به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر: اولین نشست این حلقه هم اندیشی با حضور یحیی قائدی و سعید ضرغامی، دانشیاران گروه فلسفه تعلیم و تربیت و یزدان منصوریان، دانشیار گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه خوارزمی با موضوع «فلسفه ورزی چیست؟» برگزار شد.
همانطور که رشد هر گیاه نیازمند وجود شرایط و ملزوماتی نظیر خاک، آب، نور و هوا است، فلسفهورزی هم زمینه و بافت مناسب خود را میطلبد. بنابراین، باید ابتدا شرایط و ملزومات آن فراهم باشد و سپس انتظار داشته باشیم فلسفهورزی محقق شود. آنگاه میتوانیم به چگونگی آن و به انتظاراتی که از فلسفهورزی داریم بپردازیم.در ادامه گفتگوهای حلقه هم اندیشی فلسفی خوارزمی به سراغ شرایط فلسفه وزری رفته ایم، «آزادی» به عنوان یک مفهوم بنیادی طرح شد ؛ انواع آن تحلیل و واکاوی گشت و از عوامل موثر در ایجاد آزادی فلسفی سخن به میان رفت.
سحر سلطانی: در نشست قبل از چیستی فلسفه ورزی سخن گفتیم، قرار بر آن شد طبق پیشنهاد دکتر منصوریان الزامات و شرایط پیشینی فلسفه ورزی را بررسی کنیم و بعد به سراغ چگونگی و انتظارات از فلسفه ورزی برویم. از جمله قوانینی که با هم بر آن اتفاق نظر داشتیم موجز گویی بود تا روند دیالکتیکی و پرسش و پاسخ ها روشن تر باشند.
یحیی قائدی: اجازه بدهید این قانون را تکمیل تر کنیم در کنار موجز گویی؛ ارجاع دقیق به گفتار گوینده قبل را مشخص کنیم؛ موافقت و مخالفت یا روشن سازی یا تکمیل عبارات را عنوان کنیم مثلا این اصطلاح گنگ است و در شفافیت آن می خواهم بگویم ... یا نکته ای در تکمیل این عبارت دارم ...
سحر سلطانی: اجازه بدهید پیش از شروع بحث مولفه های دخیل در فلسفه ورزی از نشست قبل را یک بار دیگر مرور کنیم : ۱) آزادی ۲) ارزش انسانی ۳) تاریخی بودن ۴) نسبیت معرفتی و پرهیز از بدیهی پنداری ۵)احتمالی بودن ۶) احترام پایاپای طرفین بحث ۷) فراروی از عادات و مدل های ذهنی ۸) ضرورت حضور «دیگری» ۹) التفات و دقت ۱۰) اقتصاد کلمه و موجز گویی
یحیی قائدی: پیشنهاد می کنم روی تک تک موارد نام برده شده گفتگو کنیم تا روشن شوند مولفه های ویژه فلسفه ورزی اند یا ماهیت فلسفه ورزی یا قواعد آن.
گفتگو و انواع آن از مهمترین مولفه های فلسفه ورزی است، هر سخن وری گفتگوی فلسفه ورزانه نیست، سخنرانی، حرف زدن با خود و مونولوگ و ... انواع گفتگواند اما آیا باعث فلسفه ورزی می شوند؟ گفتگو آغاز فلسفه ورزی است و باید به این نکته بپردازیم که بسیاری از مشکلات و مصائب تاریخی بشر با درک چیستی گفتگو و لزوم آن می تواند حل شود.
یزدان منصوریان: لطفاً اجازه دهید با استعارهای ساده مراد از ملزومات و شرایط فلسفهورزی را تبیین کنم. همانطور که رشد هر گیاه نیازمند وجود شرایط و ملزوماتی نظیر خاک، آب، نور و هوا است، فلسفهورزی هم زمینه و بافت مناسب خود را میطلبد. بنابراین، باید ابتدا شرایط و ملزومات آن فراهم باشد و سپس انتظار داشته باشیم فلسفهورزی محقق شود. آنگاه میتوانیم به چگونگی آن و به انتظاراتی که از فلسفهورزی داریم بپردازیم.
یحیی قائدی: می توانید همه این توضیح را در یک جمله طرح کنید؟
یزدان منصوریان: در یک جمله میتوانم بگویم: «فلسفهورزی ناب فقط زمانی ممکن است که زمینه، شرایط و ملزومات آن فراهم باشد».
یحیی قائدی: پیش بایست فلسفه ورزی اصطلاح مناسبی نیست؟
یزدان منصوریان: «پیش بایست» واژهای وزین است، اما باید ابتدا آن را تعریف کنیم و مراقب باشیم که مخاطب با چنین اصطلاحی ارتباط برقرار کند و فهم مشترکی از آن به دست آید.
سعید ضرغامی: هر کاری لوازمی دارد، کلمه «شرایط» یعنی مجموعه عواملی که اگر نباشند امکان فلسفیدن میسر نیست. اجازه بدهید درباره شرط اول صحبت کنیم. از منظر من شرط اول «آزادی» است که در ادامه تعریفم از این مفهوم را ارائه خواهم داد، ابتدا در دسته بندی اولیه آزادی را به دو نوع ۱) فیزیکی ۲) روان شناختی تقسیم میکنم. در نوع اول صرفا آزادی جسم و شرایط آن مطرح نیست و حوزه آزادی فیزیکی می تواند به خستگی جسمی و موارد متنوع دیگر هم اشاره داشته باشد که بر شیوه اندیشیدن اثر می گذارند؛ وضعیت جسمانی بر اندیشه تاثیرات مهمی دارد اما تاکید بیشتر را بر آزادی روانی می گذارم.
اگر در گفتگوی فلسفی نیت پیروزی بر «دیگری» باشد این حس ناشی از فشاری برای توفق و پیروزی است و در تقابل با آزادی؛ یا اگر باوری داریم و نیت ما به کرسی نشاندن همان باور است باز هم شرط ازادی در گفتگو تحقق نمی یابد؛ اگر نیت گفتگو کسب منفعت باشد خواه ثروت، قدرت یا منکوب کردن رقیب، شرط ازادی از دست می رود؛ خشم، استرس و احساساتی از این دست هم جایگاه مهمی دارند از سوی دیگر در درک آزادی فلسفی؛ صداقت و خصایص اخلاقی مشابه نقش دارند. به سراغ خرد می روم، آزادی نیازمند رهایی از عوامل نابخردانه است، همانند دفاع نابخردانه از ایدئولوژی و باورهایی ست که رنگ و بوی قطعیت دارند. وجود این عوامل می تواند شرایط فلسفه ورزی را از بین ببرد.
یحیی قائدی: بگذارید خلاصه کنم، شرط اول فلسفیدن را آزادی گذاشته و از دو جنبه فیزیکی و روان شناختی صحبت کردید و تمرکز شما بر عوامل روانی است که مانع و مخل فلسفه ورزی اند. اجازه بدهید این شرط را وسیع تر کنیم و ارتقا بدهیم. آزادی جسم را به ازادی جنبش و حرکت تعبیر می کنم، کمی بیش از جنبش فردی در ساحت جسم، فرض کنید شما محکوم هستید در جامعه از لحاظ جسمی فقط در حدود مشخصی جابه جا شوید و تحرک جسمی داشته باشید، افراد خیلی سریع این محدودیت را درک می کنند و به آن واکنش نشان می دهند، آزادی حرکت یعنی امکان انتخاب مکان های مختلف؛ مسیرهای جدید، حرکت از شهری به شهر دیگر و کشوری به کشور دیگر و ... وقتی حرکت جسمانی محدود است بالتبع ذهن هم محدود می شود و آیا می شود این فرض را طرح کرد که محدودیت در تحرک و جنبش فردی و جمعی می تواند منجر به عدم تحرک ذهنی شود؟
سعید ضرغامی: از منظر دیگر می توان ارتباط مفهومی با بهره گیری از بدن را مطرح کرد. اخم کردن یا روی گشاده و حالات دیگر صورت و لحن گفتاری تاثیر بسزایی در گفتگو دارند و آزادی جسمانی را طلب می کنند.
یزدان منصوریان : با دکتر ضرغامی دربارهء این واقعیت که «آزادی» نخستین شرط فلسفهورزی است، کاملاً موافقم. هر چند تعریف آزادی مثل همهء مفاهیم بنیادین بسیار دشوار و دیریاب است و در این نشست مجال چندانی برایش نداریم، اما به عنوان مقدمه میتوان گفت آزادی معمولاً در دو مقولهء کلی طرح میشود: ۱) آزادی از ... ۲) آزادی برای ... . بنابراین، آزادی از تعصب، آزادی از حسادت، آزادی از خشم و آزادی از بسیاری موانع دیگر از شرایط اساسی فلسفهورزی است. در کنار آن ما به «آزادی برای ... » نیز نیاز داریم. مثل، آزادی برای گفتگو، آزادی برای مخالفت، آزادی برای تغییر و غیره.
یحیی قائدی: سوالی به ذهنم خطور کرد؛ آیا می شود آزادی مد نظر باشد، اما خردمندی رشد نکند؟ به بیانی دیگر آیا باید در کنار آزادی جسم و روان از آزادی فرهنگی و اجتماعی هم حرف زد، اینکه فرهنگ غنی تر می تواند آزادی خردورزانه بیشتری در اختیار فرد قرار دهد؟ این تصمیم گیری های جامع درباره آزادی به عنوان شروط فلسفه ورزی ضروری به نظر می رسد.
یزدان منصوریان: معتقدم اوقاتی هم هست که موانع فرهنگی و اجتماعی سد آزادی خردورزانه می شود. البته بیتردید هیچ دسته بندی مشخصی نمی تواند جامعیت مطلق داشته باشد و ما معمولاً نیازمند انواع دستهبندیها هستیم تا هر کدام از یک بعد بتوانند بر موضوع نور بتابانند.
سعید ضرغامی: بیایید برای روشن شدن مفهوم آزادی مثالهایی در نظر بگیریم، آزادی از ترس، آزادی از حسادت، ازادی از خشم و ... به نظرم باید از دوستان روان شناس برای گسترش این مصادیق کمک بگیریم و می توانیم مفهوم «شادی» ناشی از آزادی را تحلیل و در شروط فلسفه ورزی طرح کنیم.
یحیی قائدی : تحلیل احساس آزادی فردی به کمک ما می آید، گاهی اوقات سدی خارجی برای فلسفه ورزی افراد وجود ندارد اما احساس عدم امنیت و آزادی مانع فکر کردن و ورود به فرایند فلسفه ورزی می شود، در مطلبی می خواندم که میزان دزدی منازل در انگلستان چندین برابر ایران است اما احساس امنیت افراد حین خروج از منزل بسیار بیشتر از ایرانی هاست. سوالی که ایجاد می شود این است که احساس عدم آزادی برای ورود به گفتگوهای چالشی همچون سقف فشاری خودساخته بالای سر فرد است با آن چه باید کرد؟
سعید ضرغامی: دغدغه اصلی من از طرح مفهوم «آزادی» عوامل روانی است. پرسش این است که در فرایند اندیشیدن چه فشارهایی ایجاد می شود و چگونه باید از آنها آزاد شد؟ در این باره گاه حتی عامل بیرونی برای ترسیدن نیست و فقط فرد از سوی حسی درونی تهدید می شود و در نتیجه خود را محدود می کند.
یزدان منصوریان: شاید لازم باشد یک قدم به عقب بازگردیم. به این معنا که مثلاً در میان اندوه و شادی؛ کدامش می تواند در خدمت فلسفه باشد و کدامیک مانع آن؟ اگر بتوانیم با کمک روانشناسی چگونگی اثربخشی این عواطف را بشناسیم. در این صورت مواضع ما شفاف تر خواهند شد. مثلا ترس مانع فلسفه ورزی و شجاعت مقوم آن است، یا باید دید اندوه و شادی چگونه با فلسفهورزی ارتباط دارند.
یحیی قائدی: به زعم من هم مفهوم شادی و اندوه در فلسفه ورزی جایگاه مهمی دارد. اندوه حبس کننده انرزی و انگیزه حرکت است و شادی ازاد کننده آن. فرهنگ، خانواده، سنت ها و مناسک، در واقع چارچوب های عوامل اندوهناک یا شادی افرین می توانند سد یا مانع یا عامل خردورزی شوند. مثلا وقتی یکی از اقوام دور فوت می کند دچار این پرسش می شویم که آیا حتما باید در مراسم سوگ او شرکت کنیم؟ در حالی که ممکن است برای شادی های همون فرد چنین سوالی از خود نپرسیم. آزادی شرط اساسی آدم بودن است و آدمیت ما به این شرط وابسته است؛ آزادی را بگیرید چه خصلت انسانی باقی می ماند؟ من هم آزادی را شرط اصلی گفتگو می دانم که شرایطی دارد بیایید آزادی را تعریف کنیم.
سعید ضرغامی: به طور خلاصه فکر می کنم تعریف سلبی آزادی: رهایی از امور نابخردمندانه و تعریف ایجابی آزادی: پایبندی به همه آن چیزی است که خردمندانه است. حالا خود خردمندی نیازمند تعریف است که باید به معنای تاریخی آن در تاریخ فلسفه رجوع کنیم؛ سقراط آن را با روشنی ویژه ای تعریف کرد؛ ارسطو آن رابا منطق سازمان دهی کرد و شیوه های خردمندی تا امروز منجر به رویکردها و روش های گوناگون مانند تحلیل، تفسیر، نمود شناسی، تحلیل گفتمان انتقادی، ساخت شکنی و مانند آن شده است. گرفتاری در تعصب و ترس و عدم خلاصی از آنها مانع زندگی خردمندانه است.
یحیی قائدی: با تعریف دکتر ضرغامی موافقم اما سوالی دارم: آیا خردمندی نسبتی با قانونمندی دارد؟ اگر قوانین خردمندانه نباشند چه اتفاقی می افتد؟ در ساحت فردی می توان حدود خردمندی را شفاف کرد در ساحت اجتماعی چطور؟ معیار برای وضع قانون بخردانه چیست؟ مثل نمونه سقراط و دادگاه او توسط قانون نابخردانه. آیا باید تن به این قوانین وضع شده برای تحدید آزادی داد؟
یزدان منصوریان: دکتر ضرغامی برای تعریف آزادی از مفهوم خردمندی کمک گرفتند و دکتر قائدی از مفهوم قانون. اجازه بدهید من از «اخلاق» کمک بگیرم. به این معنا که آزادی یعنی من اجازه داشته باشم در چارچوب اخلاق خودم باشم. در نتیجه قید محدود کننده اخلاق باشد. مثلاً زمانی که من تشنه ام اجازه داشته باشم آب بخورم، اما نه اینکه آب را بدزدم و بخورم.
یحیی قائدی: باز همان مشکل معیار پایبندی به قانون اخلاقی سر جایش هست، مثلا من از شما می دزدم و با آن پول یک مغازه راه می اندازم و بعد قانون می گوید شما باید از مغازه من خرید کنی و در ازای کالا پول بپردازی. آیا قانون اخلاقی است؟
یزدان منصوریان: به نظرم اخلاق به معنای عام و جهان شمول آن جایگاه والاتری از قانون اجتماعی دارد. شاید به همین دلیل است که مارتین لوتر کینگ می گوید ما موظفیم از قانونی که اخلاقی نیست سرپیچی کنیم. مثلاً روزگاری بردهداری در امریکا قانونی بود، اما اخلاقی نبود و مخالفان بردهداری آن را نقض کردند تا روزی که قوانین امریکا در این زمینه تغییر کرد. بنابراین، در این بحث ما سه متغیر داریم: خرد، قانون، اخلاق و به نظرم در این میان اخلاق جایگاه بالاتری دارد.
یحیی قائدی: این خرد است که تشخیص می دهد چه چیزی اخلاقی است و چه چیزی نیست. اخلاق به معیاری برای تشخیص نیاز دارد که این معیار تمیز سره از ناسره، خرد است.
سعید ضرغامی: اندیشه هایی که در تاریخ فلسفه طرح شده اند گاه چنین اند. برای نمونه کانت جنبه سلبی آزادی را با ایده آزادی انسان از وضعیت طبیعی طرح می کند و در معنای ایجابی پایبندی به قانون اخلاقی را آزادی می داند. اما همانطور که دکتر قائدی اشاره کردند لازم است معنای خردمندی را بسیار وسیع تر از اخلاق طرح کرد، وقتی تعریف اخلاق روشن نباشد به راحتی می توان آن را به مولفه های ساده و سلیقه ای تقلیل داد و از آن سو استفاده کرد. درباره سقراط نیز او به معنای راستین قانون وفادار بود نه محتوای قانونی خاص. او پایبندی خردمندانه به مفهوم قانون داشت. بدین ترتیب دوباره می توان پرسید: پایبندی به اخلاق یا پایبندی به خرد؟ من مدافع پایبندی به خرد درمعنای تحول تاریخی آن هستم و نه خردمندی محدود به منطق ارسطویی. امروزه راه های مختلف خردمندی مطرح است؛ مثلا هرمنوتیک دو تفسیر مختلف را به عنوان راه حلهای یک مساله طرح می کند که هر دو می توانند درست باشند، دو راه متفاوت اما خردمندانه.
یحیی قائدی: دکتر ضرغامی شما معتقد هستید آزادی انقدر وسیع تعریف می شود که تعداد زیادی رخداد، اعمال و روش در آن می گنجد؟ تعریف کلاسیک آزادی می گوید آنقدر آزادی تا مخل آزادی دیگران نباشی. این مفهوم اخلاق اگر توسعه پیدا کند چه باید کرد؟ اگر کسی حریم خود را با خانه من، محله من، شهر من، کشور من و دنیای من آغاز کرد چگونه باید بدون تجاوز به حریمی که از پشت خانه او شروع می شود آزادی را معنا کرد؟ افرادی که فرم ها و مدل زندگی دیگران را بر نمی تابند چگونه وارد فرایند ازاد فلسفه ورزی با دیگری می شوند؟ قانون برای این افراد حد نهایی دارد؟
سعید ضرغامی: آزادی در نهایت وابسته به تاریخ و زبان است. فرض کنیم باز گردیم به سه هزار سال پیش و بخواهیم درباره فلسفیدن و چیستی آن صحبت کنیم. در این حالت واژه ها، اصطلاحات و روش های ما بسیار محدود می شوند، زبان و فهم تاریخی مفهوم «آزادی» در فلسفه ورزی را محدود می کنند.
یزدان منصوریان: بله اگر از این منظر که اخلاق فضیلت گرا با خردمندی سنجیده می شود به این مفاهیم بنگریم حق با شماست و آنگاه «خرد» میتواند در صدر این فهرست بنشیند. اما فراموش نکنیم که اگر بخواهیم مدام به تعریف مفاهیم بپردازیم با دور هرمنوتیکی بیپایانی مواجه میشویم و از ادامه بحث باز میمانیم.
یحیی قائدی: تعریف و لزوم آزادی به عنوان شرط نخستین فلسفه ورزی را در اینجا متوقف می کنیم و به شروط دیگر می پردازیم.
سحر سلطانی