به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست ماهانۀ انجمن فلسفۀ تعلیم و تربیت ایران با موضوع «هویت علم دینی در دیدگاه آیتالله مصباح یزدی» روز گذشته (دوشنبه) برگزار شد.
این نشست که خسرو باقری در آن به ایراد سخنرانی پرداخت در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد.
خسرو باقری با بیان اینکه موضوع اسلامی سازی دانشگاه با بحث علم دینی گره خورده است، گفت: انتظار می رود بحث علم دینی بر تحولات دانشگاه تاثیرگذار باشد.
وی با اشاره به کتاب «رابطه علم و دین» آیت الله مصباح گفت: سه گامی که ما در این بحث خواهیم داشت عبارت است از اینکه آقای مصباح علم را چگونه تعریف می کنند؟ برای دین چه ماهیتی را لحاظ می کنند و اینکه ارتباط علم و دین چیست؟
این استاد دانشگاه ادامه داد: معمولا علم را بر حسب موضوع، روش تحقیق و غایت تعریف می کنند اما از این سه نوع رویکرد، نگاه اول مورد پذیرش آقای مصباح است یعنی علم را به موضوع علم تعریف می کنند.
وی افزود: در اینجا روش مهم تلقی نشده است و استدلال ایشان این است که ممکن است دو فرد با دو روش، چیزی را بشناسند، مهم این است که آن چیز شناخته شود.
باقری ادامه داد: ایشان هدف را نیز مهم ندانسته اند و آن را فرع بر علم می دانند. لذا روش و هدف و حتی منبع در نگاه آقای مصباح در تعرف علم مهم تلقی نمی شود.
وی افزود: لوازم این تعریف از علم این است که اولا تک گزاره ها علم نیستند هرچند روابط ارزشی داشته باشند. دوم اینکه رشته های دارای گزاره های ارزشی و دستوری در شمار علوم اند. سومین نکته این است که روش علم منحصر در تجربه حسی نیست و چهارم نگاه و تفسیر دانشمند تاثیر ساختاری در علم ندارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در نقد و بررسی دیدگاه یاد شده گفت: تعریف آقای مصباح از علم موضوع محور است و از میان سه نوع رویکرد، روش و غایت را نمی بینند. تعریف اینگونه بیان شد که علم مجموعه مسائلی است که به صورت گزاره بیان می شوند و باید به آنها پاسخ مثبت و منفی داد. یعنی انگار مجموعه مسائل در کانون توجه قرار گرفته است. باید سوال کرد که این تعریف موضوع محور است یا مسئله محور؟ مشخص است که این نوع تعریف مسئله محور است.
وی ادامه داد: تعریف مسئله محور یک تعریف پراگماتیستی از علم است. مسئله و حل مسئله ضرورتا با واقعیت مناسبتی ندارد. می توان مسئله را حل کرد اما ممکن است با واقعیتی مطابق نباشد. مسئله می تواند فقط متعلق به انسان باشد و حتی می تواند معطوف به نیازهای کاذب باشد.
وی ادامه داد: مسئله دیگر روش است و باید بگوییم هر علم با چه روشی کار می کند. ما می خواهیم از روش رفع حصر کنیم که می گوییم مثلا نمی توان تنها از روش حسی استفاده کرد. لذا حصر روش شناسی را باید حذف کرد نه خود روش را.
این استاد دانشگاه افزود: نکته دیگر این است که تقسیم بندی موضوع، روش و غایت تک گزینه ای نیست و بلکه می توانند این امور با هم جمع شوند.
وی ادامه داد: اگر سوال شود که تعداد ریگ های خزر چقدر است این واقعیت به درد چه کسی می خورد؟ پس سوی دیگر علم، عالِم است و واقعیت ها از طریق عالم مشخص می شوند. باور به عدم تاثیر نگاه دانشمند پوزیتیویستی است.
باقری گفت: علم باید پاسخگو به یک نیاز باشد و از این حیث به غایت نظر دارد. علم بهره ای از روش نیز دارد، چراکه سهمی مشترک از عالم و معلوم دارد. روش، مانند قلاب ماهیگیری است و به عنوان یک ابزار مناسب مطرح است.
وی در خصوص بخش دوم بررسی خود یعنی مفهوم دین گفت: تعریف منتخب آیت الله مصباح از دین این است که دین یعنی اعتقاد به آفریننده ای برای انسان و جهان و دستورات متناسب با این عقاید. بیان روشن تر این است که دین نقشه راه برنامه زندگی سعادتمندانه از طریق وحی است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: آقای مصباح معتقد است دین تنها ناظر به اراده تشریعی است نه اراده تکوینی. اینکه اراده تکوینی خدا در این عالم چطور متجلی شده است، ناظر به دین نیست. ایشان می گویند دین اسلام سه بخش دارد که متشکل از عقاید و اخلاق و احکام است.
باقری افزود: لوازمی که این تعریف ایجاب می کند این است که اولا دین اصالتا تعهدی برای تبیین حقایق خارجی و عینی ندارد. دوم اینکه نفی رویکرد دایرة المعارفی به دین و جامعیت کارکردی دین در تعریف آقای مصباح وجود دارد. موضوع دین اعمال اختیاری انسان است که به سعادت انسان ربط دارد که باید گفت ما خیلی کارها می کنیم که ربطی به سعادت ما ندارد. در آخر اینکه چون دین سه بخش است روش واحدی برای اثبات مسائل دین وجود ندارد.
وی ادامه داد: آقای مصباح معتقد است شناخت مولفه ها و محتوا و دین امری دورن دینی است، هدف این هم رساندن انسان به سعادت است.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در نقد این دیدگاه گفت: تعریف دین بر حسب سعادت و عدم تعهد دین برای تبیین واقعیات نقطه قوت است. تعریف جامعیت کارکردی برای دین به جای رویکرد دایرة المعارفی نیز از نقاط قوت است.
وی ادامه داد: اما محدود کردن دین به اسلام جای بحث دارد. اگر منظور از اسلام تسلیم باشد، دایره دین وسیع می شود اما منظور آقای مصباح دین اسلام است و قرآن هم دین را محدود به اسلام نمی کند و انجیل و تورات را دارای نور می داند.
این استاد دانشگاه گفت: نکته بعدی این است که حذف روش از قلمرو دین، تعارض آمیز است. ایشان در جایی می گویند مسائل دین در گرو روش واحدی نیست و در جای دیگر می گویند تعریف و تبیین اجزای دین امری درونی است.
باقری در خصوص چیستی علم دینی در نگاه آیت الله مصباح گفت: آقای مصباح معتقدند علومی که موضوع مسائل یا اهداف آنها با دین ارتباطی ندارد، دینی یا غیر دینی نیستند. علومی (حتی علوم انسانی) که به توصیف صرف پدیده ها می پردازند، بین مسلمان و غیر مسلمان مشترک است و خنثی است.
وی ادامه داد: از نظر آقای مصباح علم دینی علمی است که داده های آن مخالف نص قرآن و یا روایات قطعی نباشد. پس علم دینی علمی است که در سطوح مختلف خود یا با مبانی و توصیه های اسلامی مطابقت داشته باشد و یا با آنها تعارضی نداشته باشد.
این استاد دانشگاه افزود: بر این اساس مثلا در اقتصاد، علم اقتصاد توصیفی است و دینی و غیر دینی ندارد ولی نظام اقتصادی (توصیه ای) باید مطابق با اسلام باشد.
باقری گفت: در تولید علم دینی و اسلامی سازی دانشگاه سه امر، مورد نظر آقای مصباح قرار می گیرد که اولا نظریه ها را نقد درونی کنیم، دوم اینکه نظریه ها را نقد مبنایی کنیم و از منظر معرفت شناختی و هستی شناختی و انسان شناختی و... مورد بررسی قرار دهیم و سوم اینکه مبانی صحیح علوم انسانی را اثبات کنیم یعنی با دلیل عقلی مبناهایی را فراهم آوریم که با مبانی فکری اسلام همخوانی دارد.
وی در نقد و بررسی این دیدگاه گفت: اگر بدنه توصیفی علوم خنثی هستند کافی است حساب آنها از مبانی فکری دانشمند جدا شود، در این صورت چه نیازی به علم دینی خواهد بود؟ اقتضای این نگرش به علم و به دین این است که دیگر ضرورتی از تولید علم دینی وجود ندارد. اگر دیدگاه دانشمند در بدنه علم تاثیری ندارد دیگر چه نیازی است که مبانی دینی یا سازگار با دین فراهم آوریم؟
وی ادامه داد: اگر دین عهده دار تبیین واقعیات نیست چرا باید از علم دینی سخن گفت که پای دین به آنچه تعهدی برای آن ندارد باز شود؟
باقری در پایان اظهار داشت: آیا اثبات مبانی فلسفی علوم با دلایل عقلی یقینی، سازگار با دین ممکن است؟ آقای مصباح معتقد است که باید به یک دلایل متقن عقلی به یک مبناهای روشنی برسیم که با اسلام سازگار است. چه کسی می تواند نشان دهد، مثلا رویکرد اصالت ماهیتی ابن سینا با قرآن سازگار و یا ناسازگار است؟ این امر خیلی مشکل است، آیا می شود به نتایج واحدی رسید؟ عقلای فلسفه اسلام نتوانستند و این امر شدنی نیست. البته تلاش برای اندیشیدن جای خودش را دارد.