به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ چندی پیش نشست نقد و بررسی کتاب «از علم سکولار تا علم دینی» نوشته مهدی گلشنی، توسط خسروباقری نوع پرست عضو هیئت علمی دانشگاه تهران برگزار شد و باقری انتقاداتی به این اثر گلشنی وارد کرد. متنی که در ادامه می آید نامه ای است خطاب به دکتر باقری در پاسخ به نقدی که ایشان در جلسه نامبرده وارد کردند.
لامز به ذکر است که اشاره شود این نامه توسط محمد حسین راحمی - دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری، دانشگاه صنعتی شریف که از شاگردان گلشنی است نگاشته شده و توسط ایشان ( مهدی گلشنی) هم تائید شده است.
متن این نامه به شرح زیر است:
به نام خدا
استاد بزرگوار، جناب آقای دکتر خسرو باقری
عضو محترم هیئت علمی دانشگاه تهران
جنابعالی در تاریخ ۲۶ بهمن ماه سال گذشته در قالب یک سخنرانی علمی به نقد کتاب "از علم سکولار تا علم دینی"، نوشتهی آقای دکتر مهدی گلشنی پرداخته اید. بنده توفیق حضور در آن جلسه را نداشته ام و از طریق یک گزارش خبری در صفحه ی دین و اندیشه ی خبرگزاری مهر به همراه یک فایل صوتی از جلسه، به مطالب طرح شده توسط جنابعالی دسترسی پیدا کردم.
از آنجا که چند سالی است در حوزه ی ترابط میان علم و دین در حال مطالعه و پژوهش هستم و بخشی از این پژوهش را در یک فعالیت علمی منسجم در خدمت آقای دکتر گلشنی پیگیری کرده ام، جسارتاً فکر میکنم عمده ی نقدهای طرح شده در جلسه ی مذکور بر نظریه ی علم دینی دکتر گلشنی، تا حد زیادی نادقیق و بعضاً غیرمنصفانه و به لحاظ علمی نامعتبر هستند.
قصد بنده در این متن مختصر، تبیین نظریه ی علم دینی دکتر گلشنی و دفاع از آن نیست. بلکه سعی میکنم به صورت خلاصه، به اصلی ترین نقدهای طرح شده توسط جنابعالی اشاره کرده و در مورد آنها مطالبی را عرض نمایم.
لازم به ذکر است، فرض بنده در این متن این است که گزارش خبری ارائه شده در سایت خبرگزاری مهر، به اندازه ی کافی دقیق و معتبر است. البته فایل صوتی که به پیوست خبر ارائه شده، کیفیت بسیار پایینی دارد و ظاهراً تنها حدود ۳۰دقیقه از جلسه را شامل میشود، اما همین فایل کوتاه نشان میداد که گزارش خبری مکتوب قابل استناد است. ضمناً به نظر میرسد با گذشت چند ماه از جلسه ی مذکور، اگر از نظر جنابعالی این گزارش مخدوش بود، طبیعتاً در مورد آن موضع گیری لازم انجام می شد. لذا بنده همین متن را مبنای تحلیل خود قرار خواهم داد.
من خطوط اصلی نقد شما را به کتاب "از علم سکولار تا علم دینی" به ترتیبی که در گزارش خبری درج شده است، به چهار دسته تقسیم میکنم:
۱. نقد نسبت به نبود انسجام علمی در کتاب و ادعای عدم وجود ساختار نظریه پردازانه در آن و اینکه این کتاب به شکل مرسوم آکادمیک تنظیم نشده و واجد استانداردهای تئوریک نیست:
"این اثر کتابی تألیفی به نظر نمیرسد و بیشتر ممکن است بخشی از فصول این کتاب سخنرانیهای آقای گلشنی باشد. این امر موجب شده کتاب انسجام لازم را نداشته و همچنین از فضای آکادمیک فاصله گرفته باشد.”
۲. انتساب این باور به دکتر گلشنی که علم را در مقام داوری خنثی میداند و در واقع گسترهی علم دینی را به حوزهی کشف منحصر میکند:
" آقای گلشنی اینکه علم خنثی هست یا نه را در طرح رایشنباخی میپذیرد که در قسمت اول یعنی کشف خنثی نیست و در قسمت دوم که تجربه و داوری مطرح است خنثی است. آقای گلشنی چیزی فراتر از سخن رایشنباخ بیان نکرده است."
"من فکر می کنم در ذهن آقای گلشنی یک تصویر پوزیتیویستی از علم وجود دارد. یعنی علم در یک سطوحی بیطرف و خنثی است چون تجربه است و بعد بحثهای فوق علمی بر سر علم مینشیند و آن موقع میتواند سکولار یا دینی و... شود."
۳. انتساب این باور به دکتر گلشنی که از نظر ایشان، علم سکولار چون اقتضائات دینی ندارد، پس بی اخلاق است و باور به لزوم رعایت اخلاق انسانی نیز ندارد:
"ایشان (دکتر گلشنی) در پیشگفتار کتاب می گوید «علم سکولار با خدا کاری ندارد و تنها برای عالم ماده شأنیت قائل است و اصولاً هدفدار بودن جهان برای آن مطرح نیست و فارغ از ارزش هاست.» که این هم سخن درستی نیست به این جهت که سکولارها اگر علم را غیر دینی می دانند، توجیهی ندارد که حتماً در کاربرد آن هم غیر اخلاقی عمل کنند. البته اگر آمریکا بمب اتم به ژاپن می زند این را به حساب نگرش سکولاریستی نمی توان نوشت چون این کار سیاستمداران بوده و اقتضائات عالم سیاست است. "
۴. ادعای اینکه بر مبنای این کتاب، رابطه ی میان متافیزیک و علم محدود و منحصر در دو چیز است: افزودن یک چارچوب به علم و تنظیم اخلاقی کاربرد علم:
"نقطه مثبت این کتاب در جایی است که به ارتباط علم با متافیزیک و چارچوب ها و نگرش ها توجه کرده و تصریحا آنها را مرتبط دانسته است. اما در تبیین این رابطه نتوانسته خوب پیش برود. چون این رابطه را یا به مقام کاربرد و اخلاق و یا افزودن چارچوبی به علم محدود کرده است."
باقی نکات مطرح شده در گزارش خبری، در واقع بسط و تبیین همین ۴ نقد هستند. به جز بخشهای پایانی که شما در آن دیدگاه خود را در مورد امکان یا ضرورت علم دینی طرح کردهاید. اگرچه همین چند جمله ی پایانی نیز، با توجه به شناختی که از دیدگاه جنابعالی در باب علم دینی دارم، برای بنده تعجب آور بود، اما فعلاً مطلب خود را بر روی پاسخ به نقدهای ۴ گانهی فوق متمرکز میکنم:
پاسخ به نقد اول:
بنده نیز با آشنایی که نسبت به مجموع تألیفات، مصاحبه ها و مقالات دکتر گلشنی در زمینهی علم دینی دارم، بر این باور هستم که کتاب "از علم دینی تا علم سکولار" یک کتاب آکادمیک با رویکرد نظریه پردازانه نیست. اما این را نمیتوان یک نقص دانست. چراکه اصولاً هدف این کتاب، بیش از آنکه طرح یک نظریه به روشی آکادمیک بوده باشد، یک گفتمان سازی و ترویج فضای فکری جدید بوده است. در این مورد باید به مقطع انتشار این کتاب و کارکردهای آن توجه کرد. به نظر می رسد این کتاب بیشتر برای ایجاد یک چالش ذهنی در اذهان دانشمندان و عالمان فعال در حوزه های مختلف علمی نوشته شده و در پی ترویج یک رویکرد و زاویه نگاه جدید به علم بوده است. این کتاب در واقع از کنار هم قرار دادن چند سخنرانی و مقاله ی تخصصی در این حوزه شکل گرفته و هدف آن اصولاً تبیین یک نظریه به شکل آکادمیک نیست. این نقد بیشتر به ناقد محترم وارد است که چرا برای اتخاذ موضع در باب دیدگاه دکتر گلشنی در حوزهی علم دینی، به این کتاب اکتفا کرده و آن را تنها محور نقادی خود قرار داده اند.
از طرف دیگر، بنده فکر می کنم نوعی از اجمال و اختصار در تبیین نظریه ی علم دینی را در افکار و اندیشه های دکتر گلشنی، باید به عنوان یکی از بخش های نظریه ی ایشان لحاظ کرد. چیزی که بنده در مجموع مصاحبه ی های علمی که با ایشان داشته ام فکر میکنم، این است که ایشان به شکل کاملاً تئوریک بر این باور هستند که ورود به برخی جزئیات بیشتر در این زمینه، آن هم به سیاق رایج در بسیاری از محافل موجود، نوعاً به تحمیل عوارض محدود کننده بر فرآیند تولید علم منجر خواهد شد. این چیزی است که ایشان به شدت نسبت به آن حساس هستند و معتقدند نباید اجازه داد طرح مسئلهی علم دینی، منجر به محدودیت آزادی دانشمندان در پیگیری فرآیند دانش شود. همین اصرار موجب شده است که ایشان نسبت به تبیین برخی جزئیات تئوریک در طرح نظریه، رویکردی اجمالی را اتخاذ نمایند.
لازم به ذکر است که، از نظر این حقیر نیز، جای یک متن مستقل برای تبیین کاملاً دقیق نظریه ی علم دینی در میان تألیفات ایشان خالی است. چیزی که میتواند بستر قابل اتکایی برای نقادی و تحلیل بیشتر این نظریه فراهم کند.
پاسخ به نقد دوم:
متأسفانه، بنده فکر می کنم در بیان این نقد، از طرف ناقد محترم بی انصافی رخ داده است. هم روشی که جنابعالی برای انتساب این دیدگاه به دکتر گلشنی اتخاذ کرده اید کاملاً مخدوش است و هم نتیجه گیری که در نهایت داشته اید بسیار عجیب و غیرمنصفانه است. بنده چند بار این جمله های موجود در گزارش را مرور کردم و هر بار بر تعجبم نسبت به این موضعگیری افزوده شد.
واقعاً تعجب میکنم که شما چطور از مجموع آنچه از کتاب در این مورد نقل میکنید، چنین برداشت کرده اید که دکتر گلشنی طرح رایشنباخی در خنثی بودن علم در مقام داوری را پذیرفته است. اگر در این بخش از پاسخ ایشان به استن مارک تصریح بیشتری در این مورد نشده، نمیتوان آن را حمل بر پذیرش خنثی بودن علم در مقام داوری کرد. چرا شما برای اتخاذ این موضع، به این پاراگراف محدود بسنده کردهاید و تصریحات متعدد ایشان را در همین کتاب و بسیاری از دیگر مصاحبهها و مقالات ایشان نادیده گرفتید؟
بعد از این برداشت ناموجه، ناقد محترم در یک مدعای عجیب تر، این رویکرد خودساخته را به وجود نوعی از پوزیتیویسم در دیدگاه دکتر گلشنی نسبت میدهد و تحلیلهای آتی خود را نیز بر آن استوار میکند. بنده نمیدانم جنابعالی چه قرائتی از رویکردهای پوزیتیویستی را مبنای دیدگاه خود قرار داده اید و بر مبنای چه قرینه ای چنین ادعای عجیبی را طرح فرمودید. شاید یکی از اصلی ترین فعالیتهای علمی دکتر گلشنی در ۴۰ سال گذشته، نقد پوزیتیویسم از یک سو و نقد ایده آلیسم از سوی دیگر بوده باشد. آیا با استناد به برداشتی آزاد از یک پاراگراف نه چندان تفصیلی میتوان چنین مدعای عجیبی را موجه نمود؟
من به موارد متعددی از جملات موجود در همین کتاب و دیگر مقالات و مصاحبه های علمی ایشان میتوانم اشاره کنم که ناقض این برداشت جنابعالی است. فکر میکنم با یک نگاه اجمالی به نظریهی دکتر گلشنی میتوان فهمید که از این منظر، علم در تمام طول فرآیند خود، از جمله در مقام کشف و داوری و گردآوری متأثر از پیشفرضهای فلسفی و عوامل روانی یا اجتماعی و ... است. شاید یکی از مصرح ترین عبارات ایشان در این زمینه، در مصاحبه ای از ایشان که در "نامه ی علم و دین" منتشر شده است موجود باشد :
"الان در میان علما، تعداد کثیری را میبینید که معتقدند پیشفرضهای فلسفی و عوامل اجتماعی – روانی و غیره بر نظریهها اثر میگذارند. البته بعضیها فقط در مقام کشف اثر میگذارند و بعضی معتقدند که فقط در مقام نظریهسازی و داوری اثر میگذارند. اما بعضی دیگر، از جمله بنده، برآنند که حتی در مقام گردآوری داده نیز گاهی اثر میگذارند (گرچه این نادرتر از موارد داوری و ارزیابی است)." [۱]
اگر بخواهم به جملات مصرحی در کتاب "از علم سکولار تا علم دینی" در این باب اشاره کنم، فکر میکنم این جملات کمک کننده باشد:
"مثلاً وقتی سراغ مسائل مرزی میرویم و میخواهیم تکلیف اول و آخر جهان طبیعت را روشن کنیم و دنبال این هستیم که بین نظریههای موجود یکی را انتخاب نماییم، ذهنیات قبلی ما در انتخابمان موثر است. آن کس که دارای جهان بینی الهی است یک طور قضایا را توجیه میکند و آن کس که منکر وجود خدا است به نحو دیگر مسئله را میبیند. به عبارت دیگر، جهان بینی دانشمند به او در نظریه پردازی و گزینش بین نظریه ها جهت میدهد."[۲]
البته، با توجه به اینکه ایشان در بخشهای مختلفی از کتاب و هر بار از زاویه ی نگاه متفاوتی به این مسئله پرداخته اند، نمیتوان انکار کرد که لحن ایشان در مواجهه با این مسئله، تفاوتهایی داشته است. ولی اگر قرار باشد یک منتقد منصف و آگاه از خلال این جملات نوع تفکر ایشان را در این زمینه دریابد، محکمات و مصرحات زیادی در خلال جملات همین کتاب و دیگر مکتوبات و منشورات ایشان هست که خلاف برداشت جنابعالی را تأیید میکند. کافی است به کتاب "تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر" مراجعه نمایید. در جای جای این کتاب، ایشان با ارجاع به جملات فیزیکدانان مختلف، در پی اثبات این ادعا هستند که علم در مقام کشف، داوری و گردآوری خنثی نیست و نمیتوان قرائتهای پوزیتیویستی از علم را پذیرفت.
حقیر فکر میکنم، نگرانی جدی ایشان از مخدوش شدن آزادی روشی دانشمندان در تولید علم در اثر قرائت های افراطی از علم دینی – که برای مخاطب دقیق، در جای جای نوشته های ایشان مشهود است – منجر به این شده است که جنابعالی با یک پیشداوریِ نه چندان منصفانه، چنین برداشت کنید که ایشان نگاهی حداقلی نسبت به اثر عوامل متافیزیکی بر علم دارند و تعریف ایشان از علم دینی، تعریفی محدود است. بعد هم این برداشت اولیه را، به وجود رویکردهای پوزیتیویستی در ایشان تعبیر نموده اید!!
بند چهارم از نقد شما نیز، تا حدودی به همین مطلب ارجاع دارد که در جای خود با تفصیل بیشتری در مورد آن عرایضی داشته ام.
پاسخ به نقد سوم:
در مورد بند سوم هم، فکر میکنم متأسفانه ناقد محترم بازهم برداشت عجولانه و غیرمنصفانه ای از رویکرد دکتر گلشنی نسبت به علم سکولار داشته اند. اتکا به یک جمله ی کلی و کلان که در پیشگفتار و مقدمه کتاب آمده است برای فهم رویکرد ایشان در این زمینه چندان علمی و موجه نیست. آن هم وقتی که ایشان صفحات متعددی از کتاب را اختصاصاً به مسئلهی رویکرد علم سکولار به کاربرد نتایج علوم اختصاص دادهاند. یک نگاه اجمالی به این بخش از کتاب، میتواند منافی بخش عمده ای از برداشت نادرستی باشد که ناقد محترم در این موضوع داشته اند.
حتماً دکتر گلشنی بر این باور نیستند که علوم سکولار چون خداباور نیست، فاقد نظامات و ارزشهای اخلاقی است. اما اولاً باید پرسید در یک چهارچوب خداناباورانه، چه مولفهها و ارزشهای اخلاقی موجه هستند و ثانیاً در نگاهی که علم را خنثی میداند چه میزان از پایبندی به همین اخلاق را میتوان تضمین کرد؟ فکر میکنم خیلی ساده انگارانه است اگر مثلاً استفاده از بمب اتم را یک کنش سیاسی بدانیم و آن را از دامنه ی علم سکولار خارج کنیم. (چیزی که ناقد محترم به تصریح بیان میکنند!) مسئله تنها استفاده از یک بمب نیست، اصولاً پیگیری فرآیند علمی تولید بمب اتم و همچنین توسعهی ظرفیتهای فنی و تکنولوژیکی آن را میتوان خارج از فرآیند علم تصور کرد؟
فرض کنیم مدعای ناقد محترم درست باشد. این جمله به معنای آن است که ایشان فکر میکنند مداخله ی مولفه های سیاسی در توسعه ی فرآیند علمی، نباید به پای علم نوشته شود. آیا اگر ما هم بخواهیم عجولانه و غیرمنصفانه در مورد دیدگاه ایشان قضاوت کنیم، روا نیست اگر این رویکرد را به معنای باور ایشان به خنثی بودن علم و عدم تأثیر عوامل اجتماعی و سیاسی در فرآیند تولید آن تعبیر کنیم؟
اینکه علم سکولار در تولید دانش بخشی از اخلاق سکولار را موجه میداند، حداقل بر روی کاغذ قابل انکار نیست. اما اولاً باید در مورد مولفه های ارزشی این اخلاق سکولار به تفصیل بحث کرد و ثانیاً باید معین کرد که ضمانت پایبندی این رویکرد خنثی و غیرهدفمند علمی به همین اخلاق سکولار را باید در کدام معیار فرا علمی جستجو نمود؟!
آیا واقعاً میتوان گفت شلیک بمب اتم توسط آمریکا بر سر مردم ژاپن، صرفاً یک کنش سیاسی است و نباید آن را به پای علم نوشت؟! در این صورت، این همه هشدارهای دانشمندان تراز اول نسبت به منحرف شدن حرکت علمی را چگونه باید تحلیل کرد؟ به عنوان مثال، هشدار صریح نیکولاس ماکسول به دانشمندان در همین بازهی زمانی و گله از اینکه چرا نسبت به نتایج و محصول کار علمی خویش دلواپس نیستند، چه معنایی دارد؟ وقتی خود دانشمندانی که به صورت بالفعل درگیر فرآیند تولید دانش هستند، اذعان میکنند که وظیفهی دانشمندان این است که به محصول و کارکرد نتایج فعالیت علمی خود بیاندیشند، به چه معناست؟
از عبارت دکتر گلشنی در پیشگفتار کتاب، نمیتوان چنین برداشت کرد که ایشان، سکولار بودن علم را به معنای بی اخلاق بودن مطلق آن در نظر گرفته اند. همانطور که از جمله جنابعالی در باب سیاسی بودن به کارگیری بمب اتم و خارج دانستن آن از فرآیند علم هم نباید عجولانه چنین برداشت کرد که شما اخلاق حاکم بر علم سکولار را برای پیشبرد و به کارگیری انسانی این علم کافی میدانید و علم را نسبت به مقتضیات کاربردی آن خنثی تلقی میکنید. وگرنه در این صورت بسیاری از آنچه شما به عنوان نقد به نظریهی دکتر گلشنی وارد دانستهاید را باید ناظر به دیدگاه خود شما طرح نمود.
پاسخ به نقد چهارم:
نقد چهارم، در واقع برگرفته از برداشتی است که جنابعالی در نقد دوم خود از نظریه دکتر گلشنی ارائه دادهاید. با نفی آن برداشت بر مبنای آنچه به عرض رسید، عملاً پایه ی این نقد نیز متزلزل خواهد شد.
وقتی دکتر گلشنی، از متافیزیک به عنوان چارچوبی برای علم سخن میگوید، در واقع سرایت تأثیر آن را به تمام حوزه ها و جوانب علم پذیرفته است. گرایش ایشان نسبت به نقش چارچوب متافیزیکی در فرآیند علمی، یک نگرش طولی است. در واقع در این نگاه، فرآیند تولید علم، در طول باورهای متافیزیکی دانشمندان است. نه اینکه متافیزیک صرفاً مقدمه ای برای حرکت علمی باشد. به این جملات ایشان توجه کنید:
غالباً گفته می شود که علم، یک حوزه عینی فاقد ارزشهاست و نسبت به همه ادیان و ایدئولوژیها و جهانبینیها خنثی است. چیزی که در اینجا مغفول واقع میشود، این است که انتخاب بین نظریهها، تا حد زیادی متأثر از تعهدات متافیزیکی دانشمندان است. این تعهدات، هم در تکوّن نظریهها، هم در گزینش بین آنها و هم در تعبیر نظریهها تأثیر دارند. معمولاً تعمیمها از موارد ساده به موارد پیچیده تر در متن یک جهان بینی صورت میگیرد. مثلاً در کیهانشناسی، ما جهان را از یک گوشه میبینیم و اطلاعاتمان دربارهی اشیای سماوی غیرمستقیم است. پس اینکه ما فیزیک محلی را به کل جهان تسری میدهیم، تصمیمی متافیزیکی است. این تعمیم مبتنی بر بعضی مفروضات غالباً پوشیده است [...] پس به طور خلاصه، علم خالی از پیشفرضهای متافیزیکی نیست و اینها در گزینش آزمایشها، پردازش نظریهها، گزینش بین نظریهها و تعبیر آنها دخالت دارند." [۳]
" در واقع کل جریان علم، چه در مقام کشف، چه در مقام نظریهپردازی و چه در مقام تعبیر، مملو از مفروضات متافیزیکی است. شما از همان اول که کار علمی انجام میدهید از روش به اصطلاح علمی تجاوز میکنید، چون روش علمی مبتنی بر تأثیرات حسی است و این تأثیر همواره امور جزئی هستند، اما علما همواره عمل استقراء را انجام میدهند، یعنی از موارد جزئی نتایج کلی میگیرند. [...] به علاوه شما با موارد متعددی برخورد میکنید که در آنها چیزهایی را به عنوان اصل میپذیرند که علمی نیستند، یعنی به روش علمی به دست نیامدهاند و بلکه متافیزیکیاند و راهنمای شما هستند. [...] به قول ماکس یامر، یکی از مورخان بزرگ معاصر علم، برخی اوقات جریانات متافیزیکی به صورت جریانهای زیرزمینی بر ذهن علما عمل میکنند، یعنی علما بدون اینکه خودشان متوجه باشند، از آنها متأثر میشوند." [۴]
وقتی ایشان مدعی هستند که علم باید در چهارچوب دین قرار بگیرد، در واقع به معنای آن است که جهان بینی دینی (متافیزیک دینی) باید بر تمام ابعاد علم (از نظریهپردازی تا کاربرد) حاکم باشد. ضمن آنکه در این میان، بر آزادی روشی دانشمندان در پیشبرد تجربی علم نیز تأکید دارند
نظریه دکتر گلشنی در این حوزه، مانند هر نظریه علمی دیگری، حتماً قابل نقد است و نسبت به زوایای مختلف آن میتوان نقادیهای موشکافانه ای داشت. ولی من فکر میکنم برای دریافت شناختی جامع از نظریه ی علم دینی دکتر گلشنی، لازم است نگاهی دقیق به مجموع تألیفات، مقالات و مصاحبه های علمی ایشان داشته باشیم. کتاب "از علم سکولار تا علم دینی" برای فهم دغدغه ی اولیه ی ایشان در این حوزه، کتاب "آیا علم میتواند دین را نادیده بگیرد" و کتاب "علم، دین و معنویت در آستانهی قرن بیست و یکم" برای تبیین رویکرد کلی ایشان نسبت به ترابط میان علم و دین، کتاب "تحلیلی از دیدگاه فلسفی فیزیکدانان معاصر" برای فهم برداشت ایشان از رابطهی علم و متافیزیک و کتاب "قرآن و علوم طبیعت" برای فهم رویکرد روشی ایشان به تولید علم دینی و چندین مقالهی علمی – پژوهشی دیگر که مستقیماً به این موضوع پرداخته اند در کنار مصاحبههای تفصیلی که در زمینه علم دینی تاکنون داشته اند می تواند تصویر روشنی از نظریه ایشان بدست دهد. بر مبنای این تصویر روشن است که می توان این نظریه را نقد کرد.
اما در پایان، نکته ی دیگری هم هست که در بخش آخر این گزارش خبری به آن اشاره شده و بنده با شناختی که از نظریه جنابعالی در باب علم دینی دارم، فکر میکنم باید در مورد آن با تفصیل بیشتری سخن بگویید تا منجر به سوء برداشت نشود. از قول جنابعالی در این گزارش خبری بیان شده است که:
"نظر بنده این است که بودن علم دینی ضروری نیست. آنچه برای بشر ضروری بوده علم بوده و دین. انسان ها با همان جهت گیری های مختلف خود علمورزی کرده اند و خواهند کرد و علم و دین از گذشته هر کدام کار خود را انجام داده است. اگر علم دینی متولد نشود، هیچ مشکلی در عالم پدید نخواهد آمد. "
بنده فرض را بر این میگذارم که نظریه شناخته شده ای که در مجامع علمی به عنوان دیدگاه جنابعالی در حوزه علم دینی طرح میشود و در کتاب "مناظره هایی در باب علم دینی" نیز آن را طرح کرده اید، در واقع این جمله را تفسیر خواهد کرد. لذا سعی میکنم برداشت سطحی و عجولانه ای از این جمله نداشته باشم و آن را به مجموع تألیفات و مصاحبه های جنابعالی ارجاع بدهم. این را درک میکنم که شما باور به "ضرورت" علم دینی ندارید. اما این برخاسته از نوع نگاهی است که به مفهوم "علم دینی" دارید و آن را از مسئله ی "علم و دین" متمایز میکنید. آنچه که شما در باب "هویت علم دینی" تألیف کرده اید و رویکرد تأسیسی را نسبت به دیگر رویکردهای ترجیح داده اید، میتواند این جمله شما را با تخصیص هایی مواجه کند.
حقیر نسبت به نظریهی جنابعالی شناخت نسبتاً تفصیلی دارم و با این شناخت عرض میکنم که بهتر است این جمله مندرج در گزارهی خبری را، به شکل مبسوطتری تبیین کنید تا منجر به برداشتهای نادرست از نظریه شما نشود. فکر میکنم اگر یکبار به عنوان یک مخاطب بیرونی این تک جمله را مطالعه نمایید، این پیشنهاد را تصدیق خواهید کرد. اگرچه در مورد رویکرد تفصیلی شما هم در این مورد نکاتی هست که در جای خود امکان طرح خواهد داشت.
در پایان، مراتب احترام خود را نسبت به سوابق علمی و استادی جنابعالی و روحیهی نقادانه شما ابراز نموده و امیدوارم این نقد علمی، موجب کدورت نباشد.
[۱] "گفتگو با مهدی گلشنی در زمینهی علم و دین و علم دینی" ، نامهی علم و دین، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص ۱۰۵
[۲] گلشنی، مهدی؛ "از علم سکولار تا علم دینی"، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۵، ص ۱۶۰
[۳] ر.ک.به: گلشنی، مهدی؛ نقش متافیزیک در ربط دادن علم به دین، نامهی علم و دین، شماره ۲۱-۲۴، ص ۳۱و۳۲
[۴] ر.ک.به: گلشنی، مهدی؛ جریان زیرزمینی ذهن ۱و ۲، بازتاب اندیشه، ش ۶۵، ص ۱۴و۱۵