شناسهٔ خبر: 44093 - سرویس دیگر رسانه ها

حلول روح خيام در فيتز جرالد

ادوارد فيتزجرالد را مي‌توان نخستين مترجمي دانست كه با توسل به ترجمه رباعيات خيام به شهرت جهاني دست يافت. ترجمه‌هاي رباعيات خيام از زبان فارسي و همچنين از نسخه انگليسي كه فيتزجرالد از اين اثر ارايه داد به يكي از آثار ادبي برتر كلاسيك زبان‌هاي فرانسه، آلماني، روسي، ايتاليايي، اسپانيايي، سوئدي، آلباني، چيني و غيره تبديل شده است.

فرهنگ امروز/ بهار سرلك:

ادوارد فيتزجرالد را مي‌توان نخستين مترجمي دانست كه با توسل به ترجمه رباعيات خيام به شهرت جهاني دست يافت. ترجمه‌هاي رباعيات خيام از زبان فارسي و همچنين از نسخه انگليسي كه فيتزجرالد از اين اثر ارايه داد به يكي از آثار ادبي برتر كلاسيك زبان‌هاي فرانسه، آلماني، روسي، ايتاليايي، اسپانيايي، سوئدي، آلباني، چيني و غيره تبديل شده است. به جرات مي‌توان شهرت خيام را در جهان برابر با ويليام شكسپير، غزل‌سرا و نمايشنامه‌نويس انگليسي دانست؛ يوجين اونيل عنوان نمايشنامه «آه، بيابان» و آگاتا كريستي عنوان داستان «انگشت متحرك» را از يكي از اشعار خيام وام گرفته‌اند. همچنين نويسنده آرژانتيني خورخه لوييس بورخس براي نوشتن مقاله‌اي به نام «رازآميزي ادوارد فيتزجرالد» و كتاب
«Other Inquisitions» از رباعيات خيام و تاريخ زندگي اين شاعر بهره جست. همچنين بورخس در اشعاري از جمله «در ستايش سايه»، «شطرنج» و «سازنده» به اين شاعر اشاره كرده است. خورخه گيلرمو بورخس، پدر خورخه لوييس بورخس، مترجم اسپانيايي رباعيات خيام بود. در ادامه مرو سنول‌ازدومور نگاهي به مقاله «راز فيتزجرالد» نوشته بورخس كرده است:
مقاله «رازآميزي ادوارد فيتزجرالد» نوشته‌اي دلگرم‌كننده از خورخه لوييس بورخس درباره همكاري رازآميز پديدآورنده و مترجم اثر است. اين مقاله شامل دو پاراگراف بلند است كه اولي درباره عمربن ابراهيم خيام نيشابوري و دومين پاراگراف درباره ادوارد فيتزجرالد است. پس از اين دو پاراگراف، بورخس در دو پاراگراف كوتاه‌تر چگونگي اتصال اين دو نويسنده را بررسي مي‌كند.  همانطور كه سرجيو ويزمن، استاديار زبان اسپانيايي دانشگاه جورج واشنگتن و نويسنده كتاب «بورخس و ترجمه»، درباره اين مقاله مي‌نويسد: «بورخس در دو پاراگراف بلند زندگي دو نويسنده را همانند «روايت داستاني كوتاه» نوشته است.» اما بورخس، خيام و فيتزجرالد را اينگونه توصيف مي‌كند: «خيام و فيتزجرالد با يكديگر متفاوت هستند. همكاري اين دو باعث شكل‌گيري رباعيات به زبان انگليسي مي‌شود.» بورخس مقاله خود را با داستان زندگي رياضيدان، دانشمند و شاعر ايراني عمربن ابراهيم خيام كه اوايل قرن يازدهم ميلادي و قرن پنجم هجري مي‌زيسته، آغاز مي‌كند. در پاراگراف دوم، او زندگي و آثار ادوارد فيتزجرالد، شاعر و مترجم عصر ويكتوريا را كه هفت قرن پس از خيام به دنيا آمد، معرفي مي‌كند.  بورخس به اين نكته اشاره مي‌كند كه فيتزجرالد بارها و بارها «دن كيشوت» و از سوي ديگر خيام قرآن را خوانده بود. بورخس، فيتزجرالد را دوست بسياري از مشاهير همچون تنيسون، ديكنز و تاكري مي‌داند. هرچند بورخس مي‌نويسد: «برخلاف تواضع و خوشخويي‌اش، خودش را دست كم نمي‌گرفت. » فيتزجرالد زندگي خود را وقف تركيب كردن مجموعه‌اي از رباعيات مي‌كند و آنها را در قالب يك متن مجزا و منسجم درمي‌آورد. با انتشار نخستين نسخه از رباعيات كه پس از آن نسخه‌هاي ديگر نيز به چاپ رسيدند، بورخس مي‌نويسد: «معجزه‌اي روي داد؛ پيوند خوش‌يمن منجم پارسي كه دستي در شعرآزمايي داشت با نويسنده انگليسي عجيب‌وغريب كه آثار اسپانيايي و شرقي مي‌خواند و دركي از آنها نداشت، شاعري خارق‌العاده پديدار شد كه به هيچ‌كدام از اين دو نفر شباهتي ندارد.» بورخس در ادامه مي‌نويسد: «فيتزجرالد در ترجمه رباعيات خيام، عباراتي را اضافه، اصلاح و ابداع كرد.» او معتقد است كه پديدآورنده رباعيات، خيام يا فيتزجرالد نيستند و اضافه مي‌كند: «مكتب فيثاغورثي انتقال روح از طريق بارها تناسخ، با گذشت  قرن‌ها، احتمالا روح خيام در جسمي در انگلستان حلول مي‌كند... تا سرنوشتي ادبي را رقم بزند، سرنوشتي كه در نيشابور به خاطر رياضيات ناديده گرفته شده بود... شايد سال ١٨٥٧ روح عمر در فيتزجرالد ساكن شد.» تعبيري كه از عبارت «تمامي ادبيات در يك انسان جاي گرفته بوده» برمي‌آيد اين است كه بورخس باور داشت بزرگ‌ترين شعرا و نويسندگان با حلول‌هاي نامحدود ادبياتي جهاني را خلق كرده و انتقال داده‌اند.  ديدگاه بورخس در مورد خلق اثر با توسل به نوشتن ترجمه شكل گرفته بود.  مي‌توان اينگونه از مقاله بورخس درباره فيتزجرالد و ترجمه‌هاي او از رباعيات خيام نتيجه گرفت كه ترجمه اثري را توليد مي‌كند كه رتبه پايين‌ترين نسبت به اثر اصلي ندارد و متن ترجمه‌شده، متن اصلي مي‌شود و ممكن است شهرتش در زبان و فرهنگي كه به آن ترجمه شده پيش بيفتد. بورخس معتقد است: «هر نوع همكاري رازآميز است. اين رازآميزي در مورد مرد انگليسي و مرد پارسي زبان نيز بيشتر از ديگران صدق مي‌كند چون اين دو مرد تفاوت‌هاي بسياري با يكديگر داشتند و در زندگي‌شان با يكديگر دوست نبودند؛ مرگ، دگرگوني و زمان كاري كرد كه مردي از وجود ديگري باخبر شود و هر دو به شكل يك شاعر دربيايند.»

روزنامه اعتماد