فرهنگ امروز/ معصومه آقاجانپور: اولین مجمع اتحادیه انجمنهای علمی دانشجویی علوم اجتماعی کشور با هدف دفاع از علوم اجتماعی و بسط گفتارهای علوم اجتماعی مستقل روز چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. گزارش های پیشین این نشست به برنامه های ابتدایی و حواشی آن و سخنان فراستخواه اختصاص داشت. گزارش پیش رو سخنان زند رضوی در این همایش است.
من در آغاز باید بگویم این همهمهای که ایجاد شد (اشاره به اعتراض یکی لز دانشجویان که در گزارش نخست شرح آن آمد) یک عیب داشت و یک حسن؛ عیب آن بود که به این دانشجو در همان ابتدا اجازه داده نشد تا سخنان خود را بگوید و حسن آن، این بود که بالاخره ایشان آمد و سخنان خود را بیان کرد. من به دانشجويي كه اعتراض داشت دو دلداري ميدهم، نخست اينكه فکر کن همهی آن مسئولینی که امروز از آنها نام بردید عامدانه همهی این افراد را به اینجا دعوت کردند، خب که چه؟ آقای دکتر فراستخواه بهخوبی توضیح دادند، شما یاد میگیرید برنامهریزی کنید، اجرا کنید، مدیریت کنید، ارزیابی کنید و به جایی برسید که نتیجه عکس آن چیزی شود که در ذهن آن مسئول بود، یعنی شما در مقابل او ایستادگی کنید. چه کسی تضمین میکند که فردا همان دیدگاه امروز را داشته باشید؟ دلداری دوم اینکه بله، درست است، میخواهند بنگاهداری در دانشگاه راه بیندازند، اما نه خیلی. برای شما این یک روش توزیع پول نفت است که از پساتحریم استخراج میشود، سهمی به شركتهاي دانشبنياد تخصیص ميشود كه ربطي به دانشگاه و دانشجويان ندارد و تشكلها بايد كار خودشان را بكنند. درهرحال، این تشکلها هستند که میتوانند متفاوت کار کنند؛ بنابراین نگرانی ایشان اساساً بیمورد است.
من ورودي دورهی كارشناسي سال ١٣٥٤ دانشكده علوم اجتماعي، دانشگاه تهران و ورودي دورهی كارشناسي ارشد سال ١٣٥٨ دانشگاه بابلسر مازندران و ورودي دوره دكتراي سال ١٣٧٥ دانشگاه علامه طباطبايي هستم و از سال ١٣٦٩ در دانشگاه كرمان معلم هستم. من برای مقایسهی دیروز و امروز دانشگاه استعارهای به کار میبرم به اسم دیوار، دیواری بسیار بلند و طولانی. در همهی اين سالها استادان و دانشجويان استعارهی ما عموماً در گلخانهاي به نام دانشگاه و در يكسوي ديوار كار كردهاند و در سوي ديگر نيز جامعه و زندگي واقعي شهروندان در جريان است؛ نخستين بار که از این دیوار عبور کردم سال ١٣٥٦ بود. استاداني چون دكتر بنوعزيزي و دكتر احمد اشرف، دكتر فيروز توفيق، استاد درس روش و رئيس مركز آمار ايران از دانشجويان خواستند براي پرسشگري براي پيمايش دانشجويي داوطلب شوید، آموزش ببینید و البته دستمزد خوبی هم دریافت کنید. روزانه ۱۰۰ تومان میگرفتیم و بهترین گوشت کیلویی ۱۸ تومان بود، حال حساب کنید دستمزدهایی که شما میگیرید. اين تجربه به من آموخت آنچه از آن طرف دیوار (جامعه) به دانشگاه ميآيد، تنها بخش كوچكي از واقعيت زنده و توفندهی زندگي اجتماعي در شهر تهران جريان دارد. سؤال اساسي كه برايم پيش آمد این بود که چرا ما در این طرف دیوار زندگی میکنیم، در یک محیط شستهرفته؟ البته جواب آن را دیر یافتم.
در سال ٢٠٠٥ مايكل بوروي با تقسيم جامعهشناسي به حرفهاي، سیاستگذار، انتقادي و مردممدار به اين پرسش پاسخي منطقی داد كه البته من قبل از آن به طور حسی و تجربی پاسخش را دريافته بودم. جامعهشناسي، حرفهاي دانشگاهي است با سمینارها ارتقای علمی، نشریات، چاپ مقاله ... و دانشجویانی که میخواهند جا پای استادان خود بگذارند. علت اینکه ما بیشتر در این طرف دیوار میمانیم این است که ارتباط بین مقالهها و آنچه که در آن طرف دیوار قرار دارد در درجهی دوم اهمیت قرار دارند؛ این در حقیقت نوعی سبک زیستن است. دلیل دیگر اینکه جامعهشناسان سیاستگذار هم البته به دستگاه قدرت نزديك ميشوند و با پروژههاي ايشان درگير ميشوند و درآمدی هم حاصل میکنند؛ اینکه پروژههای آنها چه ارتباطی با آن طرف دیوار دارد، مسئله در درجهی دوم اهمیت قرار دارد. دستهی سوم زياد ميخوانند و به دو گروه پيشين نقد دارند، اما خودشان عموماً كاري نميكنند، با ژیژک همصدا هستند؛ بهترین کاری که میتوانیم بکنیم، کاری نکردن است. اين سه گروه با وجود دعواها و جدلهای قلمي با يكديگر در يك اصل دربارهی جامعهی ايران با هم توافق دارند؛ مثلاً معتقدند ايرانيان مشاركتجو نیستند، مشارکت ایرانیان موقت است، مشارکت ایرانیان نیازمند قدرتی بیرونی برای تداوم است. امیدوارم در ادامه بتوانم به شما نشان دهم شعار همهی اعضای گلخانه را؛ فقط و اگر فقط از دیوار عبور کنیم و در آنجا نه برای یک ماه تکمیل پرسشنامه یا انجام مصاحبههای کوتاه، بلکه چندین سال با نگاه حرفهای در آن طرف زندگی کنند این سؤال رنگ میبازد.
من به تجربه از اين ديوار گذشتم، در اولین، ۲ سال، هر هفته ۳ روز در یک حوزهی آبخیز شامل شش روستا با مسئلهی مشارکت در حفظ و احیای منابع طبیعی؛ در دومی، ۳ سال، هر هفته ۳ روز در شهر بم پس از زلزله با مسئلهی مشارکت شهروندان در مدیریت شهری؛ در سومی، ۹ سال، هر هفته ۳ روز در خصوص کودکان دوستدار مشتاق با مسئلهی آموختن مهارتهای پژوهشگری، تا به کودکان کار همزمان با انجام این پژوهشها به کودکان کار سواد خواندن و نوشتن هم بیاموزند. نتایج عبور از این دیوار برای حداقل ۱۴ سال چند دستاورد داشت، امید دارم برای فردای علوم اجتماعی که شما هستید مفید باشد:
اولاً، اگر همهی گروههاي ذينفع را در يك محيط شناسايي نكنيم و صدايشان را نشنويم، هيچ مشارکتی پایدار نمیماند. برای برخی گروههای ذینفع مشارکت اجتماعی یک سد و مانع است که مطلقاً زیر بار آن نمیروند. ثانیاً، اگر تاريخ منطقه و ارتباط گروههاي بينام درك نشود، تغيير شرايط با كمك خود جامعه غيرممكن ميشود. ثالثاً، اگر مثل دانشگاهها بخواهیم در جامعه اقتصاد، روانشناسی و ... را بخش بخش کنیم، واقعيت اجتماعي غيرقابل درك ميشود. رابعاً، سایهی دستگاه حکومت در آن طرف دیوار هم وجود دارد، اما در سمت شهروندان پررنگتر است. دولت رانتير از نوع نفتي با ساختار به شدت مصرفگرا بر اولويت منافع گروههاي ذينفع قدرتمند و وابسته به خود تأکید دارد که این سدي براي مشاركت است و رفع اين مشكل وظیفهی گروههاي ديگر است که شما به آنها کمک میکنید. خامساً، در جامعه گروههاي ذینفع فاقد قدرت و صدا، اما مهم وجود دارند كه پژوهشگران بايد صداي آنها را بشنوند، مثل زنان، کودکان و جوانان که همیشه در سایه میمانند. این گروهها همیشه راهحلهای بدیعی برای مشارکت در همهی ابعاد یعنی برنامهریزی مدیریت و اجرا دارند. سادساً، به خاطر داشته باشيم تجربهی محلي يك وجه مسئله است و بايد سطوح ميانه و كلان را وارد کنیم؛ اگر بتوانیم ارتباط اين سه سطح را برقرار کنیم، مشارکت پایدار میشود. در اين نوع فعاليت پژوهشگرانه استادان و دانشجوياني كه از ديوار عبور میکنند، ابتدا از جايگاه پژوهشگر دور شده و تسهيلگر ميشوند، ابزارها در حد اسناد و مدارک و مشاهده و مصاحبه میباشد، اما فرصت آموزش افراد در آن طرف دیوار (جامعه) را دارند و كمك ميكنند خود افراد جامعه دست به تحليل و تبیین جامعه بزنند. آیا میتوان امیدوار بود روزی بینش مهارت پژوهشی از ابتدا به کودکان آموزش داده شود و ما بتوانیم دیواری نداشته باشیم و جامعهشناسی مردممدار را عمومی کنیم؟ من برای آشنایی بیشتر یک کانال طراحی کردم به اسم کانال جامعهشناسی مردممدار که در آن تجربههای خودم و استانداردهای جهان را در آن میگذارم. دیروز و امروز ما در گلخانهی دانشگاه دلخوش بودهايم و از اینکه جامعه ما را جدی نمیگیرد خشمگين و افسرده میشویم، اما با گذر از ديوار موجود ميان جامعه و دانشگاه ميتوان با تسهيلگري فرايندي ايجاد كرد كه در آن پژوهشگري بهعنوان يك حق انساني در اختيار همهی کودکان اين جغرافیای انسانی قرار بگيرد.