شناسهٔ خبر: 45065 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

آیا امروز نسبت به گذشته، به «واقعیت» نزدیک‌تریم؟

قطعه‌ای از واقعیت

رسانه چیزی که می‌بینیم نه آنکه واقعیت نباشد، اما همه‌ی «واقعیت» به آنچه دیده‌ایم ختم نمی‌شود. باید بپذیریم که در طول تاریخ، رسانه‌ها بخش عمده‌ی واقعیت اطراف ما را ربوده‌اند؛ نه به این معنی که الزاماً همه‌ی رسانه‌ها توطئه‌وار پرده‌ای به روی واقعیت می‌کشند -که ممکن است در پاره‌ای موارد چنین باشد-، بلکه رسانه با هر هدف و منظوری نقش واقعیت‌سازی را عهده‌دار است. همین‌که امروزه تصور می‌کنیم از جهان بیرون مطلع شده‌ایم؛ جنون مصرف خبر و دریافت تکه‌های شکسته‌شده در زمان هوشیاری‌مان.

فرهنگ امروز/ ایمان به‌پسند:

دوشنبه، ۷ تیرماه، حدود ساعت ۳؛

«روز تعطیل بود. خیابان نواب به سمت جنوب، تقاطع میدان جمهوری ترافیکی غیرطبیعی داشت؛ هر دو سوی میدان تعداد زیادی از نیروهای مسلح با لباس‌های سبز و سیاه ایستاده بودند؛ تعدادی موتورسوار لباس‌شخصی (شاید از بسیج یا سپاه) اطراف میدان جمهوری لابه‌لای ماشین‌ها حرکت می‌کردند و ماشین‌های گارد ویژه‌ی مشکی‌رنگی هم در هر طرف دیده می‌شد. من و راننده‌ی تاکسی هم‌زمان متوجه هیئتِ اتوبوس نیمه‌سوخته‌ای شدیم که در ابتدای خیابان جمهوری ایستاده بود. به چشم‌هایم چندان اعتماد ندارم، ولی راننده تأیید کرد که موتور سنگینی آن ‌طرف خیابان یک سلاح بسیار بزرگ با خود حمل می‌کرد.» آیا حادثه‌ای تروریستی اتفاق افتاده بود، از آن نوع که هر روز در شبکه‌های خبری می‌بینیم یا صرفاً مانوری تمرینی برای مواجهه با خطر؟

چطور می‌فهمیم که چه اتفاقی افتاده است؟ «به جای آنکه از تاکسی پیاده شوم و خود به یکی از ناظران بدل شوم، به پیروی از عادات روزانه خودم را به‌سرعت به خانه و البته اینترنت رساندم، لپ‌تاپ را باز کردم و شروع به چک کردن انواع وب‌سایت‌های خبری و کانال‌های تلگرامی، اما هیچ خبر مشابهی نبود تا ماهیت ماجرایی که به چشم دیدم را حتی اندکی برایم روشن کند؛ خبر آنلاین، خبر فوری، عصر دیپلماسی و دیگران سراسر از خبر بودند، خبرهایی شبیه به هم، اما هیچ ردی از حادثه‌ی جمهوری در آن‌ها به چشم نمی‌خورد. چند ساعت بعد دوباره از میدان جمهوری گذشتم، همه‌چیز به روال عادی خود بود، از یکی دو نفر مغازه‌دار و موتورسواری که به نظر می‌رسید آنجا، جای همیشگی‌اش باشد، سؤال پرسیدم، ولی کسی اطلاعی نداشت! آن حادثه هرچه بود در میان روزمرگی و شلوغی میدان جمهوری دود شده بود.»

 این روایت دوستی بود که به‌عنوان استعاره‌ای از عادت روزانه‌مان در مواجهه با واقعیت نقل کردم. منظورم از واقعیت همان تصور ذهنی است که در گذر زمان تحول یافته و دگرگون شده است؛ تصوری که در جست‌وجوی چرایی یا چگونگی وقوع پدیده‌هاست. ادعای متن حاضر نیز پاسخ به این پرسش است که آیا بنا به تصور عمومی، به لطف انبوه رسانه‌ها و گسترده شدن شبکه‌های ارتباطی، فهم بهتری از واقعیت داریم؟

قطعه‌هایی از واقعیت

چیزی که می‌بینیم نه آنکه واقعیت نباشد، اما همه‌ی «واقعیت» به آنچه دیده‌ایم ختم نمی‌شود. باید بپذیریم که در طول تاریخ، رسانه‌ها بخش عمده‌ی واقعیت اطراف ما را ربوده‌اند؛ نه به این معنی که الزاماً همه‌ی رسانه‌ها توطئه‌وار پرده‌ای به روی واقعیت می‌کشند -که ممکن است در پاره‌ای موارد چنین باشد-، بلکه رسانه با هر هدف و منظوری نقش واقعیت‌سازی را عهده‌دار است. همین‌که امروزه تصور می‌کنیم از جهان بیرون مطلع شده‌ایم؛ جنون مصرف خبر و دریافت تکه‌های شکسته‌شده در زمان هوشیاری‌مان.

کمی به عقب برگردیم، زمانی که اولین تحول رسانه‌ای، واقعیت‌ها را دگرگون کرد؛ صنعت چاپ، روزنامه‌ها و کتاب‌ها، امکان فهم و تفسیر، یا به‌عبارت‌دیگر امکان واقعیت‌سازی را دوچندان کردند؛ مهم‌ترین مصداق این تحول، انتشار دائره‌المعارف بود که واقعیت‌ها را چه مادی و چه مفهومی به ترتیب حروف الفبا و در مقابل چشم همگان به صف نشاند. در اواخر قرن نوزدهم که جرمی رفکین انقلاب صنعتی دوم -ناشی از تحول رسانه‌ای- می‌نامد، رسانه‌های الکترونیکی مثل تلفن و کمی بعد رادیو و تلویزیون، تحولات زمانه را به معجزه‌هایی در دسترس و قابل مشاهده تبدیل کردند؛ گویی زمانه اسطوره‌ها را به امر روزمره بدل کرده بود. چه کسی باور می‌کرد که در آن و ثانیه‌ای بتواند به آن‌سوی کره‌ی خاکی متصل شود؟

انقلاب سوم صنعت رسانه در اواخر قرن بیستم رخ داد؛ جهان متأثر از اینترنت متولد شد و با پا گذاشتن در قرن بیست‌ویکم، رشد سرسام‌آور آن اثرات خود را بر همه‌ی آنچه بوده و هست بر جای گذاشت؛ پول، بازار، جنگ، دیپلماسی، صنعت توریست، هنرها، قاچاق مواد مخدر، آموزش و بهداشت، پورنوگرافی، سیاست و خصوصاً تروریسم. تأثیر رسانه‌های جدید در تجسم واقعیت به حدی‌ است که تفسیرهایی، حتی واقعیت‌های موجود را برساختی از فعالیت رسانه‌ها می‌دانستند؛ همچون تفسیر بودریار از جنگ خلیج[۱]. اما اگر هم کمی از این ایده‌ی به ظاهر رادیکال عقب‌نشینی کنیم، باز هم نمی‌توانیم منکر تأثیر پذیرفتن واقعیت از رسانه‌ها شویم. رسانه‌ها اگر واقعیت‌ها را نسازند، برطرف‌کننده‌ی نیاز ما از واقعیت هستند؛ به‌عبارت‌دیگر -که بازهم به منظور بودریار نزدیک می‌شویم- آن‌ها تصور ما از واقعیت را شکل می‌دهند. رسانه‌ها موجودات هوشمند و خودمختاری نیستند که واقعیت را کنترل کنند، اما حاصل فعالیت نظارتی آن‌ها بر جهان، شکل‌گیری مکانیسمی‌ است که بر فهم ما از واقعیت مقدم‌ هستند. می‌توان گفت واقعیت، همان شبکه‌ای‌ است که توده‌وار در اطراف ما شکل گرفته است؛ این شبکه درعین‌حال، تصور ماست از واقعیت جهان بیرونی.

چقدر می‌توانیم ادعا کنیم که درک ما از پدیده‌ای همچون داعش بیش از درک مردمان پیشین از جنگ اعراب و اسرائیل یا جنگ ایران و عراق بوده است؟ خبرنگاران به مناطق مورد نظر اعزام می‌شدند و گزارش‌ها در تلویزیون و رسانه‌ها در معرض دید مخاطبان قرار می‌گرفت، درعین‌حال تحلیلگران در رسانه‌ها به‌واسطه‌ی مواد صوتی، تصویری با متنی به جای مانده، به «واقعیتی» شکل و فرم می‌دادند و مخاطبان بنا به نقطه‌ی اتصال با شبکه‌ی رسانه‌ای موجود، واقعیت‌ها را به مصرف می‌رسانند.

در اوایل قرن بیستم دسترسی به «واقعیت»، دسترسی به تلفن، تلویزیون و روزنامه بود، همان‌طور که امروزه در شبکه‌های اجتماعی و خبری اینترنتی است. به سادگی می‌بینیم که فرو رفتن فردگرایی رادیکال در زندگی روزمره، مخاطبان را به خبرسازانی تازه تبدیل کرده است؛ از همین رو هنوز هم برای بیشتر نزدیک شدن به واقعیت، ناچاریم به صفحات روزنامه‌ها و مجله‌ها پناه ببریم، زیرا واقعیت، امروزه تصوری است ناشی از فعالیت همه‌ی رسانه‌ها؛ این در حالی‌ است که در فضای عمومی، ارتباط با امر واقعی و تشخیص آن، هرروزه در تجدید دیدار با شبکه‌های جدیدی‌ است که در رقابت و جدال با یکدیگر شکل گرفته‌اند. جایی که تحلیل‌های رسانه‌های کهنه‌تر، خردوخمیرشده و دوباره در اندازه‌های جدید در شبکه‌های تازه‌تر تکثیر می‌شوند. رسانه‌های جدید هنوز در حال غربال شدن و آزمون و خطا هستند، نگاه تحلیلی به آن‌ها در بافت‌های مختلف، هنوز توأم با شک و تردید است، اما مخرج مشترکی که می‌توان به دست آورد، از شیوه‌ی استفاده‌ی رسانه‌های جدید در موقعیت‌های متفاوت است، شیوه‌ای که سخت با روزمرگی انسانی گره خورده است. این شیوه‌ی استفاده حداقل دو ویژگی کلی دارد: یکی زمانی است و دیگری وابسته‌ی فرم است؛ اخبار، تصاویر و همه‌ی آنچه شمایلی از واقعیت دارد، ذره ذره و لحظه‌ای منتشر می‌شود نه در زمان مقرر؛ به طور مثال، سر میز صبحانه، زمان مشخصی در کار نیست، بلکه روز و شب و به‌صورت ممتد و پیوسته. نکته‌ی دیگر پاره پاره بودن آن‌هاست؛ واقعیت‌ها، قطعه‌های خردشده‌ای هستند که زنجیروار به هم متصل شده‌اند، در قطعه‌های بسیار کوچک و درعین‌حال مستقل از دیگری. این دو ویژگی در شکل‌گیری تصور واقعیت امروزی بسیار تأثیرگذارند.

چرا همه‌چیز تا کنون ناپدید نشده؟

/ بودریار[۲]

اینکه واقعیت الزاماً به آنچه می‌بینیم خلاصه نمی‌شود، به نوعی امتداد رشد رسانه‌ها و تغییر تلقی ذهنی از «واقعیت» است؛ اینکه تالس منشأ واقعیت را «آب» خواند و هراکلیتوس «شدن»، خود مصداقی از این ادعاست.[۳] امروزه تشخیص واقعیتی از جنس حملات تروریستی، کلنجار رفتن با تصور جدیدی از واقعیت است، نه آن واقعیتی که تالس یا هراکلیتوس در پی آن بودند. نه فقط موضوع، بلکه کلیت تصور واقعیت در طول تاریخ مدام در حال تحول بوده است؛ تلاش برای به چنگ آوردن واقعیت، تباری به قدمت تاریخ دارد، مگر نه اینکه تمام انجیل‌ها، اسطوره‌ها و حماسه‌ها تلقی‌ای از واقعیت به زبان زمانه‌ی خود بوده‌اند؟ این مسئله در عرض جغرافیایی با توجه به موقعیت‌های بومی نیز قابل توجه است.

سؤال مشخص این است: آیا به لطف شکل‌گیری شبکه‌های رسانه‌ای تازه، دسترسی ما به واقعیت بیش از گذشتگان است؟ اینکه در آنی از بمب‌گذاری در استانبول، یا دیدار و مذاکره‌ی اعضای دولت‌ها با یکدیگر مطلع می‌شویم، به معنی دسترسی به امر واقعی است؟

نمی‌توان انکار کرد که رسانه‌های جدید دسترسی فردی به اطلاعات را سرعت بخشیده‌اند، اما اینکه واقعیت چطور و با چه قابی در رسانه‌ها منعکس می‌شود، امریست شک‌برانگیز. اگر با بودریار همراه شویم، باید به طی کردن پله‌ها از سوی یک دیپلمات مهمان و انتظار کشیدن میزبان در مقابل جمعیت حاضر در صحنه دقت کنیم، جایی که باران فلاش‌ها بر سر و صورت و دست‌ها می‌بارد و نه فقط به حالت‌ها، که به گفته‌ها نیز شکل و فرم می‌دهد؛ در ادامه هرآنچه موضوع صحبت است، خود مؤثر از سرفصل‌ها و تیترهایی است که قرار است عطش خوانندگان و بینندگان را در کسری از ثانیه برطرف کند؛ درعین‌حال، الویت‌بندی خبرها در شبکه‌های مختلف خبری، خود امر واقعی را به طور گزینشی دست‌چین خواهد کرد.

به نظر می‌رسد اینکه به سهولت به خبرها دسترسی داریم به معنی پیوند محکم‌تر ما با جهان واقعی نیست. برای مقایسه می‌توان به این پرسش چنگ زد که چه بر سر دختران قوچان آمد و سپس باز بپرسیم دلایل رخ دادن حادثه‌ی شهران چه بود؟ [۴] مقایسه‌ی این دو عبارت ما را ناگزیر وارد می‌کند به شبکه‌ای در هم تنیده‌شده با واقعیت؛ دسترسی به گفته‌ها، نوشته‌های باقی‌مانده از هر دو حادثه‌ای که مثال زدیم. اما اینکه ما از واقعیت این حادثه‌ها دم بزنیم، بسته به رشته‌ای‌ است که این موادِ بر جای مانده را به هم پیوند می‌زند. نجم‌آبادی از منظری به ربوده شدن دختران قوچان واقعیت بخشید و گزارشگران امروز از منظری دیگر به حادثه‌ی شهران؛ درعین‌حال، شبکه‌های خبری (در اینجا تلگرام) روزانه و ساعت به ساعت ما را از تحولات پس و پیش از حادثه‌ی شهران مطلع می‌کنند. اما زمانی که خود مواد به جای مانده اعم از تصاویر، گفته‌ها و نوشته‌ها، پیش از برقراری این رشته‌های میانجی -رشته‌هایی که تکه‌های کوچک واقعیت را در محور مشخصی به هم متصل می‌کنند-، واقعیت را برای ما دگرگون می‌کند. برای درک بهتر این مقایسه، کافیست سعی کنیم جای این دو حادثه را عوض کنیم؛ حکایت دختران قوچان را امروز به‌واسطه‌ی شبکه‌ی رسانه‌ای موجود چگونه می‌فهمیدیم؟

نمی‌توانیم این ادعای ساده‌انگارانه را بپذیریم که امروز به صرف کثرت رسانه‌ها، ارتباط نزدیک‌تری با واقعیت داریم. رسانه‌ها میان ما و واقعیت، میانجی‌های بسیار محکمی هستند و رشد آن‌ها شاید به یافته‌هایمان سرعت دهند، اما ارتباط ما را با واقعیت دستخوش پیچیدگی و ابهام می‌کنند؛ چیزی که تغییر می‌کند، تصور ما از واقعیت است نه ارتباط ما با آن.

 نه اینکه پاسخ صریح این یادداشت، مقابله با آزادی رسانه‌ای امروز باشد، اما لازم است در این امر تردید کنیم که تکثر رسانه‌ها و به تبع تکثر خبر و فردگرایی رسانه‌ای به معنی تسخیر واقعیت موجود نیست، بلکه تحولی در تصور ما از واقعیت است.

ارجاعات:


[۱] نگاه کنید به: ژان بودریار، جامعه‌ی مصرفی، ترجمه‌ی پیروز ایزدی، تهران، نشر ثالث ۱۳۸۹.

[۲] ژان بودریار، چرا همه‌چیز تا کنون ناپدید نشده، ترجمه‌ی احسان کیانی‌خواه، تهران، نشر حرفه ‌نویسنده، ۱۳۹۲.

[۳] اینکه تلقی ما از واقعیت وام‌دار شبکه‌ی در هم تنیده‌شده‌ی اجتماعی است، پیش‌فرض مهمی‌ است که در صورت عدم توافق با آن، کلیه بحث حاضر معلق خواهد شد. پیش‌فرضی که پیر بوردیو آن را چنین توضیح می‌دهد: «فضای اجتماعی واقعیت اول و آخر است، زیرا حتی برداشت‌هایی را که عاملان اجتماعی می‌توانند از آن داشته باشند، خود جهت می‌دهد» (نظریه کنش، تهران، نشر نقش و نگار: ۱۳۸۰). با تکیه به این فرض می‌توان در نظر گرفت که تلقی افراد در اجتماع‌های متفاوت چگونه بنا به مناسبات واقعی همان اجتماع شکل گرفته است؛ پس تصور امر واقعی، ابتدا اجتماعی‌ است و وابسته به شبکه‌ای که در اینجا بخش مهم آن را رسانه می‌دانیم.

[۴]  منظور از حادثه‌ی شهران انفجاری‌ است که چندی پیش ظاهراً بر اثر بی‌احتیاطی حفاری مترو در منطقه‌ی شهران صورت گرفت که در نتیجه‌ی انفجار لوله‌ی گاز، دو تن از کارگران مشغول به کار کشته شدند؛ احتمالاً چاله‌ی بزرگی که روی زمین ایجاد شد، تعلل در خاموش کردن حریق و پیش‌بینی وقوع فاجعه پس از زلزله‌ی احتمالی تهران دلایل توجه فضای عمومی به این حادثه باشد.

 حکایت دختران قوچان نیز اشاره دارد به ربودن و فروختن دختران قوچانی که هم‌زمان با تحولات اتقلاب مشروطه‌ی ایران رخ داد؛ اما ارتباط این دو رویداد از ارتباط میان همه‌ی پدیده‌هایی ناشی می‌شود که ما را واداشته‌اند پیرامون چیستی و چرایی آن‌ها بحث و جدل کنیم.