شناسهٔ خبر: 44478 - سرویس دیگر رسانه ها

اقتصاد هنر در گرو فقر تاريخی

شايد امروز وقت آن رسيده كه به هنر هم به شكل يك بازار كامل نگاه شود و اين هيچ منافاتي با «ذات» هنر ندارد؛ به هرحال بايد حلقه‌اي ارتباطي ايجاد شود تا افراد بيشتري هنرمند و آثارش را بشناسند. براي اين كار شايد مهم‌ترين بسترساز دولت باشد كه مي‌تواند با بازوهاي قدرتمند تبليغاتي كه در اختيار دارد اين فرهنگ‌سازي را انجام دهد.

 

فرهنگ امروز/ مهتاب قلي‌زاده:

«هر آن‌چيز كه سخت است و استوار دود مي‌شود و به هوا مي‌رود. » كارل ماركس
شرايط و فضاي اوايل انقلاب، بيشتر از يك دهه هم «اقتصاد» را تحت تاثير قرار داده بود و هم همه شاخه‌هاي «هنر» را. همان‌ها كه حالا دود شده‌اند و به هوا رفته‌اند. آن روزها يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي، «ملي شدن» بانك‌ها و ديگر نهادها بود، ملي شدني كه در «دولتي» شدن تفسير مي‌شد. با دولتي شدن بانك‌ها، اختيار نظام پولي و مالي كشور به دست دولت افتاد، تا از اين راه، بخش خصوصي تنها به عنوان توليد‌كننده صنعتي و كشاورزي در اقتصاد فعاليت كند. اين ماجرا تا دولت هفتم كه نخستين بانك خصوصي افتتاح شد، ادامه داشت. حالا واگذاري بخش‌هاي مختلف بدنه دولت و خلوت كردن شاخ و برگ‌هاي اضافي‌اش يك ارزش است؛ چرخشي ١٨٠ درجه در نوع نگاه به ساختار دولت. «خصوصي‌‌سازي» هم يكي ديگر از خطوط قرمز اصلي پس از انقلاب بود. انقلابي كه كوتاه كردن دست «سرمايه‌داران زالو صفت» يكي از خواسته‌هاي اصلي‌اش بود نمي‌توانست از بخش خصوصي حمايت كند؛ نتيجه هم آنكه مهم‌ترين صنايع كشور «ملي» اعلام شدند و بخش خصوصي در حوزه‌هاي خرد باقي ماند. هر چند امروز سخن گفتن عليه خصوصي‌سازي، شجاعت مي‌خواهد؛ اين مورد هم چرخشي ١٨٠ درجه به خود ديده است. حالا خصوصي‌سازي ارزش است و «ملي شدن» در خصوصي‌سازي تفسير مي‌شود. زماني كه خصوصي‌سازي تبديل به شعار اصلي دو جناح اصلي حاكم بر كشور -اصلاح‌طلب و اصولگرا- شده است ديگر بخش خصوصي و سرمايه‌دار نه تنها «زالوصفت» نيستند، بلكه محرك چرخ‌هاي اقتصاد شده‌اند. حالا شايد ديگر تعجبي ندارد كه تنها آنها مي‌توانند تشكل‌هاي صنفي و سنديكاهاي خود را ايجاد كنند.
«واردات كالاهاي مصرفي» ديگر نمونه همان تعصبات «سخت و استوار» است. در سخت‌ترين روزهايي كه كشور در جنگ با عراق بود هم واردات كالاهاي مصرفي از خارج مذموم بود و دولت در تلاش بود تا نيازهاي اوليه معيشتي كشور را از راه فعاليت‌هاي داخلي برطرف كند. از سوي ديگر هر چند دولت در سال‌هاي جنگ به‌شدت از نظر منابع مالي زير فشار بود، هيچگاه حمايت از توليد‌كننده داخلي را فراموش نكرد. به همين دليل بسياري از توليدكننده‌هاي كشور، در شرايط جنگ هم توانستند از خطر ورشكستگي در امان بمانند. حالا كار به جايي رسيده كه بسياري از محصولاتي كه مي‌توانند با كيفيتي مناسب در كشور توليد شوند آنقدر وارد مي‌شوند كه ديگر مجالي براي توليدكننده داخلي نمي‌ماند. حجم بزرگ صنعت ايران را صنايع خرد و متوسط شكل داده‌اند. كارگاه‌هايي با تعداد كارگر پايين و ميزان محصول اندك. اينها توان مقابله با حجم بزرگ واردات را ندارند و نمي‌توانند از پس رقباي قدر و ثروتمند برآيند. «تجارت خارجي» هم بخشي از همين روند است. سال‌هاي نخست پس از انقلاب تجارت خارجي هم تقريبا ملي شده بود و جز دولت كمتر كسي امكان صادرات و واردات داشت. امروز تجار بيشتر سود خود را از فعاليت‌هاي تجاري خارجي به دست مي‌آورند؛ حال‌آنكه فعالان بخش توليد به سختي امكان دست‌يابي به تسهيلات بانكي را دارند. اينها تنها بخشي از سرنوشت اقتصاد و چرخش ديدگاه‌هاي حاكم بر اين حوزه در روندي حدود ٤٠ ساله است. هنر هم در همه شاخه‌ها و زير شاخه‌ها سرنوشت مشابهي داشته است.
هنر مهجور ماند
پس از انقلاب تا چند سال تقريبا سينمايي در كار نبود. ضوابط مشخصي كه از سوي حاكميت براي فيلم‌سازي اسلامي روشن نشده بود. با تعيين ضابطه‌هاي سينماي اسلامي، ساخت بخشي از فيلم‌ها كه امروز «فيلم‌فارسي» ناميده مي‌شود و منبع مهم سودآوري براي صنعت سينما پيش از انقلاب بود، برچيده شد. پيامد اين تصميم باز شدن فضاي فعاليت براي كارگردانان كيفي‌تر شد؛ هرچند كه محدوديت‌هاي بسياري دست آنها را بسته بود و امكان فعاليت‌شان بسيار محدود بود. شايد امروز و با نگاه از بيرون به آنچه بر سينماي ايران گذشت، بتوان به‌راحتي قضاوت كرد: از دل همان محدوديت‌ها حالا «فروشنده» فرهادي ‌زاده شده است كه دو نخل طلا از جشنواره كن به ايران مي‌آورد. به هر حال حدود يك دهه طول كشيد تا سينماي ايران بتواند قهرمان‌هاي اسلامي و انقلابي خلق كند؛ سينمايي كه مخاطب آن را دوست داشت و برايش هزينه مي‌كرد؛ سينمايي كه تقاضاي بالا براي آن، تهيه‌كننده‌ها را هم براي سرمايه‌گذاري مشتاق كرد. اين قصه همچون حكايت‌هاي اقتصادي با گذر زمان چرخش كرد. با آغاز دوره اصلاحات و فضاي جديد بود كه صنعت فيلم‌سازي ايران توانست سراغ مفاهيم تازه‌تري كه با عشق و احساس نزديكي داشت رود. حالا مفاهيمي كه تابو بوده‌اند، فيلمنامه‌هاي رايج سينماي ايران شده‌اند. «موسيقي» هم شاخه ديگري از هنر است كه سرنوشتي كم‌وبيش مشابه دارد. اشعار عاشقانه خط قرمز بودند؛ كنسرت وجود خارجي نداشت؛ هيچ‌سازي در سيماي سراسري امكان نمايش نداشت و موسيقي پاپ به طور كامل به سايه رفته بود. تا اواسط دهه هفتاد خورشيدي محمدرضا شجريان و شهرام ناظري سلاطين مطلق موسيقي ايران بودند. هرچند كه بخت يار موسيقي كشور بود و اينها آثار با كيفيتي توليد مي‌كردند. توليدي كه با سياست‌هاي كلي حاكميت هم هم‌خواني داشت. هرچند كه فروش آثار شركت «دل‌آواز» همچنان بالا بود. با شروع فعاليت‌هاي سنتي نزديك به پاپ كه شايد سردمدار آن «عليرضا افتخاري» بود، خط جديدي در توليد آثار صوتي آغاز شد. با آن همه تعصب و ممنوعيت حالا فضا بسيار تغيير كرده است. هرچند هنوز هم كنسرت‌ها كنسل مي‌شوند و همه آثار مجوز انتشار پيدا نمي‌كنند، اما همه آنچه كه خشك و استوار بود حالا رنگ و بوي ديگري گرفته است. تئاتر هم سرنوشت متفاوت چنداني ندارد. اين شاخه فرهنگ و هنر هم سيري مشابه با ديگر شاخه را پيموده است؛ روندي كه حالا با يكي دو دهه پيش تفاوت چشمگير دارد. روندي بسيار متفاوت و رو به رشد به خود گرفته و دست هنرمندان براي خلق هنرشان بسيار بازتر است. در مورد چاپ و نشر اما آمار و ارقام دقيق‌تري وجود دارد. در حالي كه از اول انقلاب تا امروز شمارگان چاپ اول كاهش پنجاه درصدي داشته، قيمت كتاب ٢٠٥ درصد رشد كرده است. سال‎هاي ١٣٥٧ تا ١٣٩٢ در حوزه اقتصاد، بيشترين توليد مربوط به سال ١٣٩٠ و كمترين توليد در سال ١٣٦٦ بوده است و در علوم اجتماعي هم بيشترين توليد با هشت هزار و ٤٠٠ عنوان كتاب بين سال‎هاي ١٣٨٨ تا ١٣٩٠ وجود داشت كه اين رقم در سال ١٣٩٢ به حدود هفت هزار و  ٩٠٠ عنوان كاهش پيدا كرد. همه آنچه گفته شد به خوبي نشان مي‌دهد كه در همه سال‌هايي كه گذشت، «منطق سود اقتصادي» چون قطره‌هاي آب، آرام آرام، آنقدر چكيد تا از دل سنگ راه خود را باز كرد. همه آنچه زماني «اسمش را نبر» بود حالا مرسوم و رايج است. در حوزه اقتصاد كه نگاه خود حاكميت هم تغيير كرده است؛ هرچند در حوزه فرهنگ نگاه حاكم تغيير نكرده باشد و سياست‌ها به ناچار برابر تقاضاي بازار عقب نشسته باشند. به هر روي هرچند كه آب، از لابه‌لاي سنگ‌ها، راهي به رود جسته باشد، هنوز هم همه شاخه‌هاي فرهنگ و هنر در رنجي كه از تاريخ برده‌اند، مهجور مانده‌اند. گرچه در هر كدام از بخش‌ها، زنجيره‌هاي صنعت در حال شكل‌گيري است، اما هنوز سرمايه‌گذاري در هنر شجاعت مي‌خواهد. هنوز اقتصاد فرهنگ آنقدر مهجور است كه هنرمندان بي‌عشق نمي‌توانند در حرفه خود بمانند؛ درآمد بيشتر آنها يا از راه ديگري تامين مي‌شود يا تنها براي گذران كافي است.
مواجهه با واقعيت‌ها
شايد امروز وقت آن رسيده كه به هنر هم به شكل يك بازار كامل نگاه شود و اين هيچ منافاتي با «ذات» هنر ندارد؛ به هرحال بايد حلقه‌اي ارتباطي ايجاد شود تا افراد بيشتري هنرمند و آثارش را بشناسند. براي اين كار شايد مهم‌ترين بسترساز دولت باشد كه مي‌تواند با بازوهاي قدرتمند تبليغاتي كه در اختيار دارد اين فرهنگ‌سازي را انجام دهد. هرچند بايد ايده‌آل‌نگري را كنار گذاشت و كمي واقع‌بين بود. واقعيت آن است كه از وزارت ارشادي كه براي اكران يك فيلم بايد از مجلس گرفته تا ده‌ها نهاد رسمي و غيررسمي ديگر بجنگد يا نمي‌تواند از تعطيلي تدريس موسيقي در فرهنگسراها پيشگيري كند، نبايد چندان انتظار داشت. در بخش خصوصي اما، سايت‌هايي كه دغدغه‌اي از جنس فرهنگ و هنر دارند مي‌توانند راه‌گشا ظاهر شوند. به نوعي اگر فعاليت اين سايت‌ها گسترش پيدا كند؛ هم از نظر آموزشي و شناساندن هنر به جامعه كمك مي‌كنند و هم دسترسي به محصولات فرهنگي را آسان مي‌كنند. البته در شكل‌گيري اين پروسه تعدادي هم مشغول به كار مي‌شوند و به سود مالي مي‌رسند. چه اينكه بسياري از سايت‌هاي غيررسمي و حتي فيلتر شده مثل «راديو جوان» درآمدهاي بالايي دارند كه نه تنها هيچ كمكي به بازار فرهنگ نمي‌كنند بلكه فقط با راحت كردن دسترسي به سود خودشان مي‌رسند.
«اعتماد» در صفحه پيش‌رو تنها بخشي از اقتصاد فرهنگ را بررسي كرده است.

روزنامه اعتماد