به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ یادداشت پیش رو به قلم محمد جوادفر به طبقه بندی علوم از منظر ملاصدرا می پردازد؛
طبقه بندی علوم اسلامی مبتنی بر یک سلسله مراتبی است که با گذشت قرنها قالب و زمینه دستگاه تعلیم و تربیتی را در میان مسلمانان فراهم آورده است. وحدت علوم در سراسر زمانها نخستین و مهمترین اندیشه الهام یافته بوده، و در پرتو همین اندیشه علوم مختلف مورد درس و بحث قرار می گرفته است.
بنابر همین شهود و اشراق غیر قابل بحث، از وحدت علوم مختلف به علوم گوناگون همچون شاخه های یک درخت نظر می کردند که رشد می کند و موافق با ماهیت همین درخت برگ و بر می دهد. درست به همان صورت که شاخه درختی به صورتی نامحدود رشد نمی کند. همین طور هم هر علم باید تا حدی تعلیم شود و از آن تجاوز نکند.
مؤلفان قرون وسطایی اسلام، دنبال کردن شاخه ای از علم را در خارج حدود مقرر آن ـ که نتیجه آن ویران شدن هماهنگی و نسبت میان اشیاء است ـ کار بیهوده و حتی نامشروع می دانستند، و می گفتند بدان می ماند که یکی از از شاخه های درخت به صورت نامحدود نمو کند که نظم و آهنگ درخت را بر می اندازد. وسیله ای که با آن نسبت و هماهنگی علوم محفوظ می ماند، طبقه بندی علوم بود که دانشمندان مسلمان به آن توجه فراوان داشتند: بدین وسیله چشم انداز و وضع هرعلم خصوصی در داخل طرح کلی معرفت پیوسته در مقابل نظر قرار می گرفت.
کوشش مسلمانان برای طبقه بندی علوم از قرن سوم با کندی آغاز شد و پس از آن این کوشش افزایش یافت. در آغاز، مبنای طبقه بندی، تقسیم ارسطویی علوم به نظری و عملی و صناعی بود، بدان صورت که در کتاب متافیزیک ارسطو توصیف شده، و این طبقه بندی بعدها رفته رفته کاملتر شد. علوم اسلامی بر علوم قدیمی افزوده شد، و معرفت دینی و مابعد طبیعی به معنی عرفان بالاترین درجه را پیدا کرد.
یکی از قدیمترین و مؤثرین طبقه بندیها در کتاب احصاء العلوم فارابی می باشد. با آنکه فارابی بعداً تحت الشعاع ابن سینا قرار گرفت، در بسیاری از متفکران اسلامی که در پی او آمده بودند موثر بود، و نشانه آن این است که طبقه بندی وی، با تغییر جزئی، مورد قبول ابن سینا و غزالی و ابن رشد واقع شده است. مایه شگفتی است که فارابی، با وجود آنکه رساله هایی در کیمیا و تعبیر خواب و دیگر علوم غربیه تألیف کرده بود، این مطالب را وارد تقسیم بندی علوم نکرد. از این لحاظ، فیلسوفان استدلالی تر قرنهای بعد نیز از او تبعیت کرده اند. طبقه بندی فارابی را از علوم، آن چنان که در احصاء العلوم وی آمده، ممکن است به صورت ذیل خلاصه کرد: علم زبان، علم منطق، علم تعالیم (ریاضیات)، علم طبیعی، علم الهی، علم مدنی، علم فقه و علم کلام.
ملاصدرا در فصل مقدماتی اسفار، به پیروی از مشائیان، علوم را به حکمت نظری شامل منطق ریاضیات طبیعیات و الاهیات و حکمت عملی شامل اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم می کند. در «اکسیر العارفین» این تقسیم بندی کاملتر و به یک معنی اصیلتر است. در آنجا علوم یا دنیوی اند یا اخروی؛ علوم دنیوی سه دسته اند: علم اقوال، علم افعال و علم احوال یا افکار.
علم اقوال شامل علوم الفبای، صرف، نحو، عروض، معانی، بیان، و تعاریف منطقی اصطلاحات حدود است. علم اعمال شامل آن چیزهایی است که به اشیای گوناگون مادی تعلق دارد و از آنها فنون بافندگی، کشاورزی، و معماری پدید می آید؛ یک مرتبه بالاتر از آن فن کتابت، علم حیل(مکانیک) و کیمیا و غیره قراردارد؛ سپس آنچه برای گذران معیشت فرد و اجتماع لازم است و از آن علم خانواده، حقوق سیاست و شریعت به وجود می اید، و سرانجام آنچه به کسب فضایل معنوی و اخلاقی و زدودن رذایل تعلق می گیرد و از آن میان «علم طریقت» یعنی تصوف، حاصل می شود.
اما علم افکار و احوال عبارت است از: علم برهان منطقی، علم ریاضی، علم هندسه که خود شامل علم نجوم و احکام نجوم است، و علم طبیعت (طبیعیات) شامل پزشکی و علوم مختلف دیگری که به معدن و نبات و حیوان می پردازد. علوم اخروی که عقل عادی را بدان دسترس نیست و با مرگ بدن از میان نمی رود، عبارت است از: فرشته شناسی، شناخت جواهر غیر مادی و شناخت لوح محفوظ و شناخت قلم اعلی یعنی شناخت عالم امر و نخستین تعین یا تجلی ذات الهی که ملاصدرا به تبع متصوفه پیشین آن را حقیقت محمدیه می نامد، این علوم همچنین شامل شناخت مرگ و رستاخیز و آنچه به زندگی اخروی مربوط است، می شود.
در میان اموری که انسان خود را در زندگی این جهانی بدان مشغول می دارد، هیچ امری والاتر از پرداختن اشیا از همه مهمتر و اساسیتر است و در واقع همین شاخه علم است که سزاوار است به تنهایی حکمت نامیده شود. ملاصدرا این علم را چنین تعریف می کند: «دانستن چگونگی ذات موجودات (علم به احوال موجودات خارجی) بدان گونه که هستند تا آنجا که قدرت بشر اجازه می دهد» یا «تبدیل شدن انسان به جهانی عقلی (عالم صغیر) مشابه با جهانی عینی خارجی(عالم کبیر)» یا به تعریفی دیگر «ادراک کلیات و تجرد از عالم مادی» این تعاریف نشان می دهد که حکمت صرفاً نوعی دانش ناب عقلانی است که داننده آن خود، در روند دانش اندوزی به گونه ای دگرگون می شود و روحش بدل به آیینه ای می گردد که سلسله مراتب کیهانی و حقایق ماورای کیهانی در آن انعکاس می یابد. با چنین دریافتی، عجیب نیست که ملاصدرا تمام عمرش را فقط وقف حکمت آموزی کرد و جز درباره حکمت ننوشت و تمامی علوم دیگر را فرع بر آن دانست.