به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ در دنیای امروز، نقش اسلام هرروز پررنگتر میشود. این در حالی است که اسلام نه تنها یک دین، که یک ایدئولوژی برای نشان دادن اعتراض و گزینهای برای نظم جهان امروز است. برخی اسلامگرایان در اندیشه راهیابی به حکومت به شیوههای قانونی بوده و برخی دیگر با بریدن سرها و ایجاد هراس و انفجار پیش میروند. با کدام یک از این دو گروه میتوان وارد گفتگو شد و قدرت گرفتن آنها چه پیامدهایی خواهد داشت. خبرگزاری «لنتا.رو» در همین رابطه با الکسی مالاشنکو کارشناس ارشد مرکز مطالعات کارنگی مسکو به گفتگو نشسته است که در ادامه میخوانید:
*برای شروع بهتر است از اصطلاح «اسلامگرایی» شروع کنیم، چون این اصطلاح در بسیاری از رویدادهای امروز به چشم می خورد.
تبیین این اصطلاح برای درک بهتر آن در خاورمیانه و به طور کل، دنیای اسلام و حتی درک صحیح غیرمسلمانان از آن لازم است. اسلامگرایی یک اصطلاح سیاسی و همزمان یک نظریه ایدئولوژیک است که مبنای آن را آیینهای ساخت یک جامعه بر پایه اسلام و حکومت اسلامی تشکیل میدهد. کشورهای اسلامی در منطقه خاورمیانه از اعتبار افتادهاند زیرا طرحهای ملی آنها بر پایه ایدههای غربی شکل گرفته است، نمونه آن سوسیالیسم مصر، سوسیالیسم بعث و دیگر حکومتها هستند.
به باور من، در سالهای ۱۹۷۰ مردم خاورمیانه (چه روشنفکر و چه عامه) به این اندیشه افتادند که اسلام، پاسخگوی همه پرسشهای آنهاست. به عبارتی آنان اسلام را به عنوان یک گزینه جهانی برای نظم حاکم پنداشتند. مساله مهم در اینجا چیست: برای نمونه، اندیشه کمونیسم را مد نظر قرار بدهیم، مولف آن کیست؟ کارل مارکس، یک انسان عادی. اما از نظر اسلامگرایان چه کسی راهنمای آنهاست و از چه کسی باید پیروی کنند؟ خداوند به واسطه پیامبر. آیا این مسیر میتواند اشتباه باشد؟
واقعا این مساله مهم است که اسلام برخلاف دیگر ادیان به شدت دنیایی است. در این دین نه تنها روش زندگی دینی که حتی زندگی غیردینی هم توصیه شده، در دین اسلام مجموعه قوانین سیاسی و اقتصادی وجود دارد. اسلام فقط یک دین نیست، بلکه شیوه زندگی است. پس این همان چیزی است که به خاطرش اسلامگرایان مبارزه میکنند، این همان گزینه جایگزین حکومتهاست. اسلام برخلاف مسیحیت فاقد رشته ارتباطی میان «خدا – خدایان، سزار – سزارها» است. فرمول اسلام این است: «اسلام – دین و حکومت».
*عبارت «اسلامگرایان میانه رو» بسیار به کار میرود. این گروه چه تفاوتی با اسلامگرایان غیرمیانه رو دارند؟
این یک پرسش بنیادین است. همواره میشنویم که میگویند «حرفی برای گفتن با اسلامگرایان نیست، آنها جلاد هستند! به داعش نگاه کنید، یا حتی القاعده». اما در واقع همه چیز پیچیدهتر از این است. تفاوت میان اسلامگرایان بر اساس رفتار و عملکرد آنها برای تشکیل حکومت اسلامی است. برخی اسلامگرایان میگویند که «ما به خلافت اسلامی نیاز داریم، خلافت اسلامی حتما باید تشکیل شود، ولی عجلهای نیست.
باید کمی صبر کرد تا جامعه از نظر فکری رشد کرده و به آن سطح از شعور برسند که زندگی بر اساس قوانین شریعت را درک کنند. این فرایند زمانبر است، ولی ما به دور از خشونت برای نجات زندگی همه مردم دست به کار میشویم. بیایید به شیوه های سیاسی، مبارزه را ادامه دهیم». این افراد همان اسلامگرایان میانه رو و عملگرا هستند. آنها در بسیاری از پارلمانها حزب و تشکیلات دارند.
گروه دوم همان هایی هستند که می گویند: «ما نمیتوانیم زیاد منتظر بمانیم.». آنها دست به تظاهرات و شکستن شیشهها و آتش زدن ماشینها میزنند. آنها به روشهای تندروانه روی میآورند. آیا واقعا میتوان با این گروه گفتگو کرد؟ به نظر من بله. اما گروه سومی هم وجود دارد که به دنبال تشکیل حکومت اسلامی در کمترین زمان و به هر بهایی هستند. این افراد حاضرند برای رسیدن به هدفشان سر ببرند و منفجر کنند. مشخص است که باید تروریستها و جنایتکاران را نابود کرد. اما ریشهکن کردن این پدیده در چارچوب اسلامگرایی بسیار سخت و حتی شاید ناممکن باشد.
*چرا؟ مشکل کجاست؟
با نابود شدن هر گروه از تروریستها، گروه دیگری جای آنها را میگیرد. اینان افرادی متعصبند. بسیاری از کارشناسان موضوع را به منابع مالی یا دسیسههای غرب ربط میدهند، اما به دلایلی حاضر نیستند اعتراف کنند که اسلامگرایان واقعا به نظریات خود پایبند هستند، درست مثل بلشویکها. تصور کنید که محمد مرسی نماینده «اخوان المسلمین» و رییس جمهور پیشین مصر به مسکو آمد و پیاپی با طالبان و حماس گفتگو میکرد.
مرز جداکننده میان افرادی که میتوان وارد گفتگو کرد و افرادی که نباید وارد گفتگو کرد، روشن نیست. همچنین، مواردی بوده که افراطگرایان به اشتباهات خود اعتراف کردهاند. همین چندی پیش بود که کتاب «پسر حماس» به عرصه چاپ رسید. این کتاب درباره شخصی است که در سازماندهی انفجار دست داشته اما بعدها پشیمان شده و حتی با سازمان جاسوسی اسراییل همکاری کرده است (صحبت از خاطرات مصعب حسن یوسف پسر یکی از بنیانگذاران حماس به نام شیخ یوسف است).
*آیا ممکن است روزی برسد که ابوبکر البغدادی خلیفه خودخوانده داعش هم توبه کرده و به تفکرات افراطی خود اعتراف کند؟
به نظر من او خطوط قرمز را رد کرده است. بن لادن هم همینطور بود. توافق با بن لادن امکانپذیر نبود. به همین خاطر او را کشتند. اما حتی در همین «داعش» هم افراد غیرافراطی حضور دارند که خواهان تشکیل خلافت و برخورداری از حکومت اسلامی هستند.
*تفاوت آنها در چیست؟
هر دو گروه تندرو هستند. اما یک گروه بیشتر روی انفجار متمرکز شده و گروه دیگر دستورکار درست را پیش رو قرار داده است. در منطقه زیر کنترل داعش، قصد اجرای سامانه مالیاتی و حتی ضرب سکه داشتند. برای این گروه میانهرو هم تروریسم یک مشکل است. زیرا تروریستها افراد متعصبی هستند که دست به انفجار زده و اعتبار حکومت اسلامی را خدشهدار میکنند. برای افراطگرایان، ساختن مهم نیست، بلکه انتقام از غرب و مجازات غربیها مهم است.
ادامه دارد...