به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ کتاب کاوش های عقل عملی، کتابی است در موضوع فلسفهی اخلاق، در ۳۳۲ صفحه، که نویسنده آن را نخستین بار در سال ۱۳۴۷ شمسی به دست انتشارات دانشگاه تهران سپرده است و برای بار دوم، با تجدید نظرِ نویسنده، در سال ۱۳۸۴ از سوی نشر مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ و منتشر شده است.
موضوع اصلی کتاب بررسیِ مبانیِ فلسفی اخلاق، از رویکرد هستی شناسانه است. نویسنده در یک بررسیِ پهن دامن، از فلسفهی اخلاق در غرب آغاز کرده و به فلسفهی اخلاق در میان مسلمانان روی آورده است و در این میان، در یک واکاوی چند جانبه، با ذهنی گسترده، نظراتِ اندیشمندان و نحلههای فکری را در بررسی تطبیقی با یکدیگر مورد ارزیابی قرار داده است. موضوع اصلی کتاب، بررسی تطبیقی دیدگاه های فیلسوفان مسلمان و غیر مسلمان در مسئلهی نسبت «هست و باید» است، پرسشی که برای نخستین بار، از سوی هیوم در میان آمد. نویسنده با رویکردی صدرایی(حکمت متعالیه)، دیدگاه هیوم در تمایز «هست و باید» را به چالش کشیده و «باید» ها را نیز در زمرهی «هست» ها و از مقولهی ارادهی انسان دانسته و آنها را نیز دارای مرتبهای از وجود می داند. از دیدگاه نویسنده، مسئلهی اصلی فلسفه، «مطلق وجود» است نه «وجود مطلق» و از همین روی، به دیدگاه او، ارادهی انسان و باید و نبایدهای متعلِّق به آن نیز در در زمرهی هست ها بوده و از همین دید میتوان، از هست ها، باید ها را نتیجه گرفت. وی در ص ۶۷ مینویسد: «نکتهی مهمی که متذکر میشویم این است که این افعال [انسانی] و رویدادها پس از صدور از سوی عامل مسئول، موصوف به هستی و وقوع است و پیش از صدور موصوف به بایستی است، همانگونه که هر موجودی از انتسابش به علت فاعلی، به ایجاد و ایجاب بالغیر موصوف است و پس از ایجاد، به وجود و موجود و واجب بالغیر موصوف است.» وی در ادامه و در صفحاتِ ۶۸ و ۶۹ با رویکردی دینی، مینویسد: «... پس چرا باید فعل و مشیت الهی که کل جهان هستی است، از گونهی هستیها قلمداد شود اما رویدادها و فرآوردههای قدرت و ارادهی انسانها در عداد بایستیهای اخلاقی قرار گیرد؟» وی این را که افعال انسانی را به دلیل آن که از علم و دانش انسانی ناشی شده است، پس در حوزه ی بایستی ها است، اما افعال الهی که آن هم از علم الهی ناشی شده، در حوزه ی هستی ها قلمداد شود را نادرست دانسته و هر دو را از جهتِ هستی بودن، هم عرض هم می داند.
وی در ص ۳ و ۴ میگوید: «در سیستم اندیشهی اسلامی ما میان «هستی» و «استی» تفاوتی بنیادین وجود دارد که نمی توان و نباید در هیچ یک از تفکرات انسانی آن را نادیده انگاشت. در این سیستم گفته ایم که قضایایی که با محمول هستی شکل می یابند تنها قضایا و مسائل هستی شناختی را بنیاد می کنند، اما قضایایی که از نسبت های استی ترتیب مییابند به علوم میانه و پایین تعلق می گیرند. بر اساس این محاسبه، بحثهایی که در اندیشهی اخلاقی از واقعیت ها و هستی های محمولی اخلاق به میان میآید یا آنچه به عنوان مبادی تصوری این ماهیات و حقایق بسیط اخلاقی طرح و بررسی میگردد همه در عداد مسائل فلسفهی اخلاق و از حوزهی علم اخلاق بیرون است. اما بحثهایی که از نوع مسائل اخلاق دستوری است و با نسبت های استی شکل می گیرد همچون «دروغ گفتن زشت است» و «راست گفتن نیکوست» یا «عدل نیکوست» و «ظلم قبیح است» همه از گروه مسائل علم اخلاق به شمار می رود و نمی توان آنها را ذیل عنوان فلسفه ی اخلاق قرار داد.» وی در ص ۲۰ مینویسد: «... در این جا ناگزیریم مسئله را در قالب استی ها و بایستی ها طرح کنیم، نه به شکل هست ها و بایستی ها و موقتا تفاوتِ میان هستی و استی را که خود ابتکار کرده ایم، در نظر نگیریم. » توجه به تفاوتِ است و هست در گزاره های فلسفی، نکته ای است که هر چند ایشان آن را به درستی دریافته است، اما شاید بتوان، این دریافت درست را از سویی به تخصص وی در فلسفهی تحلیل منطقی زبان و دریافتِ درست از گزارههای فلسفی و از سوی دیگر به چالش میان زبان عربی و زبانهای هندو اروپایی در به کارگیری فعل ربطی بازگرداند.
از دیگر برجستگیهای این کتاب، مطالعهی تطبیقیِ بررسی مسئلهی نسبت «است، هست و باید» در دو حوزهی فلسفه و اصول فقه است و این از آشنایی نویسنده با انواع گرایشات فلسفی در جهان اسلام و جهانِ غرب از یک سو و زبردستی در فقه و اصول و تفسیر از سوی دیگر بر میآید. برای نمونه در ص ۷۹، نظر آیت الله بروجردی را در تمایزِ بین «است» و «هست» بیان کرده و تأکید مینماید که تمایز «است» و «هست» در جایگاه ربطی یا «این همانی» گزاره های فلسفی، مورد توجه فقیهان شیعه بوده است. وی در جای دیگری، در ص ۱۸۷ و در بررسی معنای «صحت» و «فساد» و دستوری یا اخباری بودن آن، نظر آخوند خراسانی در کتابِ کفایة الاصول را یاد کرده و بیان می کند که از دیدگاه آخوند، صحتِ عمل، به تمامیت آن وابسته بوده و از این حیث در دستهی هست ها(واقعیت) قرار میگیرد نه ارزشها. وی با دقت نظر هر چه تمامتر، پرسش بنیادین هیوم در تمایز بین «هست و باید» را وارسیده و تمایز میانِ «است» به عنوان فعل ربطی در جمله، «هست» به عنوانِ این همانی در گزاره و «باید» به عنوانِ نتیجهی قیاسِ منطقی را به خوبی واکاوی می نماید.
این کتاب علیرغمِ نوآوری، و دقت نظر و بحثِ مستوفی دربارهی مسئلهی مورد نظر، همچون دیگر کتابهای نویسنده، در شیوهی نگارش از شیوهی قدمای حوزوی پیروی کرده و فاقد ارجاعات علمی، دسته بندی و تریتببندی مناسب، منسجم نبودن و پراکندگی مطالب، ضعف در تبیین مبانی قرآنی از رویکرد فلسفی رنج می برد. این در حالی است که ایشان در یکی از معتبرترین دانشگاههای دنیا(دانشگاه تورنتو) درس خوانده است. ضمن آن که گزارشهای ایشان از فلاسفهی یونان نیز با اشکالات اساسی مواجه است و فاقد وجاهت علمی است.
این کتاب در ۵ فصل تنظیم شده است که فصل نخست با فرنامِ «رابطهی دیالکتیک هستی با دیالکتیک فلسفی» به بررسی معنای حکمت نظری و عملی، بررسی نسبت «استی و بایستی» در فلسفهی هیوم و نقد و بررسی آن پرداخته است. در فصل دوم، «هستی شناسیِ بایستی و استی» مورد واکاوی قرار گرفته است. در فصل سوم، به بررسی «منطقِ صورتِ بایستی ها و استی ها» پرداخته شده و نسبت استی ها و بایستی ها از منظر تحلیلِ صورتِ منطقیِ قضایای فلسفی با مواد اخلاقی بررسی شده و عقلی یا اعتباری بودنِ حسن و قبح و شیوه ی استنتاج از قضایایِ اخلاقی و ریشهی فلسفی و کلامیِ استی ها و بایستی ها مورد واکاوی قرار گرفته است. در فصل چهارم «منطق مادهی بایستی ها و استی ها» در حوزه» مفاهیم و مواد قضایای اخلاقی، مستقلات عقلیه، هستی های اخلاقی و غیر اخلاقی و تفاوت آنها، دیدگاه اشاعره، عدلیه و معتزله درباره ی مفاهیم اخلاقی، اقسام ضرورت های منطقی، بررسی عدل و عدالت، بررسی معنای صحت و فساد، مالکیت، و هستی شناسی جامعه» و برخی از بحثهای دیگرِ مرتبط با فلسفه اخلاق بررسی شده است. در فصل پنجم نیز، نظرات برخی از اندیشمندانِ مسلمان دربارهی قضایای اخلاقی تحت عنوانِ «بحثی از متون کلام اسلامی» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.