- اقتصادي، سياسي و فرهنگي) به حساب ميآورد به حقوق اوليه انسانهايي لطمه ميزند كه براي فرار از تجاوز، شكنجه، گرسنگي و به طور كلي رسيدن به حقوق اساسي و اوليه به كشوري امن پناه آورده ولي با فهمي غلط به مبدأ ناامن خود بازگردانده ميشوند. بنابراين بايد مفاهيمي را برگزينيم كه بتواند جهاني گشودهتر و فراختر و قابل حستر در مورد اين وضعيت را بازنمايي كند. شكلي از مفهومپردازي كه در مقابل تجربه گشوده باشد و به انتقال حس آن وضعيت به شكلي كه باعث ايجاد تغيير مثبت در وضعيت و موقعيت اين انسانها شود، كمك كند.
٭پژوهشگر حوزه روابط بينالملل
روزنامه اعتماد