جرج اِن. شلسِنگر- ترجمه انشاءالله رحمتی:
معجزات هم برای اثبات حقانیت ادیان و هم برای اثبات صدق انبیاء در طول تاریخ مورد استفاده قرار می گرفته و حتی امروز نیز كماكان این قابلیت را حفظ كرده اند. یعنی می توان از معجزه برای جذب منكران و لاادریان به دین بهره برد و علاوه بر این در موضوع گفتگوی ادیان نیز مفید می تواند بود. ولی سئوال های بسیاری درباره معجزات مطرح است. مهمتر از همه این است كه آیا معجزات می توانند مورد قبول انسان های خردگرای مدرن قرار بگیرند؟ نوشتار زیر این موضوع را به روش فلسفی بررسی می كند.
معجزه چیست؟
واژة «miracle» [معجزه، خارق عادت] از واژة لاتینی وضع شده در مورد شیء عجیب یا رویداد شگفت گرفته شده است. اما برای آنكه یك رویداد مفاد و معنای دینی داشته باشد، صرفِ شگفتآوریاش كفایت نمیكند. اگر میزی كه در برابر من است ناگهان گاو میش شود، یقیناً بهت زده خواهم شد. ولی از آنجا كه چنین دگردیسی عجیب و غریبی ظاهراً هیچ غایت الهی را تأمین نمیكند، خدا باوران معجزهاش نمیدانند.
عهد عتیق از معجزه با واژه nes یا oth كه هر دو به معنای نشانه [یا «آیت»] است، تعبیر میكند. وظیفه اصلی معجزه این است كه جلوة تماشایی مداخله مستقیم خداوند برای پیشبرد یك طرح الهی و بدینسان الهامكنندة احساسات دینی باشد. برخی تصور كردهاند كه تناقضی ذاتی در نفس مفهوم «معجزه» وجود دارد، زیرا معجزه عموماً نقضِ پارهای از قوانین طبیعت تلقی شده است. اما انتظامی كه نقضپذیر باشد، به حسب تعریف [یا ذاتاً] قانون نمیتواند بود. از میان پاسخهای مختلفی كه به این اشكال دادهاند، پاسخ ریچارد پارتیل۱ را میتوان پاسخی نسبتاً قانعكننده یافت. پارتیل میگوید ایالاتمتحده مجموعه وسیعی از قوانین برای سامان دادن رفتار بشری دارد ولی گهگاهی شیوههایی استثنائی مانند عفو ریاست جمهوری به میان میآید. معجزه را میتوان به عفو ریاست جمهوری مانند كرد، به این لحاظ كه خاستگاه این عفو خارج از شیوههای حقوقی معمول است. این عفو پیشبینی ناپذیر است و در تدابیر یك وكیل در دادگاه نقشی ایفا نمیكند، زیرا وكیل نمیتواند به كمك ابزارهایی كه در خلال دادگاه در اختیار دارد، به چنین عفوی دست بیابد. ایجاد معجزه نیز در دایرة فعالیتهای دانشمند تجربی نیست. ولی، عفو ریاست جمهوری نقض نظامِ قانونی محسوب نمیشود؛ زیرا این عفو غیرقانونی نیست، بلكه خارج از نظام قانونی است. به همین سان، معجزه ناقضِ نظام قوانین طبیعت نیست، بلكه خارج از آن نظام است (Purtill,۱۹۷۸,۷۰).
باید تأكید كرد كه هرچند عموماً افراد به خلاف این باور دارند، ولی یك رویداد میتواند شگفتی آفرین باشد و واكنش دینی راستینی را در افراد برانگیزد و درعین حال نه فقط هیچ قانون طبیعیای را نقض نكند، بلكه حتی بتوان همة جزئیاتش را برمبنای قوانین شناخته شده تبیین كرد. مادام كه یك رویداد حقیقتاً تكاندهنده باشد و زمانبندیاش تصادف مبهوتكنندهای را بهوجود بیاورد، به این معنا كه درست در زمانی روی بدهد كه تقاضای مشخصی برای آن به منظور كمك به پیشبرد یك هدف الهی مشخص وجود دارد، چنین رویدادی برابر با معجزه است. كمك به پیشبرد یك هدف الهی، شكلهای بسیاری میتواند داشته باشد: میتواند رویداد تماشایی نجات مؤمنان از چنگ نیروهای شری باشد كه علیهشان متحد شدهاند، میتواند یك رویداد جوّی كاملاً غیرمعمول باشد كه كاهنان بعل را بیاعتبار كرد۱ یا میتواند پاسخ سریع، روشن و رسا به دعاهای دینداران راستین باشد. اما این رویداد شگفت، هر شكل و شمایلی كه پیدا كند، در هر صورت باید تأثیری دینی بر شاهدانش داشته باشد.
معارضه هیوم
میتوان گفت یكی از معارضهها در برابر عقیده به معجزات كه بیش از همه مورد بحث قرار گرفته است، اشكال معرفتشناسانه، بسیار موجز و بدیع دیویدهیوم است. هیوم میگوید انسان خردمند باورهایش را با شواهد و قرائن، متناسب میكند. بنابراین خرد حكم میكند كه:
«... هیچ شهادتی وافی به اثبات معجزه نیست، مگر اینكه كذب.... [خود] آن شهادت اعجاز آمیزتر از واقعیتی باشد كه برای اثباتش اقامه شده است»(Hume, ۱۹۴۸). كسانی از ما كه آنقدر خوش اقبال هستند كه برخی دوستان فوقالعاده قابل اعتماد دارند، قطعاً میپذیرند كه هیچیك از آن دوستان آنقدر قابل اعتماد نیستند كه خارج شدن یك دروغ یا جمله خطا از زبانشان به اندازة مثلاً متوقف شدن حركت خورشید بهخاطر یوشع، اسباب شگفتی شود.۲ بنابراین، شخص خردمند از قبول داستان معجزهای كه احتمال وقوعش كمتر از اظهار شهادت دروغ از زبان یك انسان [قابل اعتماد] است، ابا خواهد كرد.
بهمدت بیش از دو سده، تلاشهای بسیاری برای كُند كردن ضربت تیزی كه هیوم بر اعتبار داستانهای حاكی از معجزه فرود آورد، صورت گرفته است. برخی سعی كردهاند در مقام مقابله با هیوم بگویند كه هر چند حق باهیوم است آنجا كه میگوید: «... كسی كه یك نگاه اكیداً علمی به عالم دارد ... هرگز نمیتواند به اعتبار شهادت به نفع معجزات، حقانیت دین را بپذیرد» (Dawid and Gillies, ۱۹۸۹, P.۶۴) ، ولی فردی كه در فضای فرهنگی دینی روزگار میگذراند، یعنی در فضایی به سر میبرد كه احتمال مداخله مستقیم الهی به صورت گاه و بی گاه را بیش از اندازه پائین [یا اندك] نمیدانند، میتواند به امكان معجزه قائل باشد.
«بنابراین معلوم میشود كه هركس معرفت دینی را به عنوان معرفتی متمایز از معرفتِ علمی مبتنی بر تجربه، امكانپذیر بداند، قادر است استدلال هیوم را ابطال كند.» (۱۹۸۹,P.۶۴) تصور نمیكنم این پیشنهاد چندان مفید فایده باشد. باید به خاطر داشت كه هیوم گفته است:
«... در مجموع میتوان نتیجه گرفت كه مسیحیت نه فقط در آغاز ملازم [همراه] با معجزات بود، بلكه حتی امروز نیز هیچ شخص خردمندی نمیتواند بدون معجزهای بدان اعتقاد بورزد.» (Hume, ۱۷۴۸). بدیهی است كه معجزات نه فقط به خاطر افراد گرویده به دین، بلكه به خاطر افرادی هم كه لازم است برای نخستین بار جذب اعتقاد دینی شوند، روی میدهد. بنابراین اگر هرگز نتوان از طریق معجزه یك فرد لاادری را كه در فضای فرهنگی لامذهبی پرورش یافته است، ترغیب به تغییر موضع خویش كرد، در آن صورت استدلالِ مؤلف توفیقی در تقویت بنیادهای خداباوری به دست نمیآورد، بلكه درستتر این است كه بگوئیم آن بنیادها را تخریب [سست] میكند.
استدلال پرایس
ریچارد پرایس، هم روزگار هیوم، برهانی اقامه كرد بر اثبات اینكه شهادت یك فرد نسبتاً قابل اعتماد، غالباً به عنوان بینّهای كافی حتی در مورد نامحتملترین رویداد پذیرفته میشود. استدلال كرد كه فرضكنید در یك مسابقه بختآزمایی مثلاً ۸?۱۰ بلیط فروخته شده است؛ اگر یك روزنامه معمولی گزارش دهد كه بلیط شماره n جایزه اصلی را برده است بیهیچ تردیدی این خبر را باور میكنیم. ظاهراًٌ برای ما هیچ اهمیتی ندارد كه احتمال قبلی اینكه بلیط شماره n برندة بزرگترین جایزه شود، بسیار بسیار اندك، یعنی ۸-۱۰ است (Price,۱۷۶۷, PP. ۴۱۰-۴۱۱)
این مثال نقضی عرفی كه پرایس در ردّ استدلال هیوم آورده است، استدلال هیوم را بیاعتبار نمیكند. بدیهی است كه گزارش روزنامه را باید پذیرفت: زیرا اگر به خود حق دهیم كه در این گزارش تردید كنیم، در حقیقت به یك موضع نامعقول ملتزم شدهایم و آن این است كه قبل از قرعهكشی میتوان پیشبینی كرد كه همه روزنامهها اخبار كذبی دربارة برندة مسابقه منتشر خواهند كرد! این موضوع از این واقعیت بدیهی نتیجه میشود كه قطعاً كسی برنده خواهد شد، ولی صرفنظر از اینكه چه كسی برنده اعلام میشود، ما باید آن را باور نكنیم.
مثال گروه همسرایان كلیسا
حال نمونهای واقعی ذكر میكنم كه میتواند برخی ابعاد مهم یك معجزه را روشن سازد. مجلة لایف Life (شماره ۲۷ مارس، ۱۹۵۰، ص ۱۹) خبر داد كه همة پانزده عضو گروه همسرایان كلیسا، در بئاتریس، نبراسكا، برای تمرین همسرایی هفتگیشان كه باید در ساعت ۷:۲۰ عصر روز اول مارس، ۱۹۵۰، آغاز میشد، لااقل با ده دقیقه تأخیر به محل رسیدند. آنها به طرز شگفتآوری خوش اقبال بودند زیرا در ساعت ۷:۲۵، ساختمان در اثر انفجار ویران شد. دلایل تأخیر هر پانزده تن، دلایل نسبتاً پیشپاافتادهای بود: در هیچ یك از آنها كمترین نشانهای از یك علت فوق طبیعی مشهود نبود. اما، هیچ چیز كه كمترین شباهتی داشته باشد به موقعیتی كه همة اعضاء از حضور به موقع در آن مراسم منع شده باشند، از قبل روی نداده بود. به علاوه این رویداد استثنایی دقیقاً در زمان لازم، یعنی در همان شبی اتفاق افتاد كه اگر اتفاق نمیافتاد، آنها هلاك میشدند. در نتیجه برخی مایل بودند این حادثه را نمونه روشنی از مداخلة الهی و جلوه قانعكنندهای از مشیت و قدرت خداوند برای اهل بصیرت، بدانند. وگرنه چگونه میتوان چنین هماهنگی خارقالعادهای را [توجیه و] تبیین كرد؟
این هماهنگی خارقالعاده منجر شد به نجات جان انسانهایی كه آنها را متدینترین و مخلصترین افراد نسبت به امور كلیسا و بدین سان افرادی واقعاً درخور نجات دانستهاند و البته جریان نجات آنها نیز به گونهای است كه (هر چند ناقض هیچگونه قانون طبیعت نیست) ولی تكاندهندهتر از آن است كه یك رویداد اتفاقی صرف، باشد.
اولاً باید توجه داشت كه حتی اگر احتمال اینكه یكی از آن اعضاء دلیل قانعكنندهای برای دیر رسیدن به عمل عبادی تمرین همسرایی داشته باشد حداكثر یك در چهار است، احتمال اینكه فقط ده تای آنها دلایل مستقلی برای تأخیر داشته باشند ۱۰(۴/۱) است و این احتمال كمتر از یك در میلیون است، در عین حال احتمال اینكه دوازده تن از آنها دلایل مستقلی برای تأخیر داشته باشند، كمتر از یك در ۱۶ میلیون است. بنابراین دو پرسش مهم مطرح میشود: اولاً چرا عملاً هیچكس از استدلال معروف هیوم برای تردید در حكایت مجله لایف استفاده نكرد؟
ثانیاً چرا تأثیر دینی این رویداد خارق العاده فقط به یك گروه بسیار اندك، محدود ماند؟
از طریق پاسخ به پرسش نخست، پاسخ كاملاً معتبری به اشكال معروف هیوم، به دست خواهد آمد. برخی شكاكان تمایلی به مشاهده یك تجلی آسمانی در این واقعه نشان ندادهاند، زیرا مسألهشان این است كه در بسیاری از مواقع افرادی با همین «شایستگی» در چنگال سرنوشت تلخشان رها شدهاند.بنابراین چرا باید این لطف مخصوص شامل حال برخی از مومنان در بئاتریس نبراسكا، شده باشد؟
دیگران كه ذاتی معجزه را این میدانند كه تابع هیچ نظم و انتظام خاصی نباشد، چندان دغدغه این موضوع را ندارند، بلكه مشكلشان این است كه نجات آن پانزده تن به واقع میتوانسته است به بسیاری روشهای دیگر نیز روی بدهد. برای مثال، میتوان فرض كرد كه هر پانزده تن در زمان معمول یعنی ۷:۲۰ میرسیدند و انفجار زودتر از این موقع یعنی در ۷:۱۵ رخمیداد. اما ساعت كلیسا كه همه آن را دقیق میدانستند، در واقع ده دقیقه عقب میماند. در صورت صحت چنین تبیینی جای چندانی برای شگفتی از نوع و نحوة نجات آن گروه از خطر باقی نمیماند.
در عین حال، باید اینك مبانی دفع اشكال هیوم روشن شده باشد. اگر اعضای گروه هم سرایان مایل بودند گزارشی خیالی از نجاتشان عرضه كنند، بی نهایت داستان میتوانستند بسازند. میتوانستند بگویند همه ما سر وقت رسیدیم، ولی چند دقیقه قبل از انفجار، شبح غول آسایی بسیار هراسانمان ساخت چندان كه همه ما درست در زمانی كه باید دور از انفجار میبودیم، به بیرون كلیسا هجوم بردیم. یا میتوانستند بگویند ستونهای ساختمان از قضا دقیقاً طوری فرو ریختند [و در حالتی قرار گرفتند] كه برای ما حكم سپرهای محافظی در برابر آوار را داشتند. و غیره وغیره. بدیهی است كه فقط یك گزارش درباره نجاتشان، میتوانست صادق باشد، حال آنكه برای گزارشهای ساختگی فضای بی پایانی وجود دارد. اگر همین داستانی كه در حد وسیع انتشار یافت، صادق نمیبود، احتمال بسیار بسیار اندكی وجود داشت كه از میان بینهایت داستان محتمل دیگر، آن داستان ساختگی خاص(یعنی هماهنگی كاملاً اتفاقی تأخیر پانزده تن) خوراك خوانندگان مجله لایف قرار بگیرد. ولی اگر داستان انتشار یافته، صادق باشد، دیگر انتخاب یك داستان از میان داستانهای مختلف، برای انتشار در مجله، موضوعیت ندارد، زیرا فقط یك داستان، صادق است. بنابراین در اینجا كما اینكه در سیاق بسیاری از دیگر داستانهای حاكی از معجزه، برخلاف نظر هیوم، موضوع رقابت میان دو عامل (كه یكی محتمل تر از دیگری است) برای ما مطرح نیست. بلكه آنچه برای ما مطرح است. رقابت میان یك عاملِ مخالف و دو عامل مؤید است. اعتبار داستان حاكی از معجزه، اول از همه بر مبنای این فرض كه شاهدان كاملاً معتبرند، به تأیید رسیده است ولی علاوه بر این عامل بسیار مهم دیگری نیز در تاییدش وجود دارد و مبتنی است بر این اصل كه احتمال وقوع هر امر محتملتر، بیشتر از احتمال وقوع امری است كه احتمال كمتری دارد. بدیهی است كه اگر داستان منتشر شده، صادق بوده است و آنها میخواستهاند مخاطب را به صدق گزارششان مطمئن سازند، در آن صورت احتمال منتشر ساختن همان داستان، صددرصد است. اما اگر داستان گزارش شده كاذب باشد، زیرا آن افراد میخواهند گزارش كاذبی بدهند، احتمال این كه این داستان خاص (و نه یكی از میلیونها داستان رقیب كه آنها نیز همینقدر كاذب و بهت آورند) منتشر میشد، فوقالعاده اندك میبود.
تصدیق [و ایمان] به معجزات
بسیاری مثالهای قویتر وجود دارد كه نشان میدهد یك معجزه هر قدر هم كه بزرگ باشد، دیگرانی كه مایل به انكار آنند همیشه میتوانند آن را توجیه و تأویل كنند [و بنابراین منكر شوند]. برای نمونه در اول پادشاهان، ۶: ۱۳، میخوانیم كه یربعام، شاه پلید، قصد زدن پیامبر را داشت و در دم عقوبت شد بدین صورت كه دستی را كه دراز كرده بود، از كار افتاد.۳ با مشاهده این حالت، پادشاه چنان بهتزده شد كه در دم ایمان آورد و این ایمان در تمنای عاجزانهاش از آن پیامبر نمایان شد: «از پروردگار بخواه ... كه دستم را به من برگرداند.» تقاضای پادشاه اجابت شد، و در عین حال در آیه ۳۳ میخوانیم: «... یربعام از راه بد خویش برنگشت ...» ولی درباره این فلج ناگهانی كه دقیقاً در همان لحظهای روی داد كه پادشاه قصد زدن آن مرد خدا را داشت و همچنین در مورد شفای سریع دست شاه در اثر ندامت موقتیاش، چه باید گفت؟ آیا این جلوهای كاملاًتماشایی از مداخله الهی نبود؟ هیچ گزارشی در خصوص از فرایندهای فكری پادشاه به ما داده نشده است ولی میدانیم كه ذهن بشر منابع كافی در اختیار دارد برای این كه همه شواهد خلاف چیزی را كه مشتاق اعتقاد ورزیدن به آن است، توجیه و تبیین كند [و بدین وسیله اعتبار آن شواهد را منكر شود].
بدینسان، خداباوران خردمند وجود سه سنخ انسان را [به لحاظ این موضوع] تصدیق میكنند: [۱] متدینان كه بیآنكه هیچ نشانه خارقالعادهای در اختیارشان قرار بگیرد، ایمانشان بهقدر كفایت استوار است. [۲] لاادریون انعطافپذیر كه یك معجزة در بادی نظر میتواند تأثیری تحولآفرین بر آنان داشته باشد؛ و [۳] كسانی كه عزمشان را بر توجیه و تأویل هر پدیدة اعجازآمیز [و انكار آن] جزم كردهاند.
براهین موافق و مخالف
از جمله اسباب مشكلآفرین، یكی این بوده است كه اگر بناست معجزاتِ تماشایی مانند شكافته شدن دریای سرخ [یا رود نیل] كه بیش از یك میلیون نفر مشاهدهاش كردند و چندین ساعت به طول انجامید، مورد اعتقاد قرار بگیرد پس چرا قرنهاست كه دیگر وقوع چیزی شبیه آن گزارش نشده است؟ باید توجه داشت كه این مسأله بخشی از فشاری است كه بر خداباوران وارد میشود تا از باورشان به اینكه چنین رویدادهای شگفتی، رویدادهای حقیقتاً تاریخی است، دست بكشند. و در حقیقت در صد سال اخیر یا چیزی در همین حدود، انكار معجزات را عموماً ناسازگار با اعتقاد توحیدی ندانستهاند. كم نیستند افرادی مانند اسقف انگلیكن بیرمنگام كه میگفت: «معجزات را به شرحی كه [در كتب آسمانی] روایت شده است، در پرتو شناخت دوران مدرن به یكنواختی طبیعت، نمیتوان به عنوان رویدادهای تاریخی پذیرفت.» بنابراین، بدیهی است كه این مسأله، همانند هر مسأله دیگر دربارة معجزات، فقط برای معتقدانی موضوعیت دارد كه حاضر نیستند به اسطورهزدایی از متون مقدس، دست بزنند.
آن دسته از خداباوران (كه گاهی آنان را «اهل ظاهر [یا بنیادگرا]»۴ میگویند) و داستانهای كتب آسمانی را گزارشهای حقیقی [یا منطوقی] دربارة حوادث واقعی میانگارند، ممكن است بتوانند با معارضهای كه هماینك توصیف شد، مقابله كنند. میتوانند بگویند كه نشانههای یك عالم تحت و تابع حاكمیت الهی، به طور یكنواخت در سراسر تاریخ، توزیع شده است. اما، آن نشانهها شكلهای مختلف، شكلهایی كه بیشترین تناسب را با فضای فرهنگی غالب دارند، پیدا میكنند. این مطلب را باید بیشتر توضیح داد.
یكی از بزرگترین فیزیكدانان این قرن، ای.پی. ویگنر۵، در مقالاتی چند، چندین پدیده را متذكر میشود كه خود از آنها به «معجزاتی كه ما نه فهمشان میكنیم و نه درخورشان هستیم» تعبیر كرده است. آنها متصف به این وصف میشوند فقط به دلیل اینكه این قبیل ویژگیهای جهان كه مورد استناد اوست بسیار برای ما مأنوساند به حدی كه از آنها مبهوت نمیشویم، ولی همینها به لحاظ فایدهبخشیشان فوقالعادهاند، حال آنكه بدیلهای غیرمفید احتمالیشان بسیار فراوان است. به همین دلیل همین حضور بالفعلشان [یا به عبارت دیگر نفس همین كه این ویژگیهای مفید واقعیت یافتهاند و نه بدیلهای غیرمفید آنها] از نگاه عینی [و بیطرفانه] كاملاً شگفتیآفرین است. از جمله این ویژگیهای درخور توجه، یكی این است كه در مكانهای دور از هم و در مقاطع زمانی دوردست، آزمایشهایی از سنخ واحد، نتائج یكسانی به بار آوردهاند. اگر جز این بود، وظیفه دانشمند تجربی، فوق طاقت عقل بشری میبود (Wigner, ۱۹۶۷).
بهعلاوه ویگنر در همان درس گفتار معروف میگوید حقیقتاً «خارقالعاده»۶ است كه می بینیم ابداعات [یا آفریدههای] خیالی ریاضیدانان، بیآنكه هیچ نیاز یا غایت عملی آنها را موجب شده باشد، تقریباً در همه موارد كاربرد حیاتی برای دانشمندان تجربی پیدا میكنند. او چند مثال حقیقتاً گیجكننده، ذكر میكند ولی فقط سادهترین مثالش را در اینجا میآورم. در دوران باستان معروف بود كه جذر ۱+ هم ۱+ است و هم ۱-. چون هیچ عددی نیست كه حاصل ضرب آن در خودش ۱- باشد، ریاضیدانان بهتدریج این واقعیت را كه ۱- جذر ندارد، پذیرفته بودند. درنتیجه گفته ریاضیدان هندی كه معادله ۱- =۲x، معادلهای لاینحل است، عموماً مورد قبول قرار گرفته بود. ولی سپس در سدة شانزدهم رافائیل بامبلی۷، [ریاضیدان] ایتالیایی، گفت هرچند در واقع عددی كه نمایانگر جذر ۱- باشد، وجود ندارد، ولی بیائید تخیل كنیم كه اگر یك عدد i وجود داشته باشد به گونهای كه داشته باشیم ۱- =۲i، چه اتفاقی خواهد افتاد. بدینسان شاخه تازهای از ریاضیات كه موضوع بحث آن اعداد خیالی و تركیبهایشان با اعداد واقعی است، یعنی موضوع بحث آن اعداد موسوم به «اعداد مركب» است، به راه افتاد. طی سی صد سال معلوم شد كه این شاخه ریاضیات كه در واقع در خیال متولد شده بود، ابزار بسیار مهمی در حوزههای مختلف فیزیك است. ویگنر میپرسد آیا حقیقتاً اعجازآور نیست كه میبینیم افكاری كه به هیچوجه ریشه در واقعیت ندارند، این همه هماهنگ با ابعاد تجربی عالماند؟
طبعاً استدلالهای ویگنر همه كس را به هیجان نمیآورد: زیرا افكارش مخصوصاً زننده به نظر میرسند اگر «معجزات» را به معنای دینی، یعنی ظهورات الهی، تفسیر كنیم. برای نمونه، مایكل گالین، تأكید ورزیده است كه وقتی میبینیم آن قسم نتائج انتزاعی ریاضیدانان كه در خیال طراحی شدهاند، درنهایت ابزارهای عملی ناگزیری [برای دانشمندان تجربی]اند، نباید تفسیری فوقطبیعی از این موضوع داشته باشیم. میگوید:
«این هماهنگی میان عالم طبیعی و عالم ریاضی، اسرارآمیزتر از تقارن میان عالم طبیعی و عوالم شنوایی، بساوایی و بویایی نیست» (Gullien, ۱۹۸۳, p.۷۱). ولی استدلال وی بر تلقی ناصوا بیاز همة قوای ارزشمند ما به عنوان سلاحهای ناگزیری برای مبارزه برای بقاء ، مبتنی است. به آسانی می توان تصور كرد كه بدونِ قابلیت شنیدن، چگونه نوع بشر در برابر نیروهای مخالف، آسیبپذیر میبود. از سوی دیگر، بدون نتائج خیرهكنندة اولر، گاوس، كانتور و دیگر ریاضیدانان بزرگ، هرچند ما به لحاظ فكری بسیفقیرتر میبودیم و بسیاری از ثمرات فنآوری پیشرفته در دسترسما نمیبود، ولی این نتائج برای بقاء نوع بشر كه به مدت هزاران سال با حداقّلِ دانش ریاضیات، نشو و نما داشته است، ضروری نبودهاند.
نتیجهگیری
یك تحقیق دربارة ماهیت معجزه ناگزیر باید پارهای از ابعاد وسیعتر ماهیت ایمان دینی را روشن سازد. معتقدان انواع بسیاری از شواهد در تأیید موضعشان، مییابند. از جمله آن شواهد، براهین قدیمی مانند برهان نظم یا براهین متأخرتر مانند برهان شرطبندی پاسكال است. رویدادهای اعجازآمیز صرفاً یكی از انواع عواملی است كه معتقدان میتوانند در تأیید موضع خویش بدان استناد كنند. هریك از این عوامل میتوانند بر روی كسانی كه در معرضشان قرار می گیرند، تأثیرگذار باشند. اما هیچیك الزامآور نیستند: زیرا كسی كه عزم خویش را برای مقابله با فكرت خداباوری جزم كرده است، قادر است در مقابل بهترین برهان یا شگفتترین ابعاد عالم، مقاومت كند. بنابراین ، خداباور میتواند بگوید كه در واقع به لحاظ دسترسی به شواهد اثبات وجودِ موجود كامل، میان دورههای مختلف درتاریخ تفاوت مبنایی وجود ندارد ولی شكل این دسترسی ناگزیر متناسب با مرحلة خاص پیشرفت نوع بشر در یك زمان مفروض، تغییر میكند. مثلاً [ برهان] شرطبندی پاسكال هزار سال پیش كه تصور انسان از مفهوم احتمال و نیز فایدههای مورد انتظار، هنوز آشفته بود، كاربرد چندانی نداشت. حتی تا این اواخر یعنی در سدة شانزدهم كه علم تجربی هنوز در آغاز راه بود، لوازمِ بسیاری از ابعاد هیجان آور عالم فیزیكی، برای افراد قابل فهم نبود. بنابراین منابع الهام دینی، ناگزیر متناسب با مراحل مختلف دانش و فضای فرهنگی، تغییر می كند.
*این مقاله ترجمهای است از :
George N.Schlesinger, « Miracles » in Quinn and Talioferro(eds.) A Companion to Philosophy of Religion (BlackWell Publisher,۱۹۹۷),pp.۳۶۰-۳۶۶.
پی نوشتها:
۱- Richard Purtill
۱- اشاره است به داستان ایلیا و كاهنان بعل در كتاب مقدس، اول پادشاهان، باب ۱۸. // ۲- درحقیقت میخواهد بگوید، همانطور كه انسان خردمند به راحتی نمیتواند باور كند كه دوست فوقالعاده قابل اعتمادش شهادت دروغ داده است، قبول معجزات كه حتی از این هم غیرمحتملترند برای او بسی دشوارتر خواهد بود. معجزه یوشع(ع) در صحیفه یوشع، ۱۳- ۱۰:۱۲، نقل شده است. وقتی سربازان بنی اسرائیل درحال تعقیب دشمن بودند، یوشع دعا كرد خورشید و ماه از حركت باز بایستند و چنین هم شد. «خورشید و ماه از حركت باز ایستادند تا بنیسرائیل دشمن را نابود كردند.» // ۳ ـ یرُبعام دست خود را از جانب مذبح دراز كرده گفت او را بگیرید و دستش كه به سوی او دراز كرده بود، خشك شد به طوری كه نتوانست آن را نزد خود باز بكشد»
۴- fundamentalists. // ۵- E.P. Wigner. // ۶- unreasonable. // ۷- Rafael Bombelli.
Bibliography
كتابنامه
Gullien,M.:Bridges to Infinity ( Los Angeles : TATCHER,۱۹۸۳) // Hume,d.: An Inquiry Concerning Human Understanding (۱۷۴۸),SECT.X. // Price,R.:Four Dissertations(London:Millar&Cadell,۱۷۶۷). // Purtill,R.L.: Thinking about Religion(Englewood Cliffs: Prentice – Hall,۱۹۷۸). // Articles. // Dawid,P.,and Gillies,D.:“A Bayesian analysis of Hume’s argument concerning miracles,” Philosophical Quarterly , ۳۹(۱۹۸۹),pp.۵۷-۶۵. // Wigner,E.: “The unreasonable effectiveness of mathematics in the physical sciences,” lecture reprinted in Symmetries and Reflections ( Bloomington : Indiana University Press,۱۹۶۷).
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت، سال ششم، شماره ۶