فرهنگ امروز/ علیرضا امیرحاجبی:
همیشه هنر را به شکل بنایی زیبا و رفیع با برجوباروها، با دروپنجرههای گشوده به چشمانداز و با حیاط باغچهای خلوت و شگفتانگیز تجسم میکنم؛ با سکوتی که در فضای این حیاط، مخاطب را به آرامش دعوت میکند. در بنای هنر است که بهتنهایی مینشینی به گذشته و حال نگاه میکنی و بازگشتی به خود نیز داری. چیزهایی را دور میریزی و میوههایی تازه از درختان این حیاط میچینی.
این بنا زاویههای متعددی دارد که خودش نیز آنها را نمیشناسد، مانند همان جنگلی که سهراب میگفت؛ جنگلی که ابعاد بیشمار خود را نمیشناسد. این ابعاد و زاویهها روزی هستند و روزی دیگر ناپدید میشوند، زیرا ساختمان هنر ویژگی منحصربهفردی دارد و آن «تغییرات» است. سازههای معماری ثابت در جای خود میایستند. اما بنای هنر مانند ساختمانی است که میتواند در داستانهای بورخس نقش ایفا کند. تغییر میکند. میتواند ما را به درون خود دعوت کرده و در خود گم کند. هزارتوهایی ناشناخته دارد. اما این ساختمان با وجود همه ناشناختگیهایش زیباست و کشف همین زاویه خود سفری بیانتها.
عوامل دستاندرکار هنر را میتوان به راهروهای این ساختمان تشبیه کرد که مخاطب را از تالاری به تالار دیگر میبرند و راهنمایی میکنند. این عوامل هنرمندان نیستند، بلکه نهادها یا اشخاصی هستند که به مخاطبان نزدیکترند و نگاهشان و بودنشان معطوف به وجود مخاطب است. واسطه هم نیستند که واسطه بر حسب نامش در وسط میایستد. نهادهای هنری، مدیران ارشد این نهادها، گالریها و گالریداران عزیز، منتقدان مطبوعاتی، رسانهها، ناشران، کتابفروشیها، ناظران و مراقبان، کارمندان، کارشناسان خبره، مرمتگران، دلالان، حراجیها و کارگزاران حراجها و نیز نمایشگاهگردانان یا طراحان نمایشگاهها. شاید هنوز نام و معادل مناسبی برای این حرفه به فارسی انتخاب نکردهاند.
نمایشگاهگردان یا همان کیوریتور هدفی مشخص را دنبال میکند؛ موضوعیتبخشیدن و جهتدادن به یک مجموعه که شاید هنرمندان شرکتکننده در آن مجموعه هیچ ارتباطی با دیگران نداشته باشند، یعنی هنرشان با هنر دیگران ارتباط به وجود نیاورده است. این نمایشگاهگردان است که با زحمت فراوان منطقی موقتی را دستوپا میکند، چیزهایی مینویسد و چیزهایی را در کنار هم قرار میدهد تا به چشمانداز موردنظر خود برسد. وی تفسیر خود از یک اثر هنری را نهفقط در ذهن، بلکه به شکلی عملی به مخاطبان ارائه میدهد. نوعی کانالیزهکردن ذهن مخاطب را در دستور کارش دارد.
این شکلی از نمایشگاهگردانی است که بیشتر در گالریها با آن مواجه میشویم. اما نوع دیگر آن مربوط به نمایشگاههای بزرگ در موزههاست که با شکل و نوع اول تفاوت فراوانی دارد. برای مثال کیوریتور در یک موزه آنگاه که تصمیم به برگزاری یک نمایشگاه درباره هنر اسلامی یا نمایش مروری بر آثار یک هنرمند امپرسیونیست گرفته میشود، با مطالعه دقیق بر تکتک آثار هنرمند یا نمونههایی از هنر اسلامی نوعی نقشه راه را ترسیم میکند تا بدون تفاسیر خاص و اعوجاجی مخاطب را راهنمایی کند. راهنمایی میکند و نه کانالیزه به سمت اهداف خودش. این تفاوت کیوریتور در موزه و گالری است. شغل ناپایداری به نظر میرسد؛ بهویژه در ارتباط با گالری و هنرمندان فعال در گالریها. بسیار دیدهایم هنرمندی اثری را به کیوریتور سپرده و سپس در نمایشگاه کذا با نوعی استحاله شکلی و موضوعی اثرش مواجه شده است.
این نکته ظریفی است که باید به آن توجه کرد: کیوریتور در تلاش است نوعی از سیاستگذاری را بر هر سه ضلع مثلث (هنرمند، گالریدار و مخاطب) تحمیل کند. این چیزی که میگویم بر مبنای گفتهها و شنیدهها نیست، بلکه براساس تجربیات شخصی است. رابرت اسمیتسون، هنرمند برجسته آمریکایی، در مقاله درخشانش با عنوان «محدودیت فرهنگی» دراینباره مینویسد: «محدودیت فرهنگی از زمانی آغاز شد که نمایشگاهگردان (کیوریتور) بیش از آنکه از هنرمند بخواهد تا براساس مرزها و تواناییهای خودش کار کند، مرزهای خود را در یک نمایشگاه تحمیل کرد. هنرمندان گمان میکردند میتوانند با اینگونهبندی فریبکار و متقلب، سازگار شوند.
برخی از هنرمندان تصور میکردند در این سیستم باقی میمانند، اما درحقیقت این سیستم بود که در آنها باقی ماند. درنتیجه آنها تا نهایت پشتیبانی از ساخت یک زندان فرهنگی پیش رفتند؛ زندانی که از کنترل آنها خارج است. هنرمندان خودشان محدود نیستند، اما برونداد و حاصل کارشان محدود است».
وظیفه کیوریتور از ابتدا تا به همین امروز چیزی نبوده و نیست جز نوعی ترجمه و برگردان مفهوم اثر هنری؛ وظیفهای خودساخته و خودتراشیده که بودنش دردسرهای فراوانی دارد، زیرا اجازه مکالمه دیالکتیک بین هنر و مخاطب را مخدوش میکند و اجازه مواجهه و تجربه مستقیم دیداری را از مخاطب میگیرد اما نکته دیگری را نیز به این گفته اضافه میکنم که تولید و ارائه الگوهای مصرفی در هنر است؛ الگوهایی موقتی که با وزش باد زمان از بین میروند. هنرمند میتواند بهطور مستقیم و مستقل اثرش را به مخاطب ارائه دهد بدون آنکه وارد بازی نهچندان دلچسب کیوریتورها و دلالان فرهنگی شود.