شناسهٔ خبر: 43999 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

یوسف اباذری؛

گلایه نكنید، یاد بگیرید

یوسف اباذری یك طفولیتی در ما ایرانیان هست كه من آرزو می‌كنم بازار آزاد آن را درمان كنم چرا كه بازار آزاد یك طرف دیگر هم دارد كه می‌گوید بخواهید و نخواهید من جای گلایه باقی نمی‌گذارم. آن رژیم سابق بود كه می‌خواست باج دهد و البته خشونت هم داشت. بازار آزاد می‌گوید یا می‌میرید یا می‌مانید. بیخود نیست كه حرف‌های آقای فراستخواه ناگهانی ظهور می‌كند. این صحبت‌ها به دنبال یك اخلاق هستند كه به نظر من وجود ندارد.

فرهنگ امروز: متن زیر سخنرانی یوسف اباذری در اولین مجمع اتحادیه انجمن‌های علمی دانشجویی علوم اجتماعی کشور با عنوان «علوم اجتماعی و دانشگاه» است که دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۵ در تالار ابن خلدون دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. 

 

 من متنی را از قبل آماده كرده و درصدد بودم كه در رابطه با جامعه و مكاتب جامعه‌شناسی سخن بگویم. اما در اینجا وقایعی اتفاق افتاد كه بهتر است به آن هم بپردازیم. در سال ١٩٥٦ و هنگامی كه حزب كمونیست آلمان شرقی كارگرها را سركوب كرد، برشت در آن شب می‌نویسد «آرزو دارم كه عضو حزب كمونیست بودم.» یعنی برشت برود و كارت حزب را بگیرد. وی در یك مرحله بسیار حساس و هنگامی كه حزب مشغول سركوب كارگرها بود، می‌گوید كه دوست دارم عضوی از حزب باشم. چرا برشتی كه این همه داد سخن در دفاع از پرولتاریا می‌دهد در این مقطع می‌گوید كه ‌ای كاش عضو حزب بودم و كارگرها را سركوب می‌كردم؟
برشت معتقد بود كه كارگرها خودشان را لوس می‌كنند، باید صبر كنند تا حزب سر و سامان بگیرد و در برابر اردوگاه امپریالیسم خودشان را آماده كنند. این حرف چه ربطی به جلسه امروز دارد؟ دانشجوی اولی كه این جا سخنرانی كرد؛ تحقیرآمیز بیان كرد كه اساتیدی در این جا خواهند آمد و در رابطه با نئولیبرالیسم و دانشگاه داد سخن خواهند داد. ایشان خود بعدا در رابطه با اینكه نئولیبرالیسم چه بلایی به سر دانشگاه آورده است، سخنرانی كرد. ماجرا چیه؟ اگر سخنرانان می‌خواستند در رابطه با نئولیبرالیسم و دانشگاه صحبت كنند خود شما هم كه همین كار را انجام دادید. ماجرا سر حرف، منطق و اینكه عده‌ای در اینجا سخن مستدل بگویند نیست. مساله سر این است كه من باید صحبت كنم. چرا كه كسی كه اینجا آمد غیر از اینكه بگوید دانشگاه و بعضی از مسوولان نئولیبرال شده‌اند چیز بیشتری نگفت. شاید كسانی كه دعوت شده‌اند می‌توانستند صحبت‌های عمیق‌تر و با اطلاعات بیشتر بگویند. آیا ارتباط بین نئولیبرالیسم و دانشگاه را منحصرا شما باید بگویید؟ اگر كس دیگری بگوید در خدمت نظام سلطه و سوپاپ اطمینان است و فقط شما نیستی؟ همان حرفی را كه شما بیان می‌كنید، عده‌ای دیگر هم بیان می‌كنند، پس شما از این نگران نیستید كه در رابطه با نئولیبرالیسم و دانشگاه صحبت نمی‌كنند. اما خود شما یك سری سخن در رابطه با افراد و نه یك مكانیزم با عجله بیان كردید.

 

یاد بگیرید
آخرین كتابی را كه خوانده‌ام از ژیژك بود. در آن كتاب ژیژك جوكی را به این مضمون بیان می‌كند: از ماركس، انگلس و لنین سوال می‌كنند كه شما معشوقه دوست داری یا زن؟ ماركس كه خیلی محافظه‌كار بود گفت زن، انگلس گفت معشوقه و لنین گفت هردو. ماركس و انگلس از لنین پرسیدند چرا هردو؟ لنین گفت برای اینكه به زنم بگویم پیش معشوقه‌ام هستم و به معشوقه بگویم پیش زنم و بعد بروم هگل بخوانم.
تمام حرف ژیژك در آنجا این است كه یاد بگیرید و یاد بگیرید. وی می‌گوید بعد از انقلاب تمام توجه لنین این بوده است كه ما باید این فرهنگ بورژوایی غرب را به گونه‌ای داخل روسیه بیاوریم. سوسیالیسم در یك كشور و ساختن سوسیالیسم دغدغه لنین نبود. تمام حرفی كه لنین بر آن تاكید داشت، این بود كه یاد بگیرید و یاد بگیرید. چی را یاد بگیرید؟ فرهنگ بورژوایی غرب را. گمان می‌كرد كه اگر این فرهنگ بورژوایی غرب را یاد نگیرید به باد فنا خواهیم رفت كه به باد فنا هم رفتند. برای اینكه یاد نگرفتند. ابتدای كتاب آموزش ستمدیدگان، نوشته پائولو فریره می‌گوید، ستمدیدگان اگر قدرت را در دست بگیرند، چون هیچ جهان دیگری را بلد نیستند، كارهایی را كه ستمگران انجام داده‌اند به نحوی دیگر انجام می‌دهند. چرا كه چیز دیگری نمی‌دانند و همین دنیایی كه در آن زیست داشتند را می‌شناسند. اتفاقا دنیای قبلی برای‌شان مهم است. سعی می‌كنند مانند آن شوند. با این تفاوت كه این‌بار خودشان بر راس قدرت هستند و دیگران پایین قدرت. چرا لنین در سال ١٩١٧ كه جنگ جهانی شروع شد، خود را زندانی و شروع به خواندن كرد؟ بعضی هم معتقد هستند كه نظریات بهتر بعدی را كه ارایه كرد تحت تاثیر همان قرائت از منطق هگل است.

 

رخداد از كجا می‌آید؟
حالا كه همه‌چیز به هم ریخته است اجازه بدهید من در كمال احترام بیان كنم كه كاملا با نظرات آقای فراستخواه و این دید اخلاقی مخالف هستم. خودشان هم آخر سر بیان كردند كه اخلاق و دولت و... شكست خورده است و باز برگردیم به دنیای اخلاق. اگر همه اینها شكست خورده است ما دوباره به كجا برگردیم؟ كما اینكه بعضی از طرفداران جمهوری اسلامی هستند كه نه دوره جنگ را قبول دارند، نه دوره اصلاحات، نه دوره مهرورزی و نه هیچ دوره‌ای در تاریخ انقلاب. اینها در حالی كه خودشان را رادیكال‌ترین افراد می‌دانند، در عمل هیچ دوره‌ای را قبول ندارند. اما در نظر خود را مومن‌ترین می‌دانند. به گونه‌ای صحبت می‌كنند كه گویی تنها آنها وفادار به جمهوری اسلامی هستند و بقیه كه از جاهایی دفاع می‌كنند و جاهایی را نقد می‌كنند، افراد منافق یا فریبكاری هستند كه قصد فریب دادن دارند.
این رادیكالیزیم كه به این معنا می‌آید و علیه یادگیری است، از كجا می‌آید؟ درست از همان جایی كه آقای فراستخواه گفتند و من با نتیجه‌گیری آن مخالف هستم. اینكه همه‌چیز شكست خورده است و من هیچ چیزی ندارم كه به آن متوسل شوم، یك رادیكالیزم عجیبی به من می‌دهد كه قادر باشم تمام جهان را نقد كنم. این رادیكالیزم از یك نا امیدی بسیار شدید در مورد انسان‌های واقعی به دست می‌آید.
اتفاقا یكی از چیزهایی كه من می‌خواستم بگویم، بدیو بود، بدیو كسی است كه افلاطون گرا است. شیوه ریاضی را بهترین شیوه استدلال و افلاطون به دنبال حقیقت است. همه نحله‌های حاضر اعم از هرمنوتیك، فلسفه تحلیلی، پست مدرن و... را به این دلیل كه به سفسطه گرایی می‌انجامد، می‌كوبد. چه چیزی مهم است؟ حقیقت. حقیقت در سیاست در رخداد خود را نشان می‌دهد. اینكه رخداد چگونه می‌آید مشخص نیست. رخداد خود می‌آید. ما باید چه كنیم؟ تنها باید خود را آماده كنیم. كریستین ژامبه یك مائویست قدیمی است كه طرفدار كربن و طرفدار صوفی‌گری شده است. مقاله‌ای نوشته است و در آن ادعا می‌كند كه بدیو رخداد را از كربن گرفته است. كسانی كه از ایده كمونیسم دفاع می‌كنند او و ژیژك هستند. آنها كسانی هستند كه بدون خجالت خود را كمونیست می‌دانند و معتقد هستند كه جهان جدید به یك معنا به هبوط مطلق رسیده است چرا كه تفكر دینی در ژیژك هم وجود دارد. از نظر بدیو هم دنیای جدید ویران شده است و بعد از یونان سفسطه‌گرایی به اوج خود رسیده است. هیچ چیز آبژكتیوی برای رادیكالیزم وجود ندارد.

 

فریبی در كار نیست!
یكی از مولفه‌های جامعه‌های توده‌ای، كین توزی توده‌ای است. از نظر نیچه، انسان كین توز كسی است كه اتفاقا دلش همان قدرت و... را می‌خواهد، اما چون نمی‌تواند به دست بیاورد، آن را تئورایز می‌كند. اگر منظور شما (دانشجویان معترض) این بود كه بازار آزاد و دانشگاه دو وصله ناجور هستند و باید به آن انتقاد كرد، حرف شما را كه در این جا بیان می‌كنند. اما می‌گویید اینهایی كه در اینجا نقد می‌كنند اصلا حرفی بیان نمی‌كنند. سخن شما دو صورت بیشتر ندارد؛ یكی اینكه تنها من باید صحبت كنم و یكی اینكه با برگزاری این جلسات مساله پیوند دانشگاه و بازار آزاد ماست مالی شود. یعنی باز ترس توده از اینكه عده‌ای مبادا فكرو تئورایز كنند. همان غربی كه بدیو، ژیژك و لنین از درون می‌آید، استاد تئورایز كردن هستند.
دانشجو به این اعتراض دارد كه فلان مسوول دانشگاه گفته است كه من دانشگاه را خصوصی می‌كنم. دولت آقای روحانی از ابتدا گفته است كه ما دولت بازار آزادی هستیم و فلان مسوول در آنجا قرار گرفته كه دانشگاه را خصوصی كند. بعد هم بیان می‌كنند كه هیچ باجی به شما نمی‌دهیم، چون نمی‌خواهیم شما را لوس كنیم. چرا من به گونه‌ای صحبت كنم كه یعنی اینها نمی‌فهمند چه كاری انجام می‌دهند. خیلی خوب هم متوجه هستند كه چه كاری انجام می‌دهند. یك برنامه جهانی است. اتفاقا در سطح جهانی در حال زوال هم است. انتخابات ریاست‌جمهوری امریكا نشان می‌دهد كه این سیستم امریكا را هم به نابودی می‌كشاند. در این جا اما موفق شده‌اند كه آن را به صورت تئوری توسعه جا بیندازند.
پنهان كردن و توطئه‌ای وجود ندارد، همیشه و رسما می‌گویند. منظورم این نیست كه كسانی كه این سیستم اقتصادی را قبول ندارند دست به فعالیت نزنند و انتقادی نكنند، منتهی پیش‌فرض‌شان این نباشد كه یك عده‌ای هستند كه عده‌ای دیگر را فریب می‌دهند. فریبی در كار نیست. خیلی آشكار و واضح این دولت از این مواضع دفاع می‌كند و همه‌چیزها را هم می‌دانند. از زمان برنامه تعدیل اقتصادی به بعد و زمانی كه آقای شهردار خواست «آنتروپ لورن» درست كند تا الی بقیه همه برنامه درست و منظم است. عده‌ای دایما ایراد می‌گیرند كه... (فلان نهاد نظامی) را وارد اقتصاد كرده‌اند. ماجرا كاملا یك ماجرای بازار آزادی بود. به آن نهاد غیر اقتصادی گفتند كه مستقل شوید.
 اینها همه برنامه مشخصی است كه ٢٥ سال از آن می‌گذرد اما به گونه‌ای گلایه می‌كنید كه انگار قرار بوده كار دیگری انجام دهند و به كار دیگری مبادرت ورزیده‌اند.


با دهشتناكی مسائل روبه‌رو شویم
یك طفولیتی در ما ایرانیان هست كه من آرزو می‌كنم بازار آزاد آن را درمان كنم چرا كه بازار آزاد یك طرف دیگر هم دارد كه می‌گوید بخواهید و نخواهید من جای گلایه باقی نمی‌گذارم. آن رژیم سابق بود كه می‌خواست باج دهد و البته خشونت هم داشت. بازار آزاد می‌گوید یا می‌میرید یا می‌مانید. بیخود نیست كه حرف‌های آقای فراستخواه ناگهانی ظهور می‌كند. این صحبت‌ها به دنبال یك اخلاق هستند كه به نظر من وجود ندارد. اتفاقا زمینه این حرف‌ها یك بورژوازی سربلند آگاه به منافع خودش است كه در ایران آمده است و هیچ تعارفی با هیچ‌كس ندارد. فسلفه خودش كه اخلاق غایات مطلق و كانت هست با خودش می‌آورد. دایما بیان می‌كند كه دانشگاه جای علم است و از این صحبت‌ها. دانشگاه دستگاه ایدئولوژیك دولت است و من هم كه در آن كار می‌كنم مسوول این دستگاه هستم. سیستم را باز كنید ببینیم كجاییم و بعد صحبت كنیم. این تلطیف، معنوی، اخلاقی كردن یك چیزهای دیگر است. امیدوارم این نهاد پا بگیرد و كار كند. كسی كه در دانشگاه بلوچستان است خودش در رابطه با مسائل آن استان صحبت كند و من از اینجا برای بلوچستان، كردستان و... تصمیم نگیرم. من با علم و این صحبت‌ها كار ندارم، برای من مهم است كسی كه در بلوچستان است بنویسد كه در آن جا چه خبر است. خود دانشجو‌ها هم باید این كار را انجام دهند. بزرگ‌ترهای‌شان كه من باشم تا سر در طرح و... غرق هستم. این را هم اضافه كنم طرح گرفتن هیچ ایرادی ندارد. استاد دانشگاه با چندین بچه چگونه زندگی كند، هنگامی كه حقوق او اندازه دو روز در آمد یك بقال نیست، معلوم است كه باید طرح بگیرد. بحث من این است كه این طرح را كه گرفتی به گونه‌ای در جامعه مطرح كن كه بقیه هم در رابطه با آن اظهارنظر كنند. خواهش می‌كنیم این را به بایگانی نسپارید كه كسی آن را نبیند. منظورم ساده است. آقای فراستخواه مسائل را سیاه سفید، اخلاقی، بینوایان گونه مطرح نكنید. مسائل بسیار دهشتناك‌تر و رنج‌آور‌تر از آن چیزی است كه شما بیان می‌كنید. با این دهشتناك بودن كنار بیایید. بازار آزاد از ما می‌خواهد كه اخلاق رواقی داشته باشیم. مقاله نوشته‌اند كه كارگران این مزد را بگیرند كه كارآفرینان به ثروت جهان افزوده كنند. اینها جوك و شوخی است. اما طرف دیگر دستمزد كارگر و استاد است. منظور من روشن است. گلایه‌ای وجود ندارد. دولت همین است. وظیفه بقیه هم این است كه گلایه نكنند و كاری كه فكر می‌كنند برای زندگی خودشان و هم نوع‌شان مفید است با عقل و تدبیر (نه تدبیری كه دولت آن را بیان می‌كند) انجام دهند.

 

منبع: روزنامه اعتماد