به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ در این مقاله بر قدرت دستکاری ذهنی ابزارهای رسانهای و شبکهای جدید تأکید شده و مثالهایی از امکانات فناورانهای که به صاحبان قدرت امکان تردستیهای ذهنی را میدهد، بازنمایانده شده است. اما آنچه برای کاربران مهم است -و فرهنگ تابآوری و مقاومت را معنادار میکند- این است که با علم بر این قدرت روزافزون، ضمن بهرهگیری از نتایج مثبت این شبکهها و ابزارها، خودمختاری خود را بر ارتباطات و ابزار فناورانه، مانند اینترنت، فیسبوک، گوگل و مانند آنها -اعم از جهانی یا درون مرزهای کشورها- با هوشیاری مداوم حفظ کنند.
غریبههایی که خوبی شما را نمیخواهند از دور در کار وارسی ذهن شما هستند. در این نوشته از یافتههای سلسله مطالعات علمیای استفاده شده که نشان میدهند چگونه برخی قدرت آن را دارند که احساس شما، عمل شما و حتی اینکه در انتخابات به چه کسی رأی بدهید را تحتتأثیر قرار دهند. دستکاری سنجیده ذهنی گروههای بزرگ مردم سابقه کمی ندارد. نزدیک صد سال پیش خواهرزاده زیگموند فروید، ادوارد برنیز که او را بنیانگذار روابطعمومی میشمارند، از تز فروید برای راهیابی به ضمیر نیمهآگاه استفاده کرد تا روشهای کنترل ذهنی تازه خود را برای خلق «مصرفکننده» آمریکایی عصر جدید شکل دهد.
شریک تجاری او، پل میزر نوشت: «ما باید جهت فرهنگ آمریکایی را از نیاز به میل بچرخانیم. مردم را جوری تربیت کنیم که دلشان بخواهد تمنای چیزهای تازه داشته باشند، حتی پیش از آنکه آنچه دارند از کار افتاده باشد. ما باید ذهنیت جدیدی شکل بدهیم؛ امیال شخص باید بر نیازهای او چیره شوند». برنیز در ١٩٢٨ با افتخار اعلام کرد چگونه روشهای او به گروه کوچکی از سرآمدان کشور آمریکا این قدرت را داده است تا ذهن مردم آمریکا را کنترل کنند: «دستکاری سنجیده و هوشمندانه عادتها و عقاید تودهها، عنصری مهم در جامعه دموکراتیک است. آنان که این سازوکارهای نادیده جامعه را دستکاری میکنند، قدرتی نامرئی برمیسازند. کسانی که هیچگاه نامی از ایشان نشنیدهایم بر ما حکومت میکنند، الگوهای ذهنی برایمان میسازند، سلیقههایمان را شکل میدهند... به تقریب در هر عملمان در زندگی روزمره، زیر سلطه تعداد به نسبت قلیلی از اشخاص هستیم... که ریسمانهای کنترل ذهن جمعی را به هر سو میکشند». (یک پاراگراف را که بیشتر برای آمریکاییها فهمپذیر است در اینجا حذف کردم که به روح نوشته صدمه نمیزند). چیزی که حالا عوض شده آن است که نسل جدیدی از وارثان ذهنی به کمک فناوریهای رشدیابنده دادهکاوی و رسانه (و شبکه)های اجتماعی، توانستهاند قدرت خود را از آنچه در خیال پیشینیانشان نیز نمیگنجید، در ذهنهای ما خیلی عمیقتر تزریق کنند. شخصی به نام فوگ که یک «برنیز» امروزی است، رشته دانشگاهی جدیدی تأسیس کرده به نام، «کاپتالوژی» که از کاپت گرفتهشده و آن سرنام واژههای کامپیوتر، مجابگر و فناوری است؛ یعنی رشتهای که در آن کامپیوتر را در جایگاه یک فناوری مجابگر مطالعه میکنند. او در مکان نهچندانخوشنامی به نام «آزمایشگاه فناوریهای مجابگر استنفورد» در کار آموزش فارغالتحصیلهای تازهنفس باهوش دانشگاه استنفورد در راه «تغییر نگرشها و رفتارهای» مردمان است.
فنهای او عرصههای جدیدی را در زندگی روزمره ما خلق کرده است: انواع زنگهای خوشنوایی که هردم از گوشی تلفن هوشمند حواسمان را پرت میکنند و علامتهای تأیید (انگشت شست) و «لایک» که در بخش «اخبار و اطلاعات زنده» به ما حالی میکنند امروز چقدر محبوبیم. اینها ماشه مدارهای رفتاری معینی را در مغز ما میچکانند. برنامههای کاربردی (آپهای) موفق آنهایی هستند که بتوانند نیازی لحظهای را در ما برانگیزند و همان دم راه برآوردنش را دراختیارمان بگذارند. آن راهحلها ذرهای آندروفین در مغز ما تولید میکنند که به ما احساس خوبی میدهد. بهاینترتیب مانند موشی که دور خودش میچرخد و مانند معتادان، برمیگردیم آن کار را تکرار میکنیم، شاید حالمان خوشتر شود. فیسبوک براساس همین روال تکراری اعتیادآور توانسته است امپراتوری یکمیلیاردو ٦٠٠میلیونی اعضای فعالش را برسازد. یکی از شاگردان فوگ به نام، «نیر ایلا» گفته است جرقه اصلی که باعث حرکت اعضا در فیسبوک میشود، پدیدهای است به نام، «فومو» یا «ترس از جاماندن».
فیسبوک قدرتش را بر رفتار ما با اقدامهایی برای انگیختن کاربرانش همچون موش آزمایشگاهی آزموده است. در روز انتخابات ٢٠١٠ (آمریکا) به حدود ٦٠ میلیون از کاربرانش پیامی فرستاد که نوشته بود، «برو بیرون و رأی بده». برآورد شد از آن میان، تعداد ٣٤٠ هزار نفر فقط تحتتأثیر آن پیام رفتند رأی دادند. اگر فیسبوک آن یادداشت را به هواداران حزب یا نامزد معینی میفرستاد بهسادگی میتوانست تلنگری به آن انتخابات بزند بیآنکه کسی متوجه شود. با قوانین موجود کسی نمیتوانست فیسبوک را متهم به وادارکردن افراد به جهتگیری کند. فیسبوک در آزمون دیگری که به اعتراض عمومی منجر شد، با ارسال عبارتهای خیلی مثبت یا خیلی منفی در بخش «نیوزفید» یا «اخبار و اطلاعات زنده»ی صفحه کاربرانش توانست حالت عاطفی ٦٨٩ هزار نفر از آنها را دستکاری کند. کنترل ذهن به شبکه و رسانههای اجتماعی محدود نیست. هنگامی که به دقت برای پیشبرد تحقیق خود چیزی را در گوگل جستوجو میکنید آیا به «خودمختاری» خود یقین دارید؟ دوباره فکر کنید. روانشناسی به نام رابرت اپستاین از قدرت جادویی شگرف پدیدهای چهره برداشته است که آن را «اثر دستکاری ابزار جستوجو» یا اس- ای- ام- ای نامیده است. این «اثر» برپایه این واقعیت نهاده شده است که ما نیمی از وقتها روی یکی از دو نتیجه نخست بازیابیشده در صفحه اول گوگل کلیک میکنیم و در ٩٠ درصد موارد کلیکهای ما روی ١٠ نشانی اول بازیابیشده در صفحه اول است. ممکن است هزاران صفحه وب حاوی واژههای کلیدی ما باشند اما گوگل برای ما تصمیم میگیرد کدام را بخوانیم. اپستاین و همکارش، رونالد رابرتسون، آزمایشی کردند تا دریابند اس- ای- ام- ای روی تصمیم مردم در انتخابات چگونه اثر میگذارد. آنها نتایج تحقیقشان را در اختیار آکادمی علوم آمریکا گذاشتند. در آن آزمایش از دوهزار فرد آمریکایی داوطلب خواستند با استفاده از یک ابزار جستوجوی اینترنتی ساخت آنها به نام کادوودل به نامزدهای انتخابات استرالیا (برای آنکه از پیشداوریهای احتمالی «رأیدهندگان» آمریکایی بکاهند) رأی بدهند. آنها رأیدهندگان را به سه گروه تقسیم کردند و از هر سه گروه خواستند هر ٣٠ صفحه نتایج جستوجو را ببینند. تنها فرق میان سه گروه، در چیدمان نتایج جستوجو در آن ٣٠ صفحه بود. گروه اول نتایج جستوجو را بهنفع یک نامزد مشاهده کرد، گروه بعدی نتایج را بهنفع نامزد رقیب مشاهده کرد و افراد گروه سوم نتایج جستوجو را بدون اولویتبندی دو نامزد رقیب در ٣٠ صفحه مشاهده کردند. نتایج آزمون باعث شگفتی شد: آن نامزدی که در صفحههای ابزار جستوجوی کادوودل بالاتر قرار گرفته بود، رأی بیش از ٤٨ درصد رأیدهندگان را آورد. دوسوم رأیدهندگان که بهاینگونه «انتخاب»شان مورد دستکاری مدیر ابزار جستوجو (الگوریتم تنظیمشده) قرار گرفته بود، هیچ خبری از غرضمندی در تنظیم نتایج جستوجویشان نداشتند. در گروه کنترل «بیطرف» تفاوت عقیده معناداری دیده نشد. آنها پژوهششان را بارها تکرار کردند و دریافتند با فنون سادهای میتوانند دستکاری در نتایج جستوجو را پنهان کنند و آزمودنیها نفهمند نتایج جستوجویشان دارای چیدمان مغرضانه است. این روش را در انتخابات سال ٢٠١٤ نخستوزیری در هندوستان که مردم رأیدهنده بهخوبی با نامزدها آشنا بودند تکرار کردند. بااینهمه دیدند که روی انتخاب نامزدی که در نتایج جستوجوی دستکاریشده در ردههای بالاتر صفحههای بازیابیشده قرار گرفته بود، توانستهاند روی ٢٠ درصد رأیدهندگان تأثیر بگذارند بیآنکه ٥/٩٩ درصد رأیدهندگان خبردار شوند که کلک خوردهاند. گوگل در بیشتر کشورها ابزار جستوجوی اینترنتی انحصاری است. چیدمان نتایج جستوجو از هیچ مقررات قانونیای تبعیت نمیکند و دادگاهها آن را یکی از مصداقهای آزادی بیان برمیشمارند. اگر گوگل تصمیم بگیرد روی سرنوشت انتخابات آمریکا تأثیر بگذارد میتواند چنین کند بیآنکه کسی پی ببرد.
ژولین آسانژ، مؤسس ویکیلیکس، بهتازگی در کنفرانسی گوگل را اسلحه پنهانی هیلاری کلینتون نامیده است. او به یک شرکت نوپای (استارتآپ) نیمهمخفی به نام «گراندورک» اشاره میکند که یکی از مدیران گوگل تأسیس کرده تا به کلینتون کمک کند شیوههای مهندسی انتخابات ریاستجمهوری را پیش ببرد. کلینتون مدتی است یکی از باسابقهترین مدیران گوگل را بهعنوان مدیر ارشد فناوری در دستگاه تبلیغاتی ریاستجمهوریاش استخدام کرده است. اگر گوگل نتایج جستوجو را جوری بچیند که هیلاری کلینتون بالاتر از برنی سندرز قرار بگیرد، کسی پی نمیبرد.
تا زمانی که اینگونه دستکاریها و آثارشان بازشناسی و مقرراتگذاری نشوند میتوانیم یکجورهایی از خودمان محافظت کنیم. یکی از راههایی که «جران لنیر»، متفکر برجسته فناوری، پیشنهاد میکند این است که ارتباط خود را با رسانهها و شبکههای اجتماعی وارسی کنید و تسلط خود را بر آنها براساس تجربههای خود بازیابید. او میگوید آگاهانه از شبکهها و رسانههای اجتماعی فاصله بگیرید: یک روز، یک هفته، یک ماه و ببینید چه احساسی دارید؟ شدت و تکرر اشتیاقتان برای اتصال دوباره چقدر بود؟ آیا از چیزی جا ماندید؟ چیز مفید و مثبتی بهجایشان آمد؟
یکی دیگر از راههای محافظت از خودمان این است که منابع خبریمان را بشناسیم. توجه کنیم در چه انباری از اطلاعات زندگی میکنیم. عادت رجوع به منابع خبری که مطابق سلیقه فکریتان است را با رجوع به منابعی که خلاف آن است تغییر دهید. وقتی موضوعی را در گوگل جستوجو میکنید، نتایج را در سه صفحه نخست با جستوجو در یک ابزار جستوجوی دیگر اینترنتی مانند بینگ [Bing]، داکداک گو [DuckDuckGo]، کورا [Quora]، داگ پایل [Dogpile]، ویمئو [Vimeo]، یاندکس [Yandex]، بوردریدر [Boardreader]، ایایکس کوئیک [IxQuick]، مقایسه کنید. در بیشتر این ابزارهای جستوجو، کوکیها فعال نیستند و جزئیات اطلاعات شما ذخیره نمیشود که معنیاش آن است که نتایج جستوجوی شما بیطرفانهتر است. در پایان، براساس این درک که ذهن ما همواره در معرض دستکاری بوده است، خوب است به وارسی الگوهای تفکری که از کودکی از طریق فرهنگمان در ذهنهای ما القا شده است بپردازیم. کدام باورهای ما درواقع انعکاس دستگاه منافع شرکتهای بزرگ جهانی است که ما آنها را مسلم میپنداریم؟ کدام باورهای بیچونوچرایی که درباره جهان با خود حمل میکنیم درواقع حاصل تلقینهای عمیق فرهنگی بوده است؟ همزمان با طرح این پرسشها، کوشش آگاهانه برای جستوجوی الگوهای معنایی که میتوانند ما را به جهانی منصفانهتر و پایدارتر رهنمون شوند گریزگاهی از کنترل ذهنی آن غریبگانی فراهم میآورد که در کار تحمیل افکار خود بر ما هستند.