به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ در شهریور ماه سال گذشته نقدی در قالب یک مقاله از محمد مهدی اردبیلی بر کتاب «دیالکتیک فلسفۀ هگل و درام برشت» را با عنوان «کتاب دیالکتیک فلسفۀ هگل و درام برشت تألیفی زودهنگام است» را منتشر کردیم که مخاطبان می توانند با مراجعه به این لینک آن را مطالعه کنند. مولف کتاب در جوابیه ای به برخی از این انتقادات پاسخ داده که در ادامه آمده است:
جوابیه نقد «تألیف زود هنگام » کتاب « دیالکتیک فلسفه هگل و درام برشت»
با درود و سپاس و سپاسی بیکران از آقای محمد مهدی اردبیلی که با تأملی نقادانه و کاملاً هدفمند کتاب «دیالکتیک فلسفه هگل و درام برشت» اینجانب را با دقتی تمام مطالعه و زحمت نقد آن را بر دوش کشیده اند که ازاین بابت دست این عزیز را به عنوان یکی از خوانندگان اثرم، به گرمی می فشارم.
آقای اردبیلی برای نقد کتاب مذکور از دو زاویه وارد شده اند: نقد فرمی و نقد محتوایی.
در نقد فرمی اشاره به منابعی داشته اند که کتاب از آنها بهره برده است، از لغت نامه های معتبر فارسی گرفته تا کتاب های تخصصی در حوزه فلسفه و درام که آقای اردبیلی متاسفانه همه ۴۵ منبع را منسوخ دانسته اند!!؟؟... چرا!؟... نمی دانم. یعنی این منابع به عنوان کتاب های مرجع مورد تأئیدایشان نیست.!؟...
در ادامه یادآور می شوند که اینجانب (مؤلف) در فهم «هگل» دچار «توهم» شده و «هگل» را نفهمیده ام . نه، صادقانه باید اقرار کرد که هگل و فلسفه اش را در زمانه خودش هم کسی نفهمید، چه رسد به من و آقای اردبیلی. به مصداق روایتی از «هاینه» (شاعر آلمانی) که مدعی بود «هگل» در بستر مرگ گفته است: «تنها یک تن فلسفه من را فهمید و او هم نفهمید» (ص ۶۴ کتاب).
و باز در همین مبحث از نقد اشاره ای موشکافانه به غلط های به قول ایشان «فاحش» املایی و ایرادات چاپی و ویراستاری کتاب داشته اند که هیچ کتابی در هر حوزه و از هر ناشر و ویراستاری که می خواهد باشد، خالی از این ایرادات نیست.
(hegel) یا (Hegel) به عنوان یکی از غلط های املایی، نه به زحمت نقد می ارزد و نه از واجبات نقد است. فقط یک اشتباه تایپی است. که توصیه ایشان را ارج می نهیم و در چاپ دوم تصحیح می کنیم .
در نقد محتوایی یا مفهومی اثر نیز اشاره ای به مقدمه کتاب به قلم «دکتر قطب الدین صادقی» دارند با این عنوان که « بی گمان اینگونه پژوهش ها زمانی ارزشمندتر خواهد بود که طرح مسئله از شکل سطحی و ژورنالیستی آن فراتر رود و مجموع مسائل آن از ریشه بررسی شود ». تا اینجای متن را با آقای دکتر صادقی عزیز هم نظراند. اما متأسفانه جمله بعدی را نادیده می گیرند که جناب آقای دکتر صادقی اضافه می کند «کتاب آقای صمد رستمی دقیقاً از همین زاویه است که به نگارش درآمده است... زیرا ایشان با روشی دقیق و منظم از کل به جزء می رسد... و چند و چون روش دیالکتیک فلسفه هگل و تأثیرپذیری ادبیات و درام برشتی از آن را به روانی تبیین می کند.» (مقدمه، ص ۹)
شایان ذکر است تمام هدف بنده نیز همین بوده و بس، که با تعریف دیالکتیک از پیشینه تا هگل و بعد تأثیر آن بر مارکس و علی الخصوص درام برشت را از این منظر بکاوم.
همانگونه که در پیشگفتار کتاب نیز آمده است «انگیزه اصلی در مسیر این شناخت، جایگزینی مجهول بود به معلوم»(ص۱۳) و هیچ ادعایی هم نکردم که این امر تحقق یافته است. فقط در پایان تلاش، به این جمله بسنده کرده ام که «باشد که این تلاش نیز با تمامی معایب خود موثّر افتد.»(ص ۱۸۰) همین و بس. در این راستا چه بسا عزیزانی که با مطالعه این کتاب اظهار داشته اند: با واژه و پیشینه دیالکتیک آشنا شده اند، روش دیالکتیکی فلسفه هگل و دوره اجتماعی و آثار او را درک کرده اند، در روند تأثیر هگل بر مارکس و حتّی دیگر جریانات اجتماعی قرار گرفته اند و در نهایت تأثیر برشت از ماتریالیسم دیالکتیک را با استناد به سه اثر دراماتیک پذیرقته اند... و من از این بابت بر خودم می بالم و خوشحالم...
و در پارامتر پایانی نقد آقای اردبیلی تحت عنوان «چه باید کرد؟» ساده ترین راه را «دشنام دادن به مؤلف و یکسان کردن او با خاک و ...» که افسوس و صد افسوس اینگونه اظهار نظر و شاید به نظر ایشان «نقد» به عنوان مدعی تحصیل کرده فلسفه در شأن ایشان نبوده و فراتر از آن نه از لحاظ اخلاقی و نه از لحاظ علمی و پژوهشی پذیرفتنی نیست. البته انتظار دیگری هم نمی رود. چرا که نه تنها ۴۵ منبع اثر (که نیمی بیشتر ترجمه اند) را نمی پذیرند، بلکه تسکین نیافته و فراتر از آن حتی دست روی طرح جلد کتاب گذاشته و آن را نیز نقد می کنند. دیگر خود بخوان حدیث مفصل را... نقد هر اثری نگرشی ژرف و والا می طلبد... .