رهنگ امروز/ محسن آزموده:
ويراست هفتم كتاب جامعهشناسي آنتوني گيدنز با ترجمه هوشنگ نايبي عضو هيات علمي دانشگاه تهران ترجمه و به همت نشر ني منتشر شد. گيدنز نويسنده كتاب حتي براي ايرانيان شناخته شدهتر از آن است كه نيازي به معرفي داشته باشد. كتاب او نيز يكي از اساسيترين و پركاربردترين آثار در اين حوزه است كه با وجود حجم بسيار بالا و تنوع مطالب تاكنون سه ترجمه از آن توسط نشر ني منتشر شده است، ويراستهاي نخستين اين اثر كلاسيك و مهم را منوچهر صابري به فارسي ترجمه كرده بود، ويراست چهارم كه به همراه كارن برد سال منتشر شده بود را حسن چاوشيان ترجمه كرد و حالا ويراست هفتم با همكاري فيليپ ساتن را هوشنگ نايبي به فارسي ترجمه كرده است. در اهميت و ارزشمندي كتاب گيدنز به مثابه اثري عمومي در شناخت حوزههاي گوناگون جامعهشناسي ترديدي نيست، اين را هم كه اين كتاب به يكسان از نظريههاي جامعهشناسي و دادههاي ميداني بهره گرفته نميتوان انكار كرد. ويراستهاي متعدد آن هم نشان از به روز شدن اطلاعات و دادهها دارد. همه اينها نقاط مثبت و ارزشمند كتابي است كه به نظر هر دانشجوي جامعهشناسي در بدو امر لازم است آن را بخواند و صدالبته آن را به مثابه يك كتاب راهنما و مرجع در مراحل بعدي تحصيل و كار جامعهشناسي به همراه داشته باشد. اما سوال مهم آن است كه چرا جامعهشناسي ما همچنان نميتواند كتابي دستكم نزديك به اين معيارها توليد كند؟
قريب به ٨٠ سال از زماني كه غلامحسين صديقي از فرنگ برگشت و در دانشسراي عالي به تدريس جامعهشناسي تعليم و تربيت پرداخت، ميگذرد. در تمام اين هشت دهه يكي از مهمترين معضلاتي كه دانشجوياني كه به جامعهشناسي به مثابه يك رشته دانشگاهي با آن مواجه بودهاند، مساله منابع درسي و كتابهاي قابل استفاده است. مشكلي كه ممكن است ادعا شود اختصاصي به اين رشته ندارد و تقريبا تمام رشتههاي آموزشي و دانشگاهي جديد با آن دست و پنجه نرم ميكنند. اما مساله تا جايي كه به رشته جامعهشناسي به طور خاص و علوم اجتماعي و علوم انساني به نحو عام بازميگردد، جديتر و داراي ابعاد پيچيدهتري است. به تعبير روشنتر علوم اجتماعي و انساني به دليل ماهيت انساني شان و درگيري شان با بسترهاي (context) مكاني و زماني خاص همواره با اين مساله مواجه بودهاند و هستند كه تا چه اندازه ميتوان آن را به مثابه علومي فراگير و جهانشمول (universal) در نظر گرفت؟ آيا نظريه و مفاهيمي كه در زمينه جغرافيايي و تاريخي ديگري خلق شدهاند و بسط و رشد پيدا كردهاند، ميتوانند براي توضيح شرايط زيست و جهان انساني در تاريخ و جغرافيايي ديگر به كار آيند؟ در برابر اين پرسش كليدي تا به امروز ديدگاههاي متعارض و متضادي پديد آمده است كه يك سر آن ميگويد علوم اجتماعي جديد اصولا محصول بستر مكاني و زماني جامعه غربي هستند و به هيچ عنوان نميتوان از مفاهيم و نظريههاي آن براي توضيح جامعهاي ديگر بهره گرفت، آن سوي طيف اما معتقد است كه وابستگي نظريهها به زمان و مكان خاص امري ظاهري و در سطح است و برعكس نگرش قبلي ميتوان از ايدهها و دستاوردهاي فكري اين علوم براي تبيين و تحليل همه انسانهايي كه دستكم در عصر جديد زندگي ميكنند، كمك گرفت. در برابر اين نگرشهاي افراطي و تفريطي اما عمده محققان و پژوهشگران علوم اجتماعي نگاههايي ميانهروتر را برميگزينند، يعني بر اين باورند كه اگرچه خاستگاه جامعهشناسي عمدتا در كشورهاي صنعتي پيشرفته بوده و عمده نخستين نظريهپردازان آن غربي بودهاند، اما اين امر مانع از كاربردپذيري آن در ساير جوامع نيست. گو اينكه از منظر اين دسته به دليل فراگير شدن تجدد در تمام جهان، امروز هيچ نقطهاي از زمين نيست كه به نحوي از انحا از فرهنگ و تمدن جديد و مظاهر آن متاثر نشده باشد. به همين دليل اساس و اصول نگرشهاي متفكران علوم اجتماعي در توضيح مشكلات و مصايب زندگي جديد ربطي به يك جغرافيا يا جامعه خاص ندارد و به همين خاطر ميتوان از نوآوريها و انديشههاي بديع ايشان براي فهم پيچيدگيهاي حيات اجتماعي سود جست. از همين منظر در طول هشت دهه ورود علوم اجتماعي جديد به ايران آثار بسياري در زمينه جامعهشناسي به فارسي ترجمه شده است تا جايي كه ميتوان گفت زبان علوم اجتماعي در ايران زبان ترجمه است، اگرچه اين امر سبب نشده يك زبان معيار و واژگان مبنا براي علوم اجتماعي ما پديد آيد. به عبارت ديگر با وجود آنكه عمده آثاري كه در زمينه علوم اجتماعي منتشر شدهاند، ترجمه هستند يا آثار تاليفي نيز در واقع ترجمه هستند، با اين همه هنوز در زمينه معادلها براي واژگان اساسي جامعهشناسي هيچ اجماعي وجود ندارد و گاه در برابر يك اصطلاح اساسي شاهد چندين معادل متفاوت هستيم. نكته مهمتر آنكه با گذشت هشت دهه هنوز محققان و پژوهشگران علوم اجتماعي در ايران نتوانستهاند تا بدان پايه در دروني كردن اين دانش نظاممند پيش روند كه امكان تاليف آثاري ابتدايي براي آموزش اين رشته پديد آيد. جالب است كه نخستين كتاب جدي در زمينه جامعهشناسي يك اثر تاليفي است، منظور كتاب جامعهشناسي يا علم الاجتماع: مقدمات و اصول است كه استاد فقيد فلسفه يحيي مهدوي آن را در سال ١٣٢٢ نگاشت. گذشته از اين اثر مقدماتي كه به قلم يكي از مهمترين چهرههاي نسل اول آكادميسينهاي ايراني به رشته تحرير در آمده و امروز به صورت نمادين ميتوان آن را نخستين كتاب تاليفي دانشگاهي در زمينه جامعهشناسي در ايران تلقي كرد، ديگر اثر عمومي و پايهاي قابل توجه به صورت تاليفي در اين رشته كه آن نيز حالا صورت كلاسيك پيدا كرده، زمينه جامعهشناسي اثر مشترك آگبرن و نيمكوف است كه اميرحسين آرين پور نيمقرن پيش (١٣٤٤) آن را ترجمه و منتشر كرد. غير از اينها اثر قابل ملاحظه ديگري كه بتواند با نمونههاي غربي برابري كند و صد البته در آن به ضرورت رشته جامعهشناسي از شرايط اجتماعي جامعه ايراني سخن گفته شود، وجود ندارد. البته اگر ميان «تاليفات» فراوان استادان جامعهشناسي (و بعضا برخي رشتههاي ديگر) بگرديم، حتما آثاري را مييابيم كه مدعي هستند توانستهاند جامعهشناسي را به زبان ساده معرفي كنند يا نظريهها را براي فارسي زبانان قابل فهم كنند. اما مساله آن است كه هيچ كدام از اين آثار نتوانستهاند مقبوليتي در حد كتاب گيدنز و آثاري چون آن بيابند. نكته مهم آنكه بسياري از استادان جامعهشناسي در ايران شان خود را اجل از نگارش آثاري مبنايي ميدانند، مسالهاي كه متاسفانه با نگاه به جايگاه انكارناپذير گيدنز به مثابه يكي از بزرگترين جامعهشناسان زنده دنيا بيمعنايياش آشكار ميشود.
بر اين اساس فقدان تاليف در حوزه جامعهشناسي نشانگر مشكلات اساسي اين رشته در دانشگاههاي ايران است. جامعه شناسان ايراني (اگر بتوان چنين عنواني بر ايشان نهاد) هنوز نتوانستهاند يك كتاب قابل اتكا كه دستكم محافل دانشگاهي ايران درباره وثوق و اعتبار آن اجماع داشته باشند، آن هم در زمينه مقدمات جامعهشناسي بنويسند، آثاري كه نشانگر احاطه نويسنده هم به مباني نظري و روشي جامعهشناسي باشد و هم اجتماع مورد مطالعهاش اولا و بالذات جامعه كنوني ايران باشد، در چنين وضعيتي همچنان ناگزير از رجوع به ويراستهاي جديد كتابهاي ارزشمندي چون جامعهشناسي آنتوني گيدنز هستيم.